وانشان

وانشان

Monday 26 June 2017

ادیان الهی درجنگ و بحران – راه حل

 واقعیت اینستکه بسیاری از جنگهای ویرانگر بنام و به اراده معتقدین میان ادیان مختلف و حتی در بین مذاهب مختلف از یک دین ایجاد شده و میشود . زمانیکه اختلافات به جنگ منجر میشود به این معناست که یا با منطق و استدلال اختلافات بین آنها حل نشده و یا پیروان این ادیان فاقد منطق و استدلال هستند . بهمین دلیل نامی جز بحران نمیتوان بر این وضعیت نهاد! وبسیار ضروریست در اینمورد دقیقا مطالعه و چاره اندیشی شود .
    زمانیکه از ادیان الهی صحبت می کنیم با دو کلمه سروکار داریم : " دین" و " الله " . دین یعنی آیین ، راه و روش . هر کس در زندگی خود راه و روشی دارد و نمیتوان گفت کسی در زندگی بیدین هست . معتقدین به ادیان الهی دین خود را به خدا نسبت می‌دهند . یعنی راه و روش زندگیشان بر اساس رهنمودهای خداست . حال باید دید آیا خدا برای مردم مختلف راه زندگی متفاوتی ارائه داده است که منجر به جنگ بین آنان میشود و یا اصولا چه اشکالی در این اندیشه هست که موجب این همه مشکلات و مسائل شده است!؟ کلمه " الله " یا "خدا " در هر زبانی نام خالق و ایجاد کننده هستی میباشند و از نظر همه معتقدین به ادیان توحیدی فقط یکنفر هست . پس اختلاف اصلی باید در درک و شناخت انسانها از این خدا و رهنمودهای منتسب به او باشد .
     بهترست ببینیم منشا اعتقاد به خدا چیست . آیا ما انسان ها  خدا را میشناسیم و یا کسی قبلا او را شناخته و به ما معرفی کرده است؟ واقعیت را میتوان چنین تعریف کرد که نوع انسان پس از گذر از دوران زندگی تقریبا وحشیانه و کسب قدرت تفکر ، باید به این فکر افتاده باشد که خود و اطرافیانش را مبدا و ایجاد کننده ای باید باشد و برای درک آن باید تلاش کرده باشد . در مسیر همین تلاش هست که افرادی ، شاید متفکرین آنان پاسخ هایی یافته باشند.
    تا آنجا که میدانیم در ابتدا برای هر پدیده ای به وجود خدایی جداگانه معتقد بودند و بعدها از تعداد خدا ها کاسته شد تا زمانیکه به ایدۀ تک خدایی یا توحید رسیدند . در تمام این دوره ها این اعتقادات همراه با استدلالهای منطقی و فلسفی خاص خود بوده اند ، در کنار جنگها و کشمکشهای فراوان به همین بهانه ها ! اصول و رهنمودهای منتسب به خدا مربوط میشود به امور شخصی مردم و روابط بین انسانها و طبیعت پیرامون آنان وچگونگی کنترل و اداره اینگونه امور . فقط با پی بردن به اخلاقیات و خواهشهای نفسانی انسانها هست که به ریشه درگیریها و جنگهای خونین بین انسانها پی میبریم ! پس جنگها حاصل اختلاف برداشتها در کنار منافع و تمایلات انسانها بوده و میباشد .
     در تمام جنگهای بزرگ معمولا یک ستاد فرماندهی وجود دارد و جمعیتی بزرگ از رزمندگان که از طریق ساماندهی نفرات و ابزار آلات  و سلسله مراتب فرماندهی امر جنگ از شروع تا پایان اداره میشود . و اگرچه رزمندگان میدان جنگ را از میان مردم عادی دستچین میکنند ولی آمرین و مسببین اصلی جنگها همان باصطلاح سران و رهبران هستند .
     شاید در کنار رشد فکری مردم ، همین کثرت جنگها بر سر خدایان و بنام خدایان بوده است که موجب کاهش تعداد خداها در طول تاریخ شده است . معمولا رهبران و سران قبائل و گروهها تحت تاثیر قدرتی که بدست می آورند از مسیر عدالت خارج و به بیراهه میروند و مردم و مرام و دین آیین مردم را هم متناسب با منافعی که برای خود ترسیم میکنند با خود میکشانند تا اینکه به نابودی نزدیک و توسط دیگران و یا مردم خود ساقط میشوند و زمینه بروز و ظهور مرام و مذهب جدید بوجود می آید . در هر جامعه ای در میان مردم عادی و گاهی در کنار هیئتهای حاکمه ، متفکرینی ظاهر میشوند که با مشاهده نابسامانیهای موجود بدنبال راه حلهای منطقی میگردند و سعی در تصحیح درک خود و دیگران از دنیای پیرامون خود دارند .
