وانشان

وانشان

Friday, 23 December 2011

مرگ و میر شایع و تشریفات زائد

این روزها یکی از شاخصهای آماری غیر قابل اعلام رسمی ، از وضعیت
ایرانیان ، که همانند میزان تورم و جرم و جنایت و غیره در حال افزایش است
، میزان مرگ و میر است . کمتر از یک هفته است که از یک فرصت تعطیلی
استفاده کرده و از هوای آلوده تهران فرار و به روستا پناه آورده ام تا
نفسی تازه کنم ، چپ و راست پیغامهای مرگ میرسند . هر وقت بوق پیغام تلفن
شنیده میشود از خود میپرسم این بار چه کسی مرده است ؟! حتی هروقت صدای
بلندگوی مسجد بلند میشود و می گوید توجه فرمایید ، مردم از خود می پرسند
: " کی مرده ؟! "
در اولین روز ورودم به وانشان پیغام آمد که فلان فامیل در تهران به
رحمت خدا پیوسته و فردا تشییع جنازه است ! از خود میپرسم برگردم تهران
؟! هنوز از فکر تشییع جنازه خارج نشده ، پیغام می آید که دو روز بعد
مراسم ختم اوست . تصمیم میگیرم حالا که اینهمه راه را آمده ام یک روز
دیگر اینجا بمانم و برای ختم بروم . یک روز قبل از حرکت ، پیغام جدید
میرسد که فلانی هم فوت کرده و فردا برای تشییع به وانشان میرسد ! با خود
می گویم توی وانشان هم که زیاد کسی نمونده برای تشییع این جنازه ، شاید
ثواب این یکی بیشتر باشد . هنوز این جنازه به وانشان نرسیده ، پیغام
سومین درگذشت میرسد و تشییع جنازه ای دیگر ! باز اعلام میشود مجالس ختم
دومی یکی روز پنجشنبه در وانشان و دیگری روز جمعه در روستای مجاور
برگزار میشود . مجلس ختم سومی هم روز جمعه در تهران است . برنامه من هم
این بوده که در پایان یک هفته تعطیلی ام روز شنبه به تهران برگردم .
هرسه این درگذشتکان هم از نزدیکان و آشنایان هستند که احساس میشود باید
در مراسمشان شرکت کنم . این داستان که عرض کردم ، مشتی از خروار است که
فقط ما جامعه کوچک وانشانیها با آن مواجه هستیم .
دو هفته پیش هم که مصادف با دهه محرم بود در همین وبلاگ نوشتم که
وانشان در عزای مضاعف بود . آن بار هم مواجه شدم با مرگ سه نفر . قبل از
این بیشتر درگذشتگان مردان بودند ، ولی مثل اینکه مردان زنده کم شده اند
و حالا شش نفر خانم پشت سر هم به دیار نا پیدا رفته اند . دیگر در وانشان
کسی جرات نمی کند تنها بماند ، چرا که فکر می کنند ممکن است در تنهایی
بمیرند . راستش را بگویم هر وقت یاد اینهمه مردگان میافتم دور و بر قلب
خودم احساس نا خوشایندی می کنم و به خودم مشکوک میشوم . اگر چه من اخیرا
چکاپ کرده ام و تا آنژیو هم رفته ام و دکتر به من قول داده تا بیست سال
دیگر هم رگهای قلبم مشکلی نخواهند داشت ! منهم سعی خودم را می کنم که
مبادا بچه هایم با غم روبرو شوند . ولی فقط رگ قلب نیست که می میراند !
امروزه انواع امراض قلبی هست باضافه انواع سرطان و سکته های مغزی . بقول
خانم وزیر بهداشت ، سونامی سرطان در راه است . یعنی هنوز سونامی نرسیده !
وای بحال آنروز!
در مطلبی که با عنوان " غم آخر " در همین جا نوشته ام مفصلتر در
اینمورد گفته ام و اشاره کرده ام که در دنیای پیشرفته ، سن مردم دارد
بالاتر و بالاتر میرود و در فکر این هستند که یاد بگیرند چه کنند که در
آینده کسی نمیرد . ولی حالا می خواهم در مورد این آداب و رسوم جاری در
زمان مرگ و میرها بیشتر بنویسم که بار فراوانی بر دوش مردم و خانواده های
متوفی می گذارند . البته بزرگداشت رفتگان امریست بسیار مطلوب و لازم ،
ولی باید طوری برگزار شود که موجب مسائل مضاعف برای مردم نشود .
