در گفتار قبل اشاره شد که برآیند زندگی فوق ثروتمندان جز از نظر رفاهیات مادی تفاوت چندانی با دیگران ندارد و همه بعد از چند ده سال گرفتار بیماری و درد و مرگ میگردند. چه بسا در میان قشر غیربرخوردار و کمدرآمد هستند افرادی که، براثر اعتقادات شخصی یا مذهبی، مشکلات و مصائب را بهتر تحمل میکنند و از آرامش بیشتری در زندگی برخوردار هستند. بنابرین نمیشود مدعی شد که قشر فوقثروتمند در زندگی خود از بهره بیشتری نسبت به سایرین برخوردارند.
چنانچه فوقثروتمندان با چنین نگاهی به زندگی بنگرند و تصمیم بگیرند با استفاده از ثروتشان به یگ زندگی شاد و طولانی بدون غم و غصه و دلهره برسند راهی جز این ندارند که بدنبال بهرهبرداری از علم و دانش بروند و از وجود قشر متوسط صاحب دانش استفاده کنند و در طی این مسیر متوجه خواهند شد که لازمهی رسیدن به آن هدف بزرگ کسب دانش بیشتر و تحقیق بیشتر و در نتیجه پیوستن مردم بیشتر به آموزش و تحقیقات پیشرفته است. قبلا اعلام شده بود که پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی دنیای معاصر نتیجه کار و گوشش دو سه درصد از مردم دنیاست و باقی مردم مصرفکنندگان این تکنولوژیها و البته بسیاری از مردم محروم از این همه چیز هستند!
بدیهی است چنانچه درصد بالاتری از مردم دنیا به پژوهشگری پرداخته بودند، اکنون شاهد پیشرفتهای علمی بیشتری بودیم و چه بسا از بسیاری از مشکلات جانکاه امروزی رها بودیم. یکی از موانع پیوستن افراد به تحقیق و پژوهش نداشتن امکانات مالی و گرفتاریهای اقتصادی ناشی از سازوکارهای غلط و غیرعادلانه حاکم بر دنیاست. بنابرین درصورتیکه این فوقثروتمندان مایل باشند از زندگی بهتر و عمری طولانیتر توام با شادی و سلامتی بیشتر برخوردار باشند، باید به الزامات تغییرات اساسی در روند اداره امور کشورها بسوی برقراری نظامی عدالتمحور تن داده و در این مسیر اقدام نمایند.
قشر متوسط مردم دنیا را هم میشود از نظر ثروت و امکانات زندگی به بخشهای مختلف تقسیم کرد لکن با کمی اغماض میشود آنان را کارگزاران و اداره کنندگان سیستم اداری - اجتماعی امروز کشورهای مختلف قلمداد کرد. البته تعیین مرز مشخص بین این اقشار آسان نیست، و مخصوصا در جوامع بدون حساب و کتاب، ممکنست بطور بسیار اتفاقی فردی از طبقه زیرین اجتماعی از نظر اقتصادی رشد کرده و به طبقه فوقثروتمند هم برسد ولی اینگونه افراد هم چنانچه فاقد عقل اقتصادی- اجتماعی باشند ممکنست همین ثروت بادآورده موجب تباهی آنان شود.
بهرحال این طبقه متوسط هستند که میتوانند صاحب نقشی مهم در وضعیت زندگی همگان باشند.
چنانچه این طبقه بفکر یک زندگی دائما شاد باشند، خود متوجه خواهند شد که اختلافات طبقاتی موجود یکی از موانع بزرگ آنست و دستیابی به رمز و رموز عالم هستی و تلاش همگانی در مسیر استفاده بهینه از منابع طبیعی تنها راه رسیدن به زندگی دلخواه است. و این مهم جز با شرکت همه مردم در این تلاش همگانی ميسر نخواهد بود. وظیفهی این قشرست که ابزار و کارگزار سیستم طبقاتی ثروتساز نباشد و در فکر تقویت دانش و سطح آگاهی همه اقشار جامعه باشد تا موجبات رشد واقعی و حرکت بسوی تامین زندگی دائما شاد برای همه فراهم شود.