    ایدۀ تک خدایی یا توحید ، مخصوصا زمانیکه اشاره به خدایی هست که حضور قابل رویت در میان مردم ندارد ، میبایست راه حلی بوده باشد برای حذف افراد و نمادهایی که در قالب جلوه هایی از خدا به مردم عادی تحمیل میشدند و ابزاری میشدند برای سوءاستفاده از مردم و بهره برداریهای شخصی و گروهی. 
وجود یک سری مقررات و دستورالعمل ها برای جامعه ها جهت شکل دادن به زندگی و جلوگیری از ناهنجاریها بسیار ضروریست ؛ و مخصوصا در مورد مردمانی که به آن درجه از رشد فکری نرسیده اند که با روشهای رایج آموزشی بسمت اطاعت از این مقررات هدایت شوند ، با توجه به وجود این ذهنیت در آنها که خدا یا خدایانی ناظر بر اعمال هستند ، موثرترین دستورالعملها همانهاییست که بنام اصول و عقاید نازل شده از طرف خدایان عرضه شده اند . مشکل آنجا پدید می آید که چنین مردمان با توجه به اعتقادشان که اصول و عقایدشان از طرف خدا هست و ابدی ، در برابر هر تغییری مقاومت میکنند و بدون استفاده از قوه قهریه از دین جدید اطاعت نمیکنند و لذا معمولا دین مردم با جنگها تغییر کرده است همانگونه که اسلام وارد ایران شد .
اکنون بیش از ۱۴۰۰ سال از ظهور آخرین دین معروف به الهی میگذرد و نه تنها هنوز هیچ جامعه یا کشوری نداریم که مردمانش تحت تاثیر این ادیان به زندگی دلخواه و قابل قبول رسیده باشند بلکه در جاهایی که ادعاهای مذهبی قویتر هست با بحرانهای بیشتری روبر هستند! آیا  مقررات ناشی از ادیان و مذاهب است که پدید آورنده این بحران هاست و یا مراعات نکردن آنها و گمراهی مردم موجب بروز مسائل شده است؟!
    اگر الله  وجود حقیقی داشته و  ادیان و اصول رایج واقعا الهی باشند قاعدتا نباید اختلافی در این اصول نهفته باشد که موجب بروز اختلافات منجر به جنگ بین پیروان ادیان و مذاهب گردد.  و از آنجا که اختلافات فاحش در پندار و کردار پیروان (حتی پیروان یک مذهب  ) وجود دارد میتوان چنین نتیجه گرفت که چنین فرضیه ای صحیح نیست و هیچیک از این ادیان نمیتوانند به صفت الهی متصف باشند . البته هستند متفکرینی که معتقدند گمراهی و انحراف متصرفین مناصب مذهبی هست که چنین بحرانهایی را ایجاد کرده است و الا خود ادیان حلال بحران هستند و بحرانساز نمیباشند ! ولی این افراد هم در موقعیتی قرار ندارند که بتوانند وضعیت موجود را اصلاح کنند ! مردم عادی هم که خود از قربانیان اصلی این شرائط هستند قادر به ایجاد تغییرات لازم نیستند مگر اینکه تغییرات اساسی در طرز فکر و اراده و اعتقاداتشان ایجاد شود که برای خود لازم ببینند در کشف و درک واقعیات مربوط به زندگی خود دوباره بیندیشند و کوششی جدید شروع کنند . چنین تغییرات در مردم در شرایط عادی با سرعت بسیار کم و در طول سالیان دراز ایجاد میشود ولی برای تغییرات سریعتر احتیاج است به پدیده های جدید و شوک آور مانند پی بردن به واقعیاتی بسیار متفاوت از پندارهای جاری خود .
    از آنجا که " خدا " و تصور مردم از خدا نقش بسیار مهمی در رفتار و کردار مردم دارد ، مطرح شدن سوال و جوابها در اینخصوص میتواند به درک مردم نسبت به بسیاری از مسائل موجود کمک کند . اینکه آیا اصولا خدا وجود دارد یا نه هنوز پاسخ علمی قابل قبول پیدا نکرده و همچنان موضوع بحث محافل علمی هست.
