وانشان

وانشان

Friday 25 November 2016

سیاست کثیف و چاره ایرانیان

آنچه مسلم است اداره رسمی دنیای امروز ما در دست کسانیست که به سیاستمدار مشهورند. اینکه کدامین از این سیاستمداران نقش بزرگتری در اداره این دنیا دارند بستگی دارد به موقعیت و توانایی آنان در کنترل افکار عمومی و کسب پشتیبانی صاحبان قدرت اقتصادی .       واژه " سیاست کثیف " یا همان "  درتی پالتیکس " در فرهنگ انگلیسی کاملا جا افتاده و مصطلح شده است و کرارا از خود سیاستمداران مطرح در جهان شنیده شده است؛ مخصوصا پس از مشخص شدن نتیجه انتخابات ، شخص برنده بدون هیچگونه احساس منفی اعلام می کند که : " حالا دیگر بیایید سیاست کثیف را کنار بگذاریم و به اداره امور بپردازیم " .  پرواضح است کسانیکه در طول مبارزات انتخاباتی خود که با مردم و افکار عمومی سروکار دارند از روشهای کثیف استفاده میکنند انتظار نیست که از آن پس در کمال پاکی و صداقت به امور جاری بپردازند ! لیکن با کمال تاسف این رویه ای شده است که عده ای خاص که میتوانند خود را در جمع اینگونه سیاستمداران قرار دهند با استفاده از ابزارهای سیاسی و در اختیار گرفتن انواع وسائل ارتباط جمعی اداره امور دنیای امروز را در اختیار گرفته و سیاستهای خود و حامیانشان را بر جهان دیکته میکنند .

     در راس اینگونه سیاستمداران آنانی هستند که در دنیای باصطلاح آزاد به قدرت میرسند و با توجه به محدودیتهایی که در سوء استفاده های اقتصادی در کشورهای خود دارند و تسلطی که آن کشورها بر دنیای غیر آزاد پیدا کرده اند برای رسیدن به مقاصدشان از انجام هر اقدام جنایت آلودی در کشورهای دیگر ابایی ندارند . گویی سیاستمداران در دنیای غیر آزاد ، که بسیاری هم با پشتیبانیهای دقیق و حسابشده دیگران بقدرت رسیده اند ، نمیتوانند برخلاف سلطه آنان رفتار نمایند و چنانچه کسی در گوشه ای ار جهان مستقلا به حکومت برسد و بخواهد برخلاف جریان حرکت کند و منافع مورد نظر قدرتها را زیر سوال ببرد با توسل به همان سیاست کثیف موجبات سقوط او را فراهم می کنند .

    در دنیای غرب که اینچنین دموکراسیهایی گسترش پیدا کرده است، اینگونه سیاست پیشه گان با درک قدرت افکار عمومی از هرگونه ابزار برای فریب افکار و ایجاد زمینه های لازم برای پیشبرد مقاصد شان استفاده کرده و می کنند . همین رفتار سیاستمداران حاکم بر کشورهاست که موجب نارضایتی مردم در دنیای آزاد هم شده است و مردم در زمان انتخابات به دنبال تغییر میگردند و به سمت کسانی گرایش پیدا میکنند که شعار تغییر و مخالفت با حاکمیت جاری سر میدهند غافل از اینکه سیاست حاکم بر انتخابات همان سیاست کثیف است که با حیل مختلف سعی در جلب نظر آنان دارد . ادامه این رویه در کشورهای پیشرفته موجب شده است که بسیاری از اقشار تحصیلکرده و فرهیخته ، مایوس از تغییرات مور نظرشان، در انتخابات شرکت نکنند و میدان را برای همان سیاستمداران حاکم خالی کنند .

   نمونه هایی از این داستان غم انگیز در دهه اخیر را در نمونه ترین دموکراسیهای جهان شاهد بوده ایم . همین آقای اوباما هشت سال پیش با شعار تغییر بقدرت رسید . در آنزمان که مردم آمریکا از سیاستهای جنگی بوش و وضع بد اقتصادی ناراضی بودند برای اولین بار سیاهپوستی را که مردی خوب بنظر میرسید انتخاب کردند . ایشان همانگونه که قول داده بود حضور مستقیم نظامیان آمریکایی در جنگهای منطقه ای را کاهش داد ولی جایگزین سربازان آمریکایی ارتشی بنام داعش شد که روی تمام جنایتکاران را سفید و خود بهانه ای شد برای گسترش جنگها . تا اینکه امسال در انتخابات آمریکا عجیب ترین اتفاقات افتاد و طی یک مبارزه بسیار کثیف انتخاباتی دو نامزد سخیف ترین اتهامات را بر همدیگر وارد کردند و در نهایت همان کسی که همین آقای اوباما او را نامناسب برای ریاست جمهوری توصیف کرده بود برنده این بازی کثیف شد و در سایه عدم شرکت بسیاری از تحصیلکردگان آمریکایی که گویی میدانستند شرکت در انتخابات چیزی را تغییر نخواهد داد فردی به ریاست جمهوری این قدرت بزرگ جهانی رسیده است که افکار عمومی دنیا آمادگی دارد در زمان او هرگونه جنایتی اتفاق بیافتد !