در نظر بگیرید وضعیت کسانی را که یکی از عزیزانشان از دنیا رفته است
، مخصوصا اگر درگذشته جوان باشد و سرپرست چند فرزند جوان . تازه مواجه
میشوند با مسائل تشییع و خاکسپاری . اگر متوفی در روستا باشد ، اگر چه
تشریفات خاکسپاری کمتر و آسانتر است ، ولی تمام نزدیکان باید از شهرهای
دور و نزدیک خود را به روستا برسانند . خانه های روستا هم ، مخصوصا اگر
زمستان باشد ، آمادگی پذیرایی از مهمان زیاد را ندارند . بسیاری مجبورند
پس از مراسم خاکسپاری برگردند و گاهی اتفاق افتاده است که در همین رفت و
برگشت ها حادثه هایی موجب مرگ و زخمی شدن چند نفر دیگر شده است .
اگر خاکسپاری در شهرهایی مثل تهران باشد ، خانواده متوفی و چند
خانواده دیگر از نزدیکان تقریبا یک روز کامل در گیر خاکسپاری میشوند با
آنهمه مشکلات رفتن و برگشتن از بهشت زهرا . هزینه خاکسپاری در بهشت زهرا
هم که روزبروز بالاتر میرود ! قیمت قبر ، هزینه بلند گو ، نماز و غیره .
تازه گاهی باید بالای قبر منتظر شد و رشوه هم به آن آقایی داد که میخواهد
بیاید و وردهای زمان خاکسپاری را جاری کند . از این هم که بگذریم با
تقاضای باند گریه کنان مواجه میشویم که تقاضای پول اضافی می کنند برای
خاک و گل بر سر مالیدن !! آخر چرا باید اجازه دهیم این سیستم مافیاگونه
در بهشت زهرا وجود داشته باشد ؟! اسمش را هم گذاشته اند بهشت !! خاکسپاری
معمولا تا کمی بعد از ظهر طول می کشد و حالا باید فکر ناهار تشییع
کنندگان باشند .
همین ناهار دادن که اجبارا باید در یک رستوران باشد مخصوصا برای کسی
که وضع مالی خوبی نداشته باشد ، باریست سنگین . آخر مگر در آن حالت این
غذا ، خوردن دارد ؟؟ تازه غذاهای اینگونه رستورانها اگر مرضی به امراض
اضافه نکنند ، هیچ فایده ای هم برای آن بدن خسته ی برگشته از آلوده ترین
نقطه تهران ندارد . چرا هرکس نرود منزل خودش نهار بخورد و خانواده متوفی
را به درد خودشان رها نکنند ؟! شنیده ام که در بعضی نقاط ایران برای مدت
تقریبا یک هفته خویشاوندان از خانواده متوفی پذیرایی می کنند . این رسم
بسیار خوبی است ، چرا این رسم را همگانی نکنیم ؟
تازه بعد از خاکسپاری تا چند روز منزل متوفی پر است از مردمی که خود
را موظف میدانند برای تسلیت مراجعه کنند . پذیرایی از این جمعیتها در
اینمدت کافی است تا یک خانواده کم بضاعت را برای مدتی مقروض نگهدارد .
مراسم روز سوم هم در جایی مانند تهران بسیار گران تمام میشود . مساجد هم
که شده اند دکان بعضی ها و محل درآمد بعضی دیگر !
آیا نمیتوانیم به این وضعیت سروسامان بهتری بدهیم ؟ تا کی باید رسومی
را که معلوم نیست چگونه بر ما تحمیل شده است ادامه دهیم ؟! آخر مزیت
انسان به اینست که با مشورت همدیگر از مشکلاتشان کم کنند ، نه اینکه بر
آنها بیفزایند . اخیرا رسم کردند که بعد از مراسم ، میوه و غیره به شرکت
کنندگان تعارف می کنند که با خودشان ببرند ! این چه ثوابی دارد ، در حالی
که در همین وانشان خودمان کسانی هستند که هرگز یک غذای کامل نمی خورند !
