وانشان

وانشان

Monday 5 April 2010

چرا سرمازدگی ؟

 

     تا آنجا که از دوران جوانی به یاد دارم ، تقریبا همه ساله درختهای بادام و گردو در وانشان پر محصول بودند و بخاطر دارم که آنقدر از جمع کردن بادامها خسته میشدم که گاهی میگفتم : " ُالّح خِلاص جی َندگِنوُ . " آنروزها خرید وانشانیها و مسافرتهای زیارتی شان همه با پولی بود که از فروش بادام و گردو بدست می آوردند . چه اتفاقی افتاده که چندین سال هست سرما زدگی رایج شده است ؟ تغییرات آب و هوایی یکی از علتهای مهم است . یادم هست که یکبار پدر خدا بیامرزم میگفت : " کُرَه ِورگِرداو ." منظورش این بود که وضعیت کره زمین تغییر کرده . این روزها یکی از نگرانیهای جهانی ، تغییرات آب و هوای جهان بخاطر انتشار آنچه " گازهای گلخانه ای " مینامند میباشد . و شاید همین مشکل باعث شده که سالهاست زمستانهای ایران بهار شده و باعث به گل نشستن زودهنگام درختان میشود که با یک سرمای زودگذر دچار سرمازدگی میشوند . یکی از راه حلهایی که مسئولین کشاورزی پیشنها میکنند کاشت نوعی از نهالهاست که دیر گل میکنند . ولی امسال که هوای بهاری از تقریبا اواسط زمستان شروع شد حتی اینگونه درختان هم قبل از آن شب سرمایی گل کرده بودند . و اگر شدت تغییرات هوا سرعت بگیرد شاید این راه حل در دراز مدت جواب ندهد . پس باید فکری دیگر کرد . شاید بکارگیری راهی برای ایجاد گرما با استفاده از سیستمی شبیه چاههای ذغال ( البته نه با سوزاندن لاستیک و آنچه گاز گلخانه ای ایجاد میکند ) کار ساز باشد .باید با دعوت از صاحبنظران و همکاری همگانی با استفاده از نظرات علمی این مشکل رفع شود .  

Thursday 1 April 2010

سِرما هَمَژ ِببَرتوُ (هَمَژ خُوژُ )

 چند روز قبل از تعطیلات نوروز که در وانشان بودم درختان بادام پوشیده از انبوه گل بود که زیبایی خاصی به دشت و صحرا بخشیده بود . در یکی از نوشته های پیشین اشاره کردم که یکی از آفات محصولات درختی وانشان سرما زد گی هست که باید برای آن چاره اندیشی شود . متاسفانه در تعطیلات که دوباره به وانشان رفتم دیدم که همه ی آن گلها که تبدیل به چغاله شده بودند بر اثر سرما سیاه شده اند و از درختها می ریزند . برگهای نازک درختان گردو را هم گویی آتش زده اند و سیاه شده اند . این به معنی آنست که امسال از آن بادامها و گردوهای ارزشمند وانشان خبری نیست . درست همان یک شبی که هوا سرد شده بود تمام محصولات بادام و زردآلوی وانشان از بین رفت . همان شبی که روز قبلش یک بار از رادیو شنیدم که سرما مناطق شمالی کشور را فرا خواهد گرفت و به کشاورزان توصیه میشد که با آتش زدن لاستیک از سرما زدگی درختان جلو گیری کنند . آنروز با خود گفتم این سرما ی شمال کاری به وانشان نخواهد داشت . تازه اگر هم وانشانیها بخواهند با آتش زدن لاستیک هوای لطیف آن منطقه را بخاطر جلوگیری از سرما زدگی آلوده کنند ، لاستیک از کجا بیاورند ! راستی در دنیای امروز که اینهمه فریادهای مبارزه با آلودگی هوا بلند است ، مسئولین محترم راهی جز آتش زدن لاستیک به فکرشان نمیرسد ؟!

     بهر حال در دشتهای معروف به فلق و مرغاب وانشان با نگاه حسرت به این نعمتهای کفران زده نگاه میکردم که با پسر عموی عزیزم روبرو شدم و ضمن خوش و ِبش و احوالپرسی گفتم " چرا بَدوَنشت دِرَختا را ِسرما بَبِرُ ؟! " جوابش مثل همیشه این بود : " هَمَژ خُوژُ ! " یعنی کار خداست . گفتم خدا که داد به شما. همه اش چغاله شده بود . چرا حفظش نکردید ؟ نظرش این بود که خدا بلا میفرستد . این نظر غالب کشاورزان وانشانیست . اگر فرضا این درختها را سرما نمیزد و درختها پر از بادامهای رسیده می شدند و آنوقت دزدی بادام یکی از این درختها را میبرد ، چه ها که نمیکردند ! ولی هیچگاه در مورد این بلا که فکر میکنند از طرف خدا ست چاره ای نیاندیشیده اند ! چرا ؟! اگر خدا را آنطور که باید در صدد شناختش باشند و اگر معلمین و راهنمای خوبی داشتند که خدا شناسی را به درستی به آنان می آموختند ، این گونه در مورد خدای بخشنده ومهربان قضاوت نمیکردند و گناه خود را متوجه خالق خود نمی نمودند . آیا ممکن است قبل از شناخت مخلوقات خدا که در جلو چشمان ما هستند ، به بزرگی و عظمت خدای خالق پی برد ؟؟