     در کنار این بحث واقعیت دیگری هم در دنیای امروز وجود دارد و آن اینست که آنچه در نهاد گردانندگان حکومت ها حکمفرمایی میکند نه دین و مذهب بلکه منافع مورد نظر حاکمان هست که " سیاست " نامگذاری شده و در دایره این سیاست چنان از باورها و اعتقادات مردم سوء استفاده میشود و چنان حقایق وارونه جلوه داده میشود که حتی در بین خود سیاستمداران هم به " سیاست کثیف " مشهورست . و همین سیاست هست که بدنبال منافع ارباب قدرت با بهره گیری از اعتقادات مردم و سوءاستفاده از خواهشهای نفسانی زودگذر بعض مردم موجب ایجاد و ادامه بسیاری از بحرانها میشود .  با این اوصاف تکلیف کسانیکه برای خروج از بحرانهای موجود بدنبال راه حلهای انسانی و منطقی میگردند چیست؟
     از سیاستمداران حاکم بر دنیا انتظار تغییر به میزانی که حلال بحران ها باشد نیست . چنین انتظاری را تنها میتوان از مردم و متفکرین جوامع داشت . مردم احتیاج به یک شوک درمانی دارند و چنین شوکی میتواند در دنیای امروز از طریق متفکرین وارد شود که باید نقش پیامبران قدیم را ایفا کنند . این شوک میتواند از طریق اعلام جمعی نظری جدید در مورد خدا باشد . مثلا اگر علم ثابت کند که خدا وجود ندارد و متفکرین چنین یافته ای را بپذیرند و اعلام کنند . در حال حاضر چنین اجماعی بین دانشمندان بوجود نیامده ولی تصورم اینست که همه آنان قبول دارند که دلیل علمی بر وجود خدا هم موجود نیست و برهمین اساس هیچ دلیلی وجود ندارد که ادیان معروف به الهی واقعا الهی باشند . هم اکنون هم روزبروز به تعداد شکاکین و باصطلاح بی خدایان افزوده میشود ولی اعلام عمومی هست که میتواند به شوک تغییرات اساسی منجر شود . اگر به مردم اعلام شود وجود خدا فقط یک اعتقادست و حتمی نیست  و اصول بیان شده بعنوان ادیان هم تراوشات فکری متفکرین پیشین هست که با نیت تاثیر بهتر و بیشتر بر مردم بدوی  ویا استدلالهای خاص پیشینیان تحت عنوان دین الهی معرفی شده اند ، شروعی خواهد شد بر تغییرات بزرگ . اغلب این اصول نقش موثری در سیر تحولات بشری و انتقال انسانها از دوران زندگی وحشی به دوران تمدن داشته اند ولی در دنیای امروز با توجه به رشد فکری مردم وامکانات آموزشی و اینکه نهادهای دینی موجود خود تبدیل به پدیده هایی ضد رشد وپیشرفت شده اند لازمست راههای جدید برای رسیدن به سعادت یافت شود . امروز در یکی از منابع خبری دیدم که در یکی از شهرهای آمریکا برای کاهش تنش و بحران بین پیروان مسیحی و یهودی و مسلمان سه نفر از مذهبیون یعنی یک کشیش و یک خاخام و یک امام تصمیم گرفته اند یک کلیسا و یک کنیسه و یک مسجد در یک نقطه کنار هم بسازند . یکی از اینها میگفت میخواهیم در کنار هم باشیم بدون اینکه از مرزهای همدیگر عبور کنیم ! آیا در این دنیای علم و تکنولوژی و اطلاعات این بهترین راه حل برای چنین مشکلی هست !؟ این بیشتر به این میماند که این آقایان میخواهند منافعشان در یک جو توام با آرامش تامین باشد . آیا حقیقت مهمتری نیست که این آقایان باید به پیروانشان بگویند !؟
     بشر امروزی سعادت را میتواند درتجهیز خود به علم و دانش بیابد . علم و آگاهی از خود و اطراف خود و شناخت کامل نسبت به دنیای خود میتواند بشر را قادر به هر کار از جمله پایان دادن به هرگونه بیماری و یافتن عمر جاویدان کند . چنین بشری قادر خواهد شد دنیایی برای خود بسازد که همان بهشت مورد نظرش باشد . تحولات علمی اخیر نوید بخش چنین آرزوهایی هست . با توجه به اینکه میگویند پیشرفتهای علمی و فنی موجود حاصل تلاش درصد بسیار پایینی از مردم هست میتوان تصور کرد که در صورت شرکت تمام مردم در این تلاش با چه سرعتی انسان قادر به تکمیل زندگی خود خواهد شد . همگانی شدن علم و مسئولیت پذیری مردم موجب نظارت عالمانه عامه مردم و جلوگیری از بیشتر اشتباهات و کجرویها میشود . تلاش مردم در حصول علم و دانش میتواند به آگاهی از چگونگی ایجاد دنیا بینجامد که پاسخی خواهد بود بر وجود یا عدم وجود خدا . بنابرین میتوان مجموعه این تلاشها را نامی آشنا در اذهان عمومی نهاد و آنرا " خداشناسی "  یا " مبدا شناسی " نامید . یعنی خدا شناسی بجای خدا پرستی و خوب و بد بجای حلال و حرام  . برای تشخیض خوب و بد دلائل علمی ارائه میشود و این اصل در ذهن انسان حاکم میشود که تاثیر رفتار خوب یا بد هست که زندگی خود و دیگران را شیرین یا تلخ میکند . این را میتوان دین آینده بشر معرفی کرد . در این دین مسئولیت رهبری وامامت جامعه بعهده همه است وامور جامعه بر اساس مشورت اداره میشود. آیا متفکرین    حاصرند به این رسالت خود عمل کنند؟ ؟