چند صباحی است در این ایام آخر سال ، فارغ از درس و مشق و به دور از فضای میراننده ی پایتخت ، ساعاتی را در دامان دشت و صحرا و زیر درختان برهنه قدم می زنم . درختان در انتهای فصل زمستان زیبایی خاصی دارند چرا که به امید آزادی از سرمای زمستان ، خود را آماده ی شکوفایی می کنند. امروز که سرمایی غیر منتظره به درختان حمله ور شد ، درختان خود را دوباره جمع و جور کردند و به قول مردم محل ، گلهایشان را پس انداختند که البته این را به فال نیک گرفته اند چرا که با باز شدن زود هنگام گل ها خطر حمله ی مجدد سرما و خشکاندن آنها زیاد است . شکوفه های بهاری بسیار حساسند و فقط در فضایی آزاد از حمله ی سرما می توانند به بار بنشینند و مردم را از میوه های خود بهره مند سازند .
حیف که بسیاری هنوز ارزش آزادی از سرما را متوجه نشده اند و آمادگی پیدا نکرده اند که به دفاع از گل های درختان خود بپردازند . به همین جهت است که سالهاست از آن همه نعمتی که می توانستند برخوردار باشند محرومند و فقط چشم هایشان را به هوا دوخته اند تا ببینند چه می شود و از ترس این سرما به چارچوب خشک خانه های فقیرانه ی خود پناه برده اند . درصورتی که با یک اقدام ساده و هماهنگ و حضور خود در زیر درختان ، با مختصر آتش و دودی حاصل از خشکه برگ ها و چوب های سال قبل ، می توانند حملات سرما را دفع و شکوفایی درختان خود را تضمین نمایند . بعضی از مردم طبیعت را می بینند ولی به آن نمی اندیشند. فرار گله های گاومیش از دست دو سه قلاده پلنگ را که هر بار با خوردن چند گاومیش راضی می شوند می بینند ولی درس نمی گیرند که اگر این گاومیش ها به جای فرار از پلنگان به سوی آنان حرکت کنند ، پلنگان را زیر پای خود له خواهند کرد و برای همیشه از دستشان آزاد . برای همین است که همیشه گرفتار نیروهای مخرب و وحشی هستند . غم انگیزتر اینکه گوش شنوا هم ندارند و فقط حمله ی سرما را می فهمند و غوغای پلنگان را . و هرگاه در مورد آزادی جاودانی از سرما و غوغا گفته می شود ، صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ فهم لایعقلون . و گوینده را هم کافر به آنچه از ترس پذیرفته اند .
No comments:
Post a Comment