قشر غیربرخوردار که ۹۰٪ جمعیت جهان را تشکیل میدهند و مجموع ثروت آنان از نصف ثروت آن ۱٪ کمترست از عقبماندگان دنیای امروز هستند که بیشتر آنها مورد استثمار قرار گرفته و شامل گرسنگان به معنی استانداردهای تغذیهای و بخور- زودبمیران جوامع هستند. این قشر از جوامع، گذشته از کار وتلاش خود، احتیاج به کمکهای فکری و راهنماییهای دلسوزانه دارند.
بیشتر افراد این قشر، از نظر فکری، وابستگان به ادیان و مذاهب التقاطی منحرف شده و خرافات و تعصبات گذشته هستند ولی آنجا که افرادی از این قشر مخصوصا جوانانشان فرصت تحصیل و مطالعه پیدا کرده باشند، توانایی خود در کسب آنچه اراده کرده باشند را نشان دادهاند وچه بسا چنان رشدی کرده باشند که جوانان قشر برخوردار و ثروتمند نکرده باشند. این قشر برای نجات خود از تهیدستی باید به این باور برسد که رشد ممکن است ولی در گرو ایجاد تغییر در خود و در پندارهای خود اوست. باید متوجه شود که نظام حاکم بر جامعه و بر اندیشه آنان تاثیر مستقیم بر وضع زندگی آنان دارد. باید متوجه بیعدالتیها و اینکه ممکنست مورد سوءاستفاده دیگران قرار گرفته باشند بشوند. باید متوجه شود که حتی ممکنست از طریق تعصبات و اعتقادات دینی و مسلکی خود مورد سوءاستفاده بودهاند. باید متوجه شود که حضور هرگونه زور و خشونت در جامعه بضرر آنان تمام میشود و باید از آن پرهيز و خود ابزار خشونت واقع نشود. باید قانع بشود که برای نجات از تنگدستی احتیاج به دانش و مراجعه به صاحبان دانش نوین دارد. اینجاست که به کمک دلسوزان دانشمند و متخصصین علوم اجتماعی و صاحبنظران صدیق سیاسی نیاز دارد.
و بیشتر از سایر اقشار محتاج به تلاش برای یافتن بدیل و الگوهاییست که صادقانه نوید دهندهی چنین تغییرات در سیستم اجتماعی _ سياسی جهان باشد. و خود نیز در ایجاد تغییر در خود و دیگران کوشا باشد.
اکنون با گذشت بیش از یکماه از شروع جنگ اوکراین و مشاهدهی آنهمه ویرانی و کشتار غیرنظامیان و تلفات بالای پرسنل و ادوات نظامی به روشنی میتوان دید که تنها برندگان (صوری) این وحشیگریها همان کارتلهای وابسته به قدرتمداران ثروتساز هستند و بازندگان آن، در وحله اول، مردم اوکراین و روسیه و مخصوصا روستباران اوکراینی که یکی از بهانههای شروع جنگ بودند و بعد تمام مردم دنیا که تحت تاثیر این جنگ دچار لطمات روحی _ روانی و صدمات ناشی از تخریب محیط زیست جهانی شده و میشوند هستند.
آیا همین اتفاق دلیل کافی نیست که مردم دنیا از بیتفاوتی و کم توجهی به امر سیاست پرهیز و توجه داشته باشند که همین بیتفاوتی و بیتوجهی مردم به امر سیاسیست که موجب میشود قدرتمداران فاسد و بیماران روانیِ هوسباز و ثروتاندوز با تبانیِ همدیگر بر مردم کشورهای مختلف حاکم شوند و با ایجاد جنگهای خانمانسوز این جنایات را بر مردم روا دارند!
این قدرتمداران کشورهایی را درگیر جنگ میکنند که مردمانشان بر حاکمانشان نظارت ندارند و منتظر حوادث مینشینند.
بر همه مردم جهانست که در تغییر آنچه به سیاست کثیف معروف است به سیاستی پاک که توسط فرهیختگان و انسانهای دلسوز و کاردان اداره شود کوشا باشند تا در سایه آن، با مراعات حقوق همگانی انسانها و طبيعت، دسترسی به یک زندگی همیشه شاد برای همگان میسر گردد.
No comments:
Post a Comment