اگر کسی میخواهد ثواب ببرد و به فکر مردگانش هست ، چرا بدون اینکه کسی
متوجه شود این هزینه ها را به مستمندان نپردازد ؟!
برای کاستن از تالم و تاثر بازماندگان ، لازم است کار کارشناسی شود و
از دانش روانشناسان استفاده و مطابق سلاحدید آنان برنامه ریزی کرد . اصلا
آیا لازم است فرزندان و نزدیکان درجه یک متوفی در زمان خاکسپاری حضور
داشته باشند ؟ هیچ توجه کرده اید حالت کودک و فرزند جوانی را که بر سر
قبر ، نظاره می کند گذاشتن بدن پدر یا مادر را در داخل آن گود و خاک
ریختن بر روی آن را ؟؟ پدر یا مادری را که تا دیروز ، هم آغوش ، همدیگر
را نوازش می کردند ، حالا می بینند با عجله گذاشتندش توی آن باریکه و با
خاک می پوشانندش ! این قطعا برای کودکان و نوجوانان و روحیه آنان زیان
آور است .
چرا همین سازمان بهشت زهرا را موظف نکنند همه مراحل حمل جنازه ، تا
خاکسپاری را با نظارت دو نفر از نزدیکان متوفی انجام دهد و سنگ لحد را هم
همزمان نصب ، بطوریکه مدت کوتاهی بعد از فوت ، فرزندان و نزدیکان او بر
سر مزار تمیز و تزیین شده وارد شوند و یاد او را گرامی بدارند ؟ این ،
مخصوصا برای فرزندان کم سن و سال به مراتب بهتراست . تا آنزمان هم
بستگان نزدیک ، هریک به نوبتی که خود با هم تعیین می کنند از ورثه متوفی
پذیرایی نمایند .
امروزه برای تسلیم مراتب تسلیت به نزدیکان متوفی راههای مختلف
مانند نشریات و پیغامهای تلفنی و الکترونیکی وجود دارد که میتواند
جایگزین آمد و رفتهای درد سر ساز گردد . یکی از مسائلی که در مجالس ختم
وجود دارد و به آن توجه نمیشود ، فشردن دست و حتی ماچ و بوسه هایی است که
بین مردم شرکت کننده و گروه عزادار در محل مجلس رد و بدل می گردد . هیچ
توجه می شود که اگر یکی از این جمعیت حامل ویروس یکی از امراض رایج باشد
، ممکن است در هر یک از این مجالس به ده ها و یا صدها نفر دیگر سرایت کند
؟!
سخنرانیهای رایج در مراسم ختم هم بیشتر به مطالب تکراری تبدیل شده
است و اغلب مردم هم تمایلی به شنیدن آنها نشان نمیدهند و معمولا با شروع
سخنرانی اکثریت جلسه را ترک می کنند . هزینه این سخنرانیها هم که بیشتر
از میزان تورم رو به رشد است ! آیا جایگزین بهتری برای این نیست ؟ در
وانشان چند سالیست ، پس از فوت آخرین سخنران مقیم ، مردم از این نعمت
محروم شده اند و چون مردم ساکن در وانشان دیگر درآمدی هم ندارند ، برای
سخنران جدید نمی صرفد در اینجا مقیم شود . بنابراین اغلب مجالس بدون
سخنران برگزار میشود و مردم هم دیگر عادت کرده اند . دیروز که مجلس ختم
بانویی بود که شوهرش غیر وانشانی بود ، سخنرانی آورده بودند که ظاهرا از
اقوام شوهر بود . همزمان با سخنرانی او ، در قبرستان مشغول زیارت اهل
قبور بودم که از خانمی که با عصا به سختی خود را از این قبر به آن قبر
میرساند شنیدم که گفت : " دیگر روضه خوان لازم نیست ! " این به معنی
اینست که آنان به سیستم جدید عادت کرده اند . مخصوصا که هزینه مداح هم
بالا رفته و پرداخت دو هزینه از این نوع برای مردم سنگین است .
