در قسمت قبل این سوال مطرح شد که آیا میشود عمر را طولانی تر و دردها و مشقات زندگی را کاهش داد ؟ در پاسخ باید گفت بلی عمر انسانها هم مانند هر موجودی دیگر بستگی به همان عواملی دارد که با خلقت با او آفریده شده است و در طبیعت او نهفته است . همان چیزی که اجل میگوییم . اجل یعنی زمان معین ، یعنی پایان مهلت ، نه جلوتر و نه عقب تر . اگر مثلا افتادیم توی دریا و نتوانستیم شنا کنیم و نفس بکشیم فوقش یک و یا دو دقیقه می توانیم دوام بیاوریم . اگر کسی ما را نجات ندهد اجل میرسد . اگر به علتی خون به مغز نرسد ظرف یکی دو دقیقه اجل فرا میرسد .
گاهی تصور میشود که اجل از اول به ما داده شده است و در جایی نوشته شده است که مثلا فلانکس چند سال و چند ماه و چند روز و چند ساعت و چند دقیقه و چند ثانیه زندگی می کند و آنوقت اجل میرسد و می میرد ! اگر چنین است چه لزومی دارد زحمت بکشیم و به دنبال آب و غذا و مایحتاج زندگی باشیم ؟! چه لزومی دارد مواظب خود باشیم که مریض نشویم ؟ و اگر مریض شدیم چه لزومی دارد دنبال درمان برویم ؟! مگر نه اینکه اجل معین شده است ؟! ولی اینچنین نیست . اگر اجل هرکس از قبل مشخص شده باشد دیگر زندگی معنی ندارد . اگر اجل به آن معنی باشد که ما نمیتوانیم بر آن تاثیر گذار باشیم پس ما دیگر چه کاره ایم و مسئولیت ما چیست ؟! ولی نه . اینطور نیست . ما بر سرنوشت خود مسلطیم . ما آفریده شده ایم با یک سری معیارها و با یک سری قوانین که بر عالم حکم فرماست . زندگی ما ، آینده ما ، عاقبت ما ، همه بستگی دارد به اینکه چگونه در برابر قوانین حاکم بر عالم رفتار کرده باشیم . زندگی ما متاثر از عوامل مختلف است . زندگی اجداد ما اثرش را بر ما گذاشته است . اینکه پدران و مادران ما چه کردند، چه خوردند، چگونه زندگی کردند ، شاد بودند ، غمگین بودند ، ترسو بودند ، خشمگین بودند ، ظالم بودند ، مهربان بودند ، حلال خوردند ، حرام خوردند ، همه اینها در زندگی ما موثر است . آنچه خود ما انجام میدهیم ، آنچه ما فکر میکنیم ، آنچه بلدیم ، میزان آگاهی و سواد ما نسبت به دنیا و مخلوقات ، اخلاق ما ، نوع تغذیه ما ، نوع کار ما ، آب و هوای محل زندگی ما ، همه اینها بر زندگی ما و بر زندگی فرزندان ما تاثیر می گذارد .
پس باید متوجه باشیم که این خود ما هستیم که آینده خود و فرزندانمان را در چارچوب قوانین خلقت مشخص می کنیم . نه فقط خود تنهای ما ، بلکه خود ما و هر آنچه ما با آنها در رابطه هستیم . انسان موجودیست اجتماعی و به تنهایی زندگی نمی کند . پس هر چه یک نفر انجام میدهد بر زندگی دیگران هم تاثیر دارد . و همه در مقابل همدیگر مسئول هستند . پس باید یاد بگیریم که چگونه با همدیگر زندگی خوب و سالم داشته باشیم . چگونه با همدیگر همکاری کنیم تا زندگی اجتماعی خوب بسازیم . چگونه با هماهنگی همدیگر به حل مسائل خود بپردازیم . اگر همه مردم دنیا سعی کنند با کمک هم و با هماهنگی برای رفع نیازمندیهای خود و یاد گرفتن خوب و بد دنیا عمل کنند ، دنیا مدرسه بزرگی میشود که همان مزرعه آخرت می شود . اگر خوب باشیم عاقبت ما خوب میشود . اگر بد باشیم عاقبت ما بد میشود .
