دینهای موجود جهان برمبنای ارتباط با خدا طرح شدهاند. کلمه خدا هم، که مردم به آفریننده و همهکارهی جهان اطلاق میکنند ، خودش مخلوق انسان است. یعنی زمانیکه انسانها از خود سوال کردند که از کجا آمدهاند و دنیا چگونه درست شده است کلمه خدا و خدایان را، هر جا به زبان رایج خود، بعنوان خالق بکار بردند. همان انسانها برای هریک از خدایان متعدد اولیه و یا خدای یگانه متاخر تعاریف و توصیفاتی ارائه دادند و همان تعاریف و توصیفات مبنای ادیانی قرار گرفت که به خدا ارتباط دادند و برای بعضی از آنها کتاب به رشته تحریر درآوردند و به تقدیس آن پرداختند تا برای مردمان بدوی و غیرقابل تعلیم دوران جاهلیت کاربرد پیدا کند. در این کتابها درمورد خوبیها و بدیهای رایج در آنزمان صحبت شده است و از مردم خواسته شده است که از خوبیها پیروی و از بدیها دوری نمایند.
تا اینجا ایرادی به این تنها روش آموزشی موجود در آن دورانها نمیشود وارد کرد، چرا که بهتر از آنها، اگر هم ارائه میشد،امکانات کاربردی پیدا نمیکردند. البته مقدس دانستن محتویات دین مانع از بروز عقاید پیشرفتهتر میشده که بحثی ديگر است. ولی ایراد اساسی زمانی ظاهر میشود که این ادیان ابزار قدرت واقع میشوند و حکمرانان کوچک و بزرگ، برای پیشبرد اهداف خود، از دین بهره میگیرند. با توجه باینکه در توصیف خدایان از تقریبا همه کلمات رایج استفاده شده بوده، حکمرانان میتوانستند در موقعیتهای مناسب خود را با هریک از این کلمات منطبق کنند. مثلا در جایی خدا هم رحمان است و هم جبار! پس هر حاکمی میتوانسته در موقعیتی رحمان باشد و در موقعیتی دیگر جبار! تقریبا هیچ دینی نبوده است که متصدیان آن در برههای از زمان آنرا مورد سوءاستفاده قرار نداده باشند. پس همه ادیان دارای این پتانسیل هستند که بتوانند موجبات انحراف و گمراه کردن مردم را فراهم کنند.
امروزه در میان اندیشمندان، و بسیاری از مردم، پیرامون چنین مشکلات ناشی از عقاید دینی بحثهای گستردهای مطرح میباشد و راهحلهایی ارائه میشود از جمله سکولاریزم و لائیسیته که مورد انتقاد جوامع مذهبی قرار میگیرند.
از آنجا که ادیان خود را در ارتباط با خدای مورد فهم گذشتگان تعریف میکنند، آیا بهتر نیست امروزه به تعریفی که امروزیان از خدا میکنند پرداخته شود و دید آیا اصولا امروزه ادیان قدیمی مشروعیت و مقبولیت کافی برای مطرح شدن دارند یا نه؟
بسیاری از مردم امروزه باورهای خود نسبت به خدا و ادیان را از دست دادهاند و بسیار محتمل است که نسل جدید و آینده به ادیان صرفا نگاهی تجربهگرایانه داشته باشند. البته با گذشت بیش از هزار سال از ظهور آخرین دین خدایی علیالقاعده میبایست آثار کامل تربیتی خود را بر مردم گذاشته باشد و اگر چنین نشده، خود گویای نقصان نهفته در ادیان است و همین نقیصه میتواند دلیلی باشد بر اینکه این ادیان از طرف خدایی نیست که خودش بینقص تعریف شده است.
امروز چنانچه سیستمهای آموزشی و پرورشی دنیا توسط خبرگان علمی برنامهریزی و با نظارت آگاهانه اداره شوند، باتوجه به امکانات مدرن روز، هدایت نسل جدید بسوی یک زندگی عاری از بسیاری از مشکلات اجتماعی رایج ممکن میباشد. یعنی کاری را که تاکنون با تکیه بر عقاید دینی و برداشتهای دیروزیها از خدا موفقیت چندانی نداشته و ندارد میتوان در طول مدتی کوتاهتر به نتیجه رساند و امید به نجات زمینیان از معضلات و خطراتی که خود پدید آوردهاند را تقویت کرد. بیشتر گرفتاریهای امروز بشریت ناشی از سوءاستفاده قدرت از ادیان و ایدئولوژیهاییست که در فقدان آزادی واقعی ابزار قدرت کجاندیشان واقع شدهاند.
باتوجه باینکه علم هم هنوز جواب محکمی برای آنچه خدایش نامیدهاند پیدا نکرده است و درعینحال موید عقاید قدیمیان در مورد خدا هم نمیباشد، آیا اندیشمندان امروز نباید، بجای تکیه بر محترم شمردن آن عقاید، به نقد جدی و علمی آنها بپردازند و راهکارهایی ارائه دهند جهت نجات مردم از عواقب عقاید مقدسانگاشته شدهی معتقدین به خداپرستی و سایر ایدئولوژیهای منحط شده توسط قدرتمداران؟
باتوجه به جاافتادگی و تثبیت کلمه " خدا " در بین مردم، و نظر باینکه پیشرفت و توسعه پایدار از طریق شناخت قوانین حاکم بر هستی تداوم پیدا میکند، و با بذل توجه به حساسیت بعضی از مردم به آنچه خدایش میپندارند؛ آيا برگرداندن ذهن مردم از "خداپرستی" به سمت "خداشناسی"، به مفهوم تلاش برای شناختن آنچه موجب هستی شده و میشود، میتواند راه حلی برای تصحیح بدون عارضهی اذهان مردم و منزوی کردن محافل سوءاستفاده کننده از آنچه به مقدسات تبدیل شده است باشد؟ آیا برچیده شدن بساط تقدس موجبات تصحیح دائمی راهکارهای زندگی و مشارکت بیشتر مردم در امر رسیدن به زندگی بهتر را فراهم نخواهد کرد؟