راه حل ساده ای که فعلا به نظر من میرسد اینست که مانند خیلی از
بزرگان که قبل از فوت ، وصیت می کنند که فلان آقا نماز میتش را رهبری کند
و منبر برود ، همه افراد جامعه همین کار را انجام دهند و خودشان و یا
اعضاء درجه اول خانواده ، یکی از کسانی را که با شخصیت متوفی آشنایی کامل
دارد را برای این منظور انتخاب کنند و او هم خود را موظف بداند عمدتا ،
از کارهای نیک و نظرات پسندیده شخص متوفی و اینکه دیگران چگونه میتوانند
به پیشبرد مقاصد مفید او کمک کنند صحبت کند و اینکه چقدر جامعه از درگذشت
افراد خوب متضرر می شود و از علت فوت و راههای جلوگیری از اینگونه مصائب
بیان نماید . اگر اینگونه سخنرانیها معمول گردد و رسم شود ، یکی از فواید
مهم آن اینست که هر فرد زنده سعی می کند در زمان حیاتش خلاقیتهایی را
نشان دهد و کارهای نیکی را انجام دهد تا در زمان برگزاری مجلس ختمش ،
سخنرانی پر ثمر و پر محتوایی ارائه شود و موجب افتخار بازمانگانش گردد .
این نوع سخنها میتواند برای بازماندگان هم مرهمی باشد برغم از دست دادن
عزیزشان .
شاید با پیشرفت وسائل ارتباط جمعی و با استفاده از فنون روز ، حتی
جمع شدن حضوری در یک مکان مشخص هم ضرورتی نداشته باشد و مثلا مانند آنچه
امروزه به ویدئو کنفرانس مشهوراست هرکس از منزل خودش در مراسم شرکت می
کند و با یک مدیریت ساده ، همه به نوبت در برابر غمدیدگان ظاهر و تسلیت
می گویند وسایرین هم میتوانند نظاره گر باشند . هم اکنون هم در بعضی از
مساجد بزرگ تهران دیده ام که از این سیستم در مسجد استفاده می شود ولی
فقط محدود است به نمایش داخل مسجد . البته این را باید به آینده موکول
کرد که شاید هم دیر نباشد . دیروز در نشریه ای خبر از فن آوریهای جدید می
داد که در طول پنج سال آینده تغییرات عظیمی در زندگی بشر ایجاد خواهند
کرد . یکی از آن تغییرات در رابطه با همین سیستم ارتباطات است .
خلاصه اگر بخواهیم از جامعه انسان پیشرفته عقب نمانیم و در دنیا و
نتیجتا در آخرت زندگی شرافتمندانه داشته باشیم ، باید از افکار همدیگر
بطور جمعی استفاده کنیم و آینده بهتری برای خود و فرزندانمان بسازیم . در
غیر اینصورت اگر وضعیت فعلی ادامه پیدا کند ، و میزان مرگ و میر با این
سرعت به جلو برود در آینده ای نزدیک ، وانشان ما هم بی وانشانی می شود .
البته این بلایی است همه گیر در سراسر ایران ، بهمین علت هم هست که آنان
که آمار صحیح را در دست دارند ، توصیه می کنند به بچه آوردن و جایزه هم
برایش تعیین می کنند ! لذا بعید نیست که با انقراض وانشانیها ، جانشین
آنان مثلا واشنگتنی ها بشوند !! حال ما وانشانیها هرچه دلمان می خواهد
فریاد مرگ بر واشنگتن نشینان بر آوریم ! حقیقت اینستکه آینده از آن آنان
است که مغز را در گرو دل قرار ندهند و به خود جرات دهند متخلق به اخلاق
خدایی ، یعنی خلاقیت گردند تا بهشت موعود را در انتظار داشته باشند .
پیشنهاد می کنم وانشانیهایی که این مطلب را می خوانند به دیگران هم
توصیه کنند و در صورت تمایل ، آمادگی خود را برای ترتیب دادن یک نشست با
حضور بزرگان وانشانی و جوانان ، از زن و مرد ، اعلام نمایند تا در مورد
ایجاد تغییرات در این زمینه ها صحبت شود . گر چنین نشود طبیعت کار خود را
انجام می دهد و ما ی تنها و بی برنامه ، در برابر طبیعت و قانون خدایی بی
تدبیر خواهیم ماند و مُرد .
تعطیلات من هم به پایان رسیده است و در حالیکه عصر امروز شایع شده
است یک جوانی دیگر از وانشانیها فوت کرده، با این مطلب دفتر این هفته
وانشان را می بندم . به امید تماس دوستان برای پی گیری و تا فرصتی دیگر
برای نوشتن .

No comments:

Post a Comment