وانشان

وانشان

Sunday 19 July 2020

گفتگوی من و چوپان


  کنار جوی پله ، دم گلتاق ، داشتم گل بابونه میچیدم که چشمم به غریبه ای افتاد که گوسفند میچروند . این گفتگو را توجه کنید :  
چوپان: این گلها برا چی خوبه ؟
 من: مفیده، بجای چای ازش استفاده میکنم ، برا معده هم خوبه .
چوپان: من معده ام همش درد میکنه ، چکنم خوب بشه ؟ 
من: آب کافی میخوری ؟
چوپان: آره . 
من: بین غذا هات آب زیاد بخور ولی نه با غذا .
چوپان: مجبورم با غذا آب بخورم ، دندون ندارم با آب نون را میخورم !
من:  دندونت را درست کن شاید همین باعث درد معدت باشه . 
چوپان:  پول ندارم ، تا ببینم خدا چی میخواد .
من:  خدا میخواد مواظب سلامتید باشی .
چوپان: دکتری ؟ 
من : نه .
 چوپان: پسرم هم مریض بود ولی امام رضا خوبش کرد . 
من : چرا تو را خوب نمیکنه ؟
 چوپان: اون خوابش را دید بعد خوب شد . 
من : تو هم بفکرش باش تا خوابشا ببینی .
چوپان:  تا خدا چی بخواد . 
من، خودت باید بخوای . 
چوپان:  ازین گلها بخورم خوب میشم ؟ 
من: خودتا مریض کردی حالا باید خیلی کارا بکنی تا خوب بشی ، اینم کمک میکنه . 
چوپان:  تا ببینی خدا چی میخواد ! 
من: بازم حرف خودتا میزنی ! خدا که چیز بد نمیخواد . باید یاد بگیری چجور از خودت مواظبت کنی .
چوپان: نمیدونم ، ببینم خدا چی بخواد !
من: خدا همه چیز خوب بهت داده باید خودت مواظبت کنی . مگه از اول معدت مشکل داشته !؟ 
چوپان: نه .
من: پس گردن خدا نذار . خودت کاری نکنی خدا هم نمیکنه . امام رضا هم خوبت نمیکنه . خودت باید بخوای . ک
چوپان: نمیدونم .
من: چند سالته ؟ 
چوپان: متولد ۴۴ ام . 
من: بچه کجایی؟.
چوپان: تهران ، اومدم کنجیدجون زن گرفتم . تو بچه تهرونی ؟ 
من: نه بچه همینجام . 
همراهش صداش کرد و رفتتد .