وانشان مثل همیشه در دهه اول ماه محرم حال و هوای دیگری دارد . صدای
ناله های بلند گوهای مساجد همه فضای روستا را در بر می گیرد و دیگر از آن
سکوت آرامبخش خبری نیست . هر روز بلند گوها با اذان صبح سکوت را می شکنند
و در ادامه ، پس از مدتی دعاهای مخصوص صبح شروع میشود . ظاهرا نماز صبح
در مسجد برگزار نمیشود چرا که معدود پیره مردان و پیره زنان جرات راه
رفتن در کوچه یخ زده نزدیک مسجد محل را ندارند . آخر دو سه سالی هست که
جوی آب کوچه را خراب کرده اند که کوچه ها را سنگفرش کنند ولی این قسمت
بصورت نیمه مخروبه رها شده و گودی شیبداری را که قبلا بجای جوی آب با سنگ
صاف درست کرده بودند ، بعد از اینکه سنگفرشها را یکبار کنده بودند بهمان
حالت مانده اند و با عبور ماشین و موتورسیکلت آب آن به اطراف می پاشد و
سطح کوچه را یخ می پوشاند و بسیار خطرناک میشود .
یکبار نوشته بودم که یک راس گاو بطور خطرناکی سر خورد ، البته آنروز
یخبندان نبود و خوشبختانه در این ایام یخبندان احشام در کوچه ها رفت و
آمد ندارند . ولی دو روز پیش ناله هایی نظرم را جلب کرد . به داخل کوچه
نگاه کردم دیدم پیره زن بیچاره افتاده توی کوچه و آه و ناله میکند .
گفتند ترک موتور بچه اش بوده که موتور روی همان سنگها سر می خورد و پیره
زن بد جوری به زمین می خورد . پیره زن دیگری هم غرغرکنان می رفت و نفرین
نثار کسانی می کرد که کوچه را به این حال رها کرده اند.
بهر حال داشتم می گفتم که کمی پس از روشن شدن هوا نوای جانسوز دعای
صبح که ظاهرا برنامه ضبط شده است فضا را پر می کند . پس از کمی استراحت
نزدیک اذان ظهر دوباره بلند گوها کنترل فضا را بدست می گیرند و تقریبا تا
شب ادامه پیدا می کند تا بعد از نماز شب و صرف شام نذری . زمان صرف شام
معمولا صدای متولیان می آید که موضوعات خود را مطرح می کنند که برای
تکمیل مسجد و آشپزخانه آن احتیاج به پول دارند . با اینکه یکی از گوشهای
من این روزها بسته است صحبتهای آنها را متوجه می شوم و از جمله متوجه شدم
که هر شب برای شام تعداد زیادی هم از گلپایگان تشریف می آورند . دیروز از
یکی از دوستان که در گلپایگان زندگی می کند و او هم در تصدی یکی از مساجد
آنجا و نذریها دست دارد سوال کردم مگر در گلپایگان چطور است که اینها
برای شام به وانشان می آیند ؟ ایشان می گفتند آنجا سخت شام گیر می آید و
بهمین جهت سر تقسیم شام گاهی جنگ و جدال هم می شود .
به اصل مطلب برگردم که عزای مضاعف است . من دو روز قبل ار تاسوعا وارد
وانشان شدم . ورودم با مراسم سوم فوت یکی از بستگان مواجه شد و در همان
مجلس هم عنوان شد که خانم جوان دیگری هم دنیا را وداع گفته و پس از مجلس
مراسم تشییع جنازه شروع می شود و بهمین جهت اعلام شد که آنروز مراسم
تعزیه بر گزار نمیشود و تعزیه را شب برگزار می کنند . فردای آن روز هم
مراسم سوم این خانم جوان تعزیه را تحت تاثیر قرار داد و بلا فاصله پس از
آن خبر درگذشت سومین خانم اعلام شد که او هم تقریبا جوان بوده . روز
عاشورا هم پس از اینکه دسته های عزادار ناهار صرف کردند به مراسم ختم این
خانم رفتیم . این است که می گویم امسال وانشان با عزای مضاعف روبرو بود .
تازه از مسجد که برگشتیم یکی از دوستان اعلام می کرد که غذا در مسجد زیاد
آمده و دعوت می کرد که ظرف ببرند غذا بیاورند و عزای غذای مانده را گرفته
بودند .
حال که دارم این مطلب را می نویسم صدای مراسم شام غریبان می آید . من
که با مشکلی که برای گوشم ایجاد شده نمیتوانم در سرما بیرون بروم ، با
نزدیک شدن صدا از پنجره کوچه را نگاه کردم . دوتا دسته پانزده نفری از
جوانان کم سن و سال بودند که هر یک دور یک تیکه پارچه سفید چهار گوش را
گرفته بودند که چند نفر از آنان هم شمع در دست داشتند و به نوبت می
نشستند و نوحه می خواندند : چه کنم چه چاره سازم که حسین کفن ندارد ...
پانزده نفر خانم هم دنبال این دو گروه حرکت می کردند . البته که وانشان
این تعداد جوان ندارد ولی روزهای تعطیل مهاجرین بر می گردند و روستا شلوغ
می شود . در یکی از نوشته های قبل گفته بودم که میزان مرگ و میر در جامعه
کوچک وانشانیها افزایش یافته ، فکر میکنم اوایل سال بود که در عرض تقریبا
یک ماه پنج نفر از دنیا رفته بودند . این بار در این چهار یا پنج روز سه
نفر از تعداد وانشانیها کم شد . با توجه به اینکه این روزها دیگر کسی هم
بچه نمی آورد بعید نیست که چند سال دیگر کسی برای عزاداری نماند !
No comments:
Post a Comment