وانشان

وانشان

Thursday 26 January 2012

زنگ خطر قحطی در دهات بصدا درآمده !

     با اضافه کردن چند روز به تعطیلات این هفته ، بمنظور فرار از هوای کشنده تهران به وانشان آمدم . قصدم این بود که این بار فقط از هوای تمیز اینجا استفاده کنم و با گشت و گذری هم به دشت و صحرا ، درختان را هم که از برکت برف و باران زمستانی محروم مانده اند آبیاری کنم . چرا که نگرانم با این خشکی زمستان امسال شاید این درختان دیگر آب کافی گیرشان نیاید .

     در نظر نداشتم مطلبی را در این وبلاگ بنویسم تا اینکه امروز در فضای ساکت و خلوت اینجا فرقانی پر از مواد غذایی نظرم را جلب کرد . ابتدا فکر کردم نذری پخش می کنند . از فرد فرقاندار به زبان محلی سوالی کردم که جوابم را نداد . به قیافه اش فکر کردم مشکلی دارد . کمی جلوتر سه چهار نفر در کنار دیوار حمام آفتاب گرفته بودند . موضوع فرقان و بارش را پرسیدم ، گفتند از مغازه خرید کرده ! این همان مغازه ای است که چند ماه پیش موضوع سرقت و سرو صدای پیر مرد فروشنده آنرا نوشتم . معمولا در طول یک ماه هم یک فرقان جنس فروش ندارد . در مورد حامل فرقان سوال کردم ، گفتند اهل یکی از دهات اطراف است ، چون قیمت اجناس دارد به سرعت بالا میرود و میترسند قحطی بیاید دارند خرید می کنند . آن یکی گفت کاربار فلانی این روزها سکه است ، معمولا توی دکانش مگس هم نمیپرید ، حالا این روزها فرقان فرقان ازش خرید می کنند ، مردم ترسیده اند که نکند قحطی بیاید!

     تعجب کردم که دهاتیها شم اقتصادیشان اینقدر تیز است . بعد که به یاد اخباری افتادم که از قول عسکراولادی و احمد توکلی در مورد خطر قحطی در شش ماه آینده نوشته بودند ، متوجه شدم که ظاهرا منم که اصلا این روزها اقتصادی فکر نکرده ام . شاید به سبب آن هوای کشنده تهران بوده است که ترس مردن از هوای ناسالم ، ترس و تصور گرسنگی را تحت الشعاع قرار داده است ! با خود گفتم چند کلمه بنویسم تا بلکه به گوش کسی برسد که بتواند فکری بکند .