در دو مطلب قبل به این نظر پرداخته شد که تمرکز ثروت جهانی در ۱٪ از مردم جهان موجب تمرکز قدرت سیاسی جهان در این اقلیت و برنامهریزیهای همین قدرتمداران به هدایت ثروت بیشتر بسوی آنان از طریق مهندسی کردن انتخابات یا انتصابات مقامات سیاسی در کشورهای ثروتخیز شده است.
یکی از رازهای موفقیت این سیستم ثروتساز هدایت قدرت سیاسی کشورهای ثروتخیز بسوی افراد مستعد به برقراری دیکتاتوریهای فاسد بوده است. در این سیستم استعماری فوق مدرن، علاوه بر بهرهبرداریهای مرسوم از منابع کشورها، دیکتاتوران را بسوی تقابل با همدیگر و ایجاد جنگهای طولانی جهت ایجاد بازار مصرفِ پُرسود برای تولیدات وابسته بخود هدایت میکنند! مضاف بر آن، در سایه فساد حاکم بر نظامهای دیکتاتور، بقیمت فقر تودههای مردم، ثروتهای بیحسابی نصيب اشخاص خاص میشود که آنهم به روشهای گوناگون به جیب ابرثروتمندان منتقل میشود. یک مثال جالب همین فدراسیون روسیه است؛ در زمان سقوط شوروی، این کشور از نظر اقتصادی تقریبا ورشکسته بود. با کمک غرب و از نعمت جنگ ایران و عراق و فروش جنگ افزارهای فرسوده به این دو کشور و قراردادهایی شبیه نیروگاه اتمی بوشهر کمی جان گرفت و سپس با فروش نفت و گاز، بدون اینکه در اقتصاد مردم روسیه تاثیر زیادی بگذارد،ثروت هنگفتی نصيب افرادی خاص در حکومت شد که با شروع جنگ با اوکراین بخش عمده ای از این ثروت در غرب بلوکه و ضبط گردید. جالب اینجاست که بهانه ضبط این اموال را سرقت دارایی مردم روسیه توسط پوتین و اطرافیانش اعلام کرده اند. آیا زمانیکه این ثروت در قالب پول نقد و ساختمانهای لوکس و کشتیها و قایقهای تفریحی و خریدهای آنچنانی به غرب منتقل میشد متوجه نبودند که اینها اموال مسروقه مردم روسیه است؟
نتیجه این میشود که آن ۹۰٪ ضمن اینکه روزبروز فقیرتر میشوند گرفتار بلاهای ناشی از جنگها هم میگردند.
۹٪ باقی مردم در این آمار جهانی را میشود طبقه متوسط بحساب آورد. مدیران و کارگزاران کشورها و بیشترِ ادارهکنندگان سیستمهای مختلف علمی _فنی_ اجتماعی را هم باید در میان این قشر جستجو کرد.
چنانچه بخواهیم بدنبال حل مشکلات موجود در دنیای خود باشیم، راه حل را باید در میان همین سه قشر از مردم دنیا پیدا کرد؛ یعنی آن ۱٪ فوق ثروتمند، آن۹۰٪ غیربرخوردار و ۹٪ متوسط.
شاید بشود هر سه قشر را بنوعی در پدید آمدن این فاصله طبقاتی و مسائل ناشی از آن مسئول دانست. باید دید کدام قشر میتوانند در حل مسائل موثرتر باشند.
ابتدا باید مشکلات و حل آنها را مشخص و تعریفی هم از یک زندگی خوب ارائه دهیم.
در نگاه عالمان دو نوع پیشبینی کاملا متضاد برای آینده انسان زمینی متصور است:
یکی اینکه باتوجه به روند تخریبی کنونی محیط زیست، ناشی از روند زندگی نامتوازن و مدیریت امور بدست نااهلان سودجو، که موجب تغییرات شدید آب و هوایی در کره زمین شده و میشود، و آثارش هم اخیