ما در دنیایی زندگی میکنیم که کمتر از ۱٪ مردمِ آن صاحب ثروتی معادل بیشتر از مجموع ثروت ۵۰٪ مردم هستند! و جمعیت زیادی از مردم هم به نان شب خود محتاج و از کمترین امکانات هم بهرهای ندارند! این اختلاف فاحش طبقاتی چطور ایجاد شده است؟ این نه یک امر شانسی و اتفاقی است و نه کار خدای معتقدان.
اشاره به خدای معتقدان برای اینست که عده ای اعتقاد به قسمت و روزی دارند و تصور میکنند خدا روزیشان را مشخص کرده است! این خدانشناسانِ معتقد اطلاع هم ندارند که بسیاری از مواردِ اعتقادی که بگوش آنها خوانده شده است برای مستعد کردن آنان به باجدهی بوده است!
بهرحال، اگر بتوانیم چند نفر را استثنا کنیم، اکثر این فوقثروتمندان از طریق زدوبندهای رایج در محافل سیاسی به این ثروتها رسیدهاند. این بمعنای آنست که عدهای قلیل در کمین نشستهاند تا از راههای غیرعادلانه صاحب ثروت دنیا شوند! اینان چنان تشکیلاتی بهم زدهاند که رهایی از دامهایی که برای باقی ثروت دنیا پهن کردهاند کار آسانی نیست. این زدوبندهای کلان در دنیای سیاست اتفاق میافتد و دنیا هم درحال حاضر توسط سیاستمداران اداره میشود. کاش این افراد متوجه میشدند اینهمه ثروت غیرمعمول و غیرسازنده ارزش این زندگی حداکثر صدساله زودگذر را ندارد و خود بانی اصلاحاتی میشدند تا بلکه با همکاری همه و بکارانداختن همه اندیشههای خلاق به زندگی بهتر و طولانی دست یافت.
شاید تنها راه برای مردم دنیا که بتوانند حق خود در این دنیا را حفظ کنند آگاهی یافتن از روشهایی است که ثروتشان را به تاراج میبرند و پیدا کردن راهی برای تامین حقوق خود. این یعنی سیاسی شدن و آشنا شدن به امر سیاست بطوریکه با تأثیرگذاری در امور سیاسی لااقل با ایجاد فرصتهای رقابتی بیشتر و کمک به وضع قوانینی مردمیتر مانع از پایمال شدن حق خود توسط اقلیت کمانصاف شوند.
سیاسیکاری آنقدر بد جلوه داده شده است که اغلب مردم سعی میکنند خود را از سیاست مبری بدانند. این موجب میشود فرصت طلبانی که میخواهند از راههای سیاسی به ثروت بیشتر برسند از فرصتهای بیشتری برخوردار شوند و صحنه سیاسی از وجود سیاستمداران پاک خالی شود. البته فرصت سیاسی زمانی برای همه مردم فراهم میشود که آزادیهای سیاسی تامین شده باشد و کار سیاسیِ پاک هزینهبردار نباشد. در کشورهای با نظامهای بسته و دیکتاتوری کار مردم دوچندان و بسیار سختترست. اینان باید ضمن آشنا کردن خود به سیاست، در امر آزادسازی خود هم فعالانه مشارکت کنند.
سیاست در کشورهای معروف به جهان سوم نه تنها در قلمرو اقلیتهای خاص قرار گرفته بلکه صحنه تاخت و تاز سیاستمداران حرفهای بینالمللی هم شده است و این امر منجر به پیچیدگی بیشتر اوضاع در این کشورها شده است. همین احتمال نفوذ اجانب در کشورهای جهان سوم است که کار سیاست و تشکیل گروههای سیاسی قویِ پاک با نفوذ گسترده در تودهها را بسیار سختتر کرده است. همین امر مانع از تشکیل ائتلافهای گسترده و کارساز میشود و امکان بقدرت رسیدن اقلیتهای نهچندان مطلوبِ مردم را بیشتر میکند. چارهاندیشی در خصوص این معضل را در شفافیت میبینم. در دنیای جهان سومیها امروزه سِرّی نگهداشتن تصمیمات و برنامهها تقریبا غیرممکن میباشد چرا که ممکنست بشود امری را از دید مردم دور نگهداشت ولی، باوجود دستگاههای پیشرفته جاسوسی، از دید قدرتهای مسلط دور نخواهد ماند. بنابرین شفافیت و عدم وجود سِرّ، بطوریکه همه مردم در جریان همه تصمیمات و برنامهها و نظرات سیاستمداران قرار گیرند، بهتر میتواند به اهداف گروههای سیاسی مردمی کمک کند؛ و ضمن کاهش امکان حضور غیرخودی، از تاثیر افکار احیانا مخربِ غیرخودی در تصمیمات نهایی هم خواهد کاست. از طرف دیگر با گسترش سیاست پاک در جوامع بشری زمینههای دوستی و همکاریهای بیشتر بین همه مردم دنیا و ایجاد اتحادیههای بزرگ منطقهای و سپس جهانی نیز فراهم میشود که میتواند منجر به دنیایی بهتر و سالمتر شود.
آنچه فعلا در مورد ایران از دست گروههای سیاسی موجود برمیآید، مخصوصا آنانی که مدعی مردمی بودن و پاک بودن هستند، اینست که برای تسهیل رسیدن به اهداف بزرگتر باهم وارد گفتگو شوند و برای ادامه همکاریهای لازم یک قرارداد اجتماعی جامع تهیه کنند تا براساس آن بتوانند با کمک همدیگر و همراهی بیشتر مردم بر مشکلات موجود فائق و زمینه نجات کشور از بنبستهای موجود را فراهم آورند. بهرحال در فردای نجات ایران، برای همه شماها و همه مردم، یک زندگی آبرومندانه و مسالمتآميز در کنار هم از اولویتها میباشد و برای این منظور جز پیروی از یک قرارداد اجتماعی مطلوب که همان قانون اساسی مورد نظر باشد راهی نیست. موکول کردن تنظیم قانون اساسی به بعد ضمن اینکه مانع از همکاری میشود، ممکنست شرایطی پیش آید که امکانش از بین برود و جامعه دچار سردرگمی و آشوب شود.
No comments:
Post a Comment