      چنین بنظر میرسد که سیاستهای طولانی مدت این کشورها مخصوصا سیاست خارجی آنها قبلا طراحی شده است و در زمان انتخابات کسانی را در معرض رای گیری قرار میدهند که فرد مناسب برای پیاده کردن آن سیاستها از صندوق رای بیرون آید . نمونه ای دیگر را میتوان از انتخاب آقای سارکوزی در فرانسه یاد کرد . تا آنجا که بخاطر دارم ایشان زمانی که میخواست نظر رای دهندگان را جلب کند یکی از مهمترین سیاستهایش را نگاه به آفریقا عنوان کرد . در آنزمان شاید فرانسویان چنین پنداشتند که او میخواهد با برنامه ریزی برای نجات آفریقا از فقر و بدبختی از فشار مهاجرین آفریقایی به فرانسه بکاهد و زمینه برگشت بسیاری را هم فراهم کند و با ایجاد کار در آفریقا وضع اقتصادی فرانسه را هم بهتر کند! خود آفریقاییها هم امیدوار شده بودند تا آنجا که به انتخاب او کمک کردند . مردم فرانسه و آفریقا هرگز فکر نمیکردند که این نگاه به آفریقا نمونه اش حمله به لیبی و ویران کردن آن کشور شود . در مدت کوتاهی تمام ابزار لازم و منابع تبلیغاتی- نظامی را بسیج کردند تا قذافی را ساقط و خود بر منابع نفتی آنجا مسلط شوند و از آنروز تا کنون که در لیبی هرج و مرج حاکم است دیگر خبری از آنجا منعکس نمیشود!

    نگاه به آفریقا از تونس شروع شد و چون در آنجا آنچنان لقمه های دندان گیر وجود نداشت وضعیت بصورتی فیصله پیدا کرد که تا اندازه ای برای مردم قابل قبول باشد تا مردمان دیگر هم تهییج شده و به این بازیها ورود پیدا کنند . بعد از آن لیبی با آنهمه منابعش تسلیم شد ودر مصر هم پس از دوره ای از تغییرات صوری وضعیت همان شد که بود و از آنجا حرکت به سوریه رسید که ظاهرا قرارست تا آخرین دیوارهای ساخته شده ویران شود تا چرخهای اقتصاد قدرتمداران توسط ثروت کشورهای پولدار خاورمیانه بچرخد . و حال معلوم نیست با روی کار آمدن شخصی مانند ترامپ چه برنامه هایی برای سایر مردم بیچاره کشورهای عقب افتاده دارند !

    کشور ما ایران هم همیشه یکی از لقمه های لذیذ این سیاستمداران بوده و هست که زمینه های هرگونه اقدامی در آنرا از قبل آماده کرده اند . زمانی که انقلاب ایران در سال ۵۷ به برکناری سلطنت انجامید افکار عمومی جهان خصوصا غرب جانب مردم ایران بود چرا که این را حق مردم ایران میدانستند که دیکتاتور حاکم بر خود را برکنار و حکومت دلخواه خود را برگزینند . گویی همین سیاست کثیف از همانروزها در پشت پرده برنامه ریزیهای لازم کرده بود تا بموقع افکار عمومی را به نفع خود تغییر تا هر کاری خواستند با این کشور ثروتخیز انجام دهند . با انواع برنامه های جاسوزی و نفوذ در میان انقلابیون و سوء استفاده از عدم تجربه و نادانی بعضی انقلابیون و بزرگ دیدن جنبه های مذهبی انقلاب، در همان روزهای اول اتفاقاتی افتاد که در غرب مردم را به یاد جنگهای صلیبی انداختند و افکار عمومی در  جهان را برای هرگونه اقدام علیه ایران آماده کردند. و با اشغال سفارت آمریکا در ایران چنان برنامه را جلو بردند که تمام کسانی که میتوانستند موی دماغی برای کثیف سیاستمداران باشند از سر راه برداشته شدند و ماندند کسانیکه میتوانستند براحتی ابزار فعل دیگران شوند .

    آیا صحنه یکی از فجایعی که با روی کار آمدن آقای ترامپ قرار است اتفاق بیافتد ایرانست !؟ ایرانی که با اتفاقاتی که تا کنون افتاده حاکمیتش تبدیل به درختی شده است که هر باد از هر طرف دنیا میتواند آنرا چنان بلرزاند که شاخه های نیمه خشکش نقش بر زمین شود . آیا عربستان سعودی صحنه ایست که باید این فاجعه را تجربه کند ؟ و یا این دو کشور را تامین کننده مخارج فجایع در سایر کشورها در نظر گرفته اند !؟

    تا آنجا که به مردم ایران مربوط میشود با تداوم این وضعیت باید تاوان کوتاهیهای خود در اداره کشور خود را بپردازند . لکن هنوز این امکان وجود دارد که برگردند به دوران انقلاب ۵۷ ، زمانیکه افکار عمومی جهان را بهمراه داشتند و با استفاده از تجارب حاصله ، هر آنچه موجب شد پیروزی گل بر گلوله را از نظرها محو کند از خود دورکنند و تمام گروههای شرکت کننده در انقلاب را دوباره دور هم جمع و حتی زمینه حضور طرفداران نظام پیشین را هم فراهم آورند تا تمام فرزندان این کشور با امید به آباد کردن میهن عزیز خود در کنار همدیگر با همدلی به فعالیت بپردازند و نمونه ای از یک کشور با سیاست پاک را به جهان ارائه دهند تا بار دیگر ایران سرمشقی شود برای دنیا تا سیستمی حقوقمدار را جایگزین کثیف سیاستمداری امروز نمایند . آیا جامعه ایرانی به این بلوغ رسیده است که بتواند پیکر نیمه جان خود را از میان این بلایا نجات و به زندگی برگردد؟