بنابراین آنچه برای داشتن یک زندگی خوب اهمیت پیدا می کند شناخت خوب و بد است و عمل ما در مقابل خوبیها و بدیها . اول باید خوب و بد را از هم تشخیص دهیم . تا بتوانیم با خوبیها عجین و از بدیها دوری کنیم . اگر همه ما یاد بگیریم که همیشه خوب باشیم و بدی از ما سر نزند ، آنوقت مقدمات زندگی سالم را آماده کرده ایم . آن زندگی که به آنچه بهشتش می نامیم برسد . آیا فکر می کنیم اگر بهشت را برای ما آفریده و آماده کرده باشند ، در وضعیت فعلی ، ما میتوانیم در آن زندگی کنیم ؟! بهشت جای اشتباه کردن نیست . چرا که اگر قرار باشد در بهشت کسی اشتباه کند دیگر آنجا بهشت نیست . بهشتی که آدم را بخاطر یک اشتباه کوچک بیرون راندند ،جای من و امثال من خواهد بود که هر روز نه فقط اشتباه بلکه ممکن است چند گناه مرتکب شویم؟! یکی از خصوصیات بهشت اینست که همه چیز و همه کس در آنجا زیباست و هیچکس نسبت به دیگری احساس نارضایتی ، حسد ، بدگمانی ، کینه و نفرت ندارد و همه همدیگر را دوست دارند و از دیدن و مصاحبت با همدیگر لذت میبرند . حال به اطراف خودمان نگاه کنیم ، آیا ما میتوانیم نسبت به هم اینچنین باشیم ؟ آیا اصلا از حال همدیگر خبر داریم ؟ آیا پدر ، مادر ، اقوام ، همسایگان و همشهریان از ما راضی و خشنود هستند ؟
معلوم است که در اینصورت جای ما در بهشت نمیتواند باشد ولذا در جهنم است و جهنم آنجاست که خالی از خوبیست و پر است از بدیها . اگر به زندگی خودمان نگاه کنیم ، متوجه خواهیم شد که آیا به بهشت نزدیک تر است یا به جهنم ؟ متاسفانه گاهی تفاوت بهشت و جهنم را هم نمیتوانیم درک کنیم . ندانستن تفاوت بین این دو یعنی گیر کردن در برزخ که بیرون آمدن از آنهم مشکل خواهد بود . و اینست که ما نسبت به همه چیز بی تفاوت می شویم و می گوییم هرچه بادا باد . منتظر سرنوشتی موهوم نشسته ایم . منتظر نشسته ایم تا این عمر روزی بسر آید . هر چند وقت یکبار جمع میشویم تا در سوک مرگ یکی از آشنایان بنشینیم و منتظر رسیدن مرگ خودمان می مانیم .و هیچ اقدام موثری نمی کنیم که یاد بگیریم چه کنیم که اینچنین نباشد ! چرا پدر و مادران ما باید با درد و رنج و مشقت روبرو باشند و زندگیشان چنان مشکل شود که آرزوی مرگ کنند ؟ چرا باید جوانانمان به دلایل مختلف جوانمرگ شوند ؟ چرا باید پدر و مادرانی به علل مختلف با مرگ زودرس روبرو شوند و فرزندانشان بدون سرپرست بمانند ؟ همه اینها چاره دارد . انسان باید بتواند همه این مشکلات را حل کند . خالق انسان را هم خلاق آفریده تا از آنچه در تسخیر دارد بخوبی استفاده کند .
در طول تاریخ بشریت پیشرفت بسیار کرده است و زندگی را از حالت تقریبا وحشی به حالتی که آنرا متمدن می گوییم تغییر داده است . ولی این کافی نیست . انسان قادر است کلیه مسائل و مشکلات پیرامون خود را حل کند . و اگر با دقت به مسائل خود بیندیشد براحتی میتواند بر آنها غلبه کند . و این بی دقتی و عدم توجه است که انسان را با خسران روبروکرده است . چرا بی توجه هستیم و سهل انگار را در قسمت بعد می آورم
No comments:
Post a Comment