وانشان

وانشان

Friday 1 April 2011

روستا در وحشت دزدی و هجوم معتادین (شهید پرورها معتاد پرور شده اند !! )؟

 

    فرصتی پیش آمد تا دوباره برای استراحت و فرار از هوای کشنده تهران به وانشان بیایم . هنوز هوا زیاد تاریک نشده بود که فریادی سکوت و آرامش شبانگاهی را شکست . برای استفاده از این سکوت ، خانه پدری را خالی از هرگونه ادوات صوتی گذاشته ام و خالی از هر آنچه ممکن است مورد طمع سارقین معتاد قرار گیرد . فریاد " آی پدر فلان شده ، آی بی پدرها ... " من را از جا کند . پنجره رو به کوچه را باز کردم . این پیره مرد مغازه دار محله بود که می گفت : " داشتند میکشتندم ! بردند همه چیز را ! هیچکس هم که تو این آبادی نیست ! "

    متوجه شدم که افرادی به قصد دزدی به او حمله کرده اند . رفتم که بلکه به او آرامش بدهم که گفت : " دو تا بودند سرشان را بسته بودند ، چراغ را خاموش کردند و افتادند بجونم ، میخواستند خفه ام کنند ، این دستمال که به سرش کشیده بود تو دستم ماند و فرار کردند . " رهگذری هم از دور دو جوان را  در حال فرار دیده بود که میگفت یکی از آنها لباس سفید داشت .

    بهر حال همسایه ای به 110 تلفن زد و پس از مدتی از روی بالکن متوجه حضور پلیس و آگاهی شدم .  شنیدم که انگشت نگاری کرده و آثار تخریب و زد و خورد را ثبت کرده بودند . روز بعد شایع بود که متوجه شده اند کی هستند و گفته بودند که همین بچه های محلند . قبلا هم سابقه داشته اند و چند بار گرفتار شده اند و رها شده اند .

 از فردای آن شب نقل محفل هر جمع دو سه نفره همین موضوع بود و تازه من از داستان سرقتهای متعدد از خانه ها با خبر شدم . چند نفر را گفتند که حتی شیر و فلکه آب منازلشان را هم باز کرده و برده اند . و ظروف مسی و هر آنچه را که بتوانند پول کنند به سرقت میبرند . می گویند کار این جوانهای بیکار و معتاد است . جوانها کار ندارند و فروشندگان مواد هم حتی روز روشن به مبادله مواد مشغولند .

    امروز که در مجلس ختم یادبود یکی از درگذشتگان شرکت داشتم باز تعریف دزدیها بود . و از چند نفر هم که از روستاهای اطراف آمده بودند شنیدم که این وضعیت در همه روستاهای وجود دارد . یکی از آنها که از روستای خم پیچ بود برای مزاح داستانی را تعریف کرد که در خم پیچ شخصی از دیگری می پرسد که تا حالا کیا معتاد شده اند ؟ که در جواب میشنود بگو کیا نشده اند و با آن لهجه شیرینش عبارتی را گفت که نوشتنش درست نیست و لی منظورش این بود که فلانی گفته فقط آنهایی که از مادر متولد نشده اند !!

   این عمق فاجعه ای را میرساند که جوانان روستاهای ما را هدف قرار داده است . این پدیده در روستاها پدیده ایست جدید . در زمانی که ما جوان بودیم در باره قبح اعتیاد به تریاک که در زمانهای گذشته دیده میشده شنیده بودیم و بخاطر دارم که مادرم میگفت فلانی حتی آرد مانده در سفره آردش را هم برای تریاک فروخت . و با این داستانها به ما می آموختند که اعتیاد بسیار بد است . آنروزها دروانشان معتاد نداشتیم و تا آنجا که من به یاد دارم فقط یک پیره مرد بود که میگفتند بعضی وقتها تریاک می کشد . حتی در شهر گلپایگان که من درس میخواندم فقط دو نفر از محصلین دو دبیرستان  بودند که شایع بود معتاد هستند .

 امروز عصر که برای زیارت اهل قبور رفته بودم ، گلزار شهدا را که دیدم با خود گفتم چه شده که این روستای شهید پرور معتاد پرور شده است ؟!   

No comments:

Post a Comment