وانشان

وانشان

Saturday 12 August 2017

انقلاب و فرزندانی که خورده شدند

 با شایعات منتشره در مورد مرگ دکتر ابراهیم یزدی خاطره های دوران طلایی انقلاب برای نسل انقلاب تازه میشود . دورانی از انقلاب که با استقرار آقای خمینی در پاریس روز بروز امیدها به پیروزی آن بیشتر میشد و تصویری از انقلاب ایران به دنیا ارائه میشد که به هیچکس در هیچ نقطه ای از جهان اجازه نمیداد در مخالفت با آنچنان دیدگاههای انسانی مدرن صحبت و یا اقدامی بعمل آورد . پیامی که آنروزها  از انقلاب ایران به دنیا منعکس میشد ، چه از زبان آقای خمینی و چه از زبان آن سه نفر، نوید دهنده آینده ای درخشان برای ایران بود . آن سه نفر دکتر ابوالحسن بنی صدر ، دکتر ابراهیم یزدی و آقای صادق قطب زاده بودند . آنروزها از دکتر بنی صدر بعنوان تئوریسین انقلاب اسلامی نام برده میشد . خود او انقلاب اسلامی را انقلاب در اسلام معنی میکند و در تفاسیری که او از قرآن و متون اسلامی اصیل ارائه میدهد هیچ نقطه منفی که بشود به اسلام ایراد وارد کرد دیده نمیشود . تا آنجا که حافظه من یاری میدهد  آقایان یزدی و قطب زاده بعنوان مترجم و رابطین آقای خمینی شناخته میشدند و هر سه این آقایان از ارکان مهم انقلاب در آنزمان بودند که با پرواز مشهور به انقلاب به ایران آمدند و مردم آنان را از اعضای موثر در شورای انقلاب میپنداشتند که در زمان دولت موقت هم هریک مسئولیتهای مهمی بعهده گرفتند .
     این سه نفر در زبان مخالفینشان که شامل بعضی از چپی ها و طرفداران نظام شاهی بودند به مثلث بیق معروف بودند یعنی بنی صدر ، یزدی و قطب زاده و بعضی آنانرا غرب زده و گاهی جاسوس مینامیدند . بهر حال شاید بتوان گفت بدون این سه نفر که برنامه رفتن آقای خمینی به پاریس و اقامت و سخنان او را برنامه ریزی کردند ، انقلاب به آن سادگی پیروز نمیشد و چه بسا مسیری دیگر میرفت . ولی این سه نفر مثل بسیاری دیگر مصداق این گفته قرار گرفتند که " انقلاب فرزندان خود را میخورد " . و با شروع خود محوریها و تنگ نظریها در میان انقلابیون اختلافات بالا گرفت و با آتش آتش بیاران ، انقلابی که با قرار دادن گل بجای گلوله پیروز شد به خشونت گرایید و نتیجه آن شد که حالا میبینیم . بله ، میتوان گفت هر سه این آقایان بنحوی خورده شدند ولی به تفسیر آقای بنی صدر نه توسط انقلاب ، بلکه توسط برنامه ضد انقلابی که بجای انقلاب ظاهر شد . یکی که تحمل آنهمه انحراف از انقلاب را نداشت دست به کارهایی زد که اعدام شد ، یکی منزوی شد وگاه زندانی و دیگری که در یکی از سالمترین انتخابات تاریخ ایران اولین رئیس جمهور ایران شد به ناحق عزل و مجبور به ترک کشور شد . حال میشنویم که دومی هم مرده است و یا در شرف مرگ هست  همانطور که فاجعه های ناخواسته و مرور زمان بسیاری از انقلابیون را بکام مرگ برده و بسیاری هم در انتظار مرگند . و ما و همه نسل انقلابی هم در سراشیبی عمر در حالی در انتظار رفتن هستیم که هنوز در غم آرزوهای زمان انقلاب خود نشسته ایم .
      در طول این سالها بسیار ازطرف نسلهای بعد از انقلاب بخاطر انقلابمان مورد سرزنش قرار گرفته ایم و بارها به ما گفته اند که بجای انقلاب میبایست به اصلاحات میپرداختیم ! ولی در جو سانسورحاکم موفق نشدیم آنان را متوجه این حقیقت نماییم که این انقلاب نیست که منجر به این اوضاع شده بلکه اشتباهات ما بعد از انقلاب و مطامع زیاده خواهان و جهانخواران است که تلاشهای بیش از یک قرن مردم ایران برای رسیدن به استقلال و آزادی را سد شده اند . ضمن اینکه آنروزها هم رژیم روزنه امیدی برای اصلاحات نگذاشته بود و شاه زمانی گفت صدای انقلاب مردم ایران را شنیده که بسیار دیر شده بود و دیگر کسی حرفهای او را باور نمیکرد . آنچه بیشتر از هرچیز ما را رنج میدهد اینست که ، در سایه سانسور همه جانبه ، موفق نشده ایم تجارب گذشته را به نسل امروز منتقل کنیم و بیم آن میرود که باز در آینده همان اشتباهات که منجر به ناکامی انقلابها شده تکرار شود .
     نسل امروز که حتی مطالعه کتاب را بخاطر بی محتوایی آنچه در دسترس دارد  رها کرده است ، شاید هیچوقت رغبت و فرصت خواندن کتابهای کسانی مثل تئورسین انقلاب را هم پیدا نکند که خوشبختانه از زمان ترک ایران تا کنون از تلاش روشنگرانه نایستاده و با انتشارات و مصاحبه های فراوانش میتواند راه گشایی باشد برای هرکس که راهی باشد . ضمنا ایشان اخیرا خبر از تدوین یک قانون اساسی مبتنی بر حقوق داده اند که قابل پیشنهاد به تمام کشورها باشد . جا دارد اکنون که وضعیت ایران بخاطر چند گانگی قدرت در حاکمیت وگسترش فساد به نوعی بن بست رسیده است با یک حرکت ملی و عقلانیت عمومی در جبران بزرگترین اشتباه پس از انقلاب ، از وی دعوت بعمل آید تا با مراجعت به ایران برنامه های ناتمامش با هدف آزادی و استقلال را برای تکمیل بدست نسل حاضر و آینده بر روی غلطک قرار دهد .  
    در مورد آقای دکتر یزدی اخیرا گفته شد که در همان روزهای پاریس با آقای خمینی وارد قرارهای محرمانه ای شده بوده که امور انقلاب به تصمیم گروهی خاص و با تایید نهایی آقای خمینی عملی گردد ! وی در دولت موقت هم در سمت مشاور یا معاون نخست وزیر در امور انقلاب موسس نهادهای انقلابی شد که مخالفت آقای بنی صدر را بدنبال داشت و با گماردن افرادی در آنها بعنوان نماینده رهبری عملا موجب یکه تازی آقای خمینی در تمام امور و مقدمه ای بر حکومت فردی شد در حالیکه هدف از انقلاب سرنگونی حکومت فردی و برقراری حکومت مردمی بود . شاید چنین اشتباهات بود که بعضی صحبت از گمانه های جاسوسی بمیان می آوردند چرا که کمک به ایجاد حکومت فردی میتوانست در راستای منافع قدرتهای خارجی باشد که همیشه در غیاب ملتها به راحتی با یکنفر چه شاه باشد و چه دیگری وارد زد و بند میشوند و برنامه های خود را اجرا میکنند . البته برای اینکه کسی با اشتباه خود در راستای برنامه های اجنبی قرار گیرد لازم نیست حتما جاسوز اجنبی باشد .