وانشان

وانشان

Saturday, 2 July 2011

غم آخر (5)

 

            دوباره فرصتی پیش آمد تا چند روزی را در وانشان باشم و از این فرصت استفاده کنم و درسکوت و آرامش اینجا این بحث " غم آخر " را به پایان برسانم . البته چون کمی طولانی شد ما بقی مطلب را هم در چند قسمت تقدیم میکنم . امروز هم مواجه شدم با تشییع جنازه آشنایی دیگر که در سن میانسالی بدرود حیات گفته و در میان شیون و زاری همسر و فرزندان نیمه راه و برادران و خواهر و بستگانش در وانشان به خاک سپرده شد . شرح حال خانواده این مرحوم هم ، مانند هر خانواده غم دیده ، در این مقال نمی گنجد ولی ناله های فرزندان کم سن و سالی که پدر خود را از دست داده اند مانند خنجریست که به قلب هر انسان فرو میرود و انسان از خود می پرسد چرا؟؟ چرا باید بچه ها در این سن از نعمت حضور پدر محروم شوند ؟ و همین چراهاست که من را وادار کرد این سلسله مطالب را بنویسم . 

             در مطلب قبلی به این نتیجه رسیدم که تنها راهی که باقی میماند برای رسیدن به " غم آخر " اینست که کاری کنیم و طوری رفتار کنیم که زندگی سالم برای همه تداوم پیدا کند و کسی مجبور نباشد غم از دست دادن عزیزانش را تحمل کند . مشکل اصلی هم همین است که  " چگونه رفتار کنیم ؟ "

           بدیهی است که برای پاسخ به این سوال راه درازی در پیش داریم و لازمه اش پیدا کردن پاسخ برای بسیاری از سوالاتی است که پیش خواهد آمد ولی یک مشکل اساسی تر اینست که اغلب در فکر یافتن پاسخ به این سوال نیستیم و یا اصلا این سوال را قابل طرح نمیدانیم !  این برمیگردد به طرز فکر ما در مورد مرگ و زندگی . لذا سعی میکنم نظر خود و آنچه را از دیگران آموخته ام در خصوص آنچه مانع از پرداختن و یافتن پاسخ به چنین سوالات و رهایی از مشکلات مربوطه است بیان کنم .

       طرز فکر ما و نگاه ما به زندگی را میتوان در مراسمی که متعاقب مرگ افراد تشکیل میشود و حرفهایی که در این مراسم به گوش همه میرسد پیدا کرد : اینکه تقدیر چنین است! رسم روزگار است ! خدا خواسته است ! و...و...و....گاهی شاید برای آرامش داغدیده ها می گویند این آزمایش الهی است و خدا میخواهد انسان را آزمایش کند ! آخر چرا باید قدرت خدا را زیر سوال ببریم ؟! آزمایش برای چه ؟ زمانی دست به آزمایش چیزی ویا کسی زده می شود که آزمایش کننده از نتیجه آن خبر نداشته باشد و بخواهد ببیند چه میشود . با آن توصیفی که ما از خدا داریم مگر میشود گفت خدا نمیداند نتیجه آزمایش چه میشود !

    در قسمت قبلی اشاره کردم که بسیاری از عقاید ما که مرگ را بسیار طبیعی و غیر قابل تعویق می پنداریم پایه و اساس محکمی ندارد . فقط چون به کرات چنین شنیده ایم و چنین برای ما تفسیر شده است اینچنین می اندیشیم .

      اینکه پس از فوت هرکس مراسمی تشکیل می شود و دوستان و آشنایان برای اظهار همدردی و تسلیت در جایی بطور همزمان جمع می شوند بسیار نیکو و پسندیده است . ولی باید سعی کرد از اینگونه اجتماعات بهره مناسب برد و از تجربه های همدیگر و علل مرگها درسهای جدید بگیریم . هیچوقت در این مراسم شنیده نشده که سخنران اشاره ای به علت مرگ کرده باشد و مثلا بگوید چرا باید اینهمه مردم در تصادفات گوناگون از بین بروند و راه حلی برای آن ارائه دهد . اغلب سخنرانیها فقط در توجیه مرگ و طبیعی جلوه دادن آنست ! در صورتیکه آنچه ارزش دارد زندگی است نه مرگ . اگر برای بعد از مرگ هم ارزشی قائل شده باشند ، چگونگی آن به نوع زندگی در این جهان مربوط شده است . آیا این صحیح است که همیشه بگوییم سرنوشت چنین بوده است و خدا چنین خواسته است ؟ ! اصلا سرنوشت چیست ؟ تقدیر و قضا و قدر کدامست و چگونه عمل می کنند ؟ آیا عمل ما و روش زندگی ما در این چیزها دخالت دارد یا نه ؟؟

          باید گفت که آنچه تقدیر و قضا و قدر نام گرفته است قوانین طبیعت است که در زمان خلقت هر چیز توسط خالق در نهاد مخلوق گذاشته شده است . مثل اینکه اگر آب را حرارت دهیم در نهایت جوش می آید و بخار می شود . اگر هوا در اطراف ما نباشد که نفس بکشیم خفه میشویم . اگر غذا نخوریم ضعیف و در نهایت می میریم . اگر ریشه گیاه را از زمین خارج کنیم می خشکد . اینها قوانین طبیعت است . حال اگر از هر کس و هر موجود زنده و حتی غیر زنده درست مراقبت شود و احتیاجات طبیعی هر چیز برآورده شود و کسی یا چیزی به آن لطمه نزند ، سالم می ماند . و این طبیعت خلقت است .

           هرگاه عقیده مان را نسبت به مرگ و زندگی تصحیح کردیم باید به این بپردازیم که آیا میتوانیم عمرمان را طولانی تر کنیم ؟ آیا میشود دردها و مشقات زندگی را کم کنیم و دنیا را لذت بخش تر کنیم ؟ پاسخ به اینمورد را هفته آینده مطالعه فرمایید .

No comments:

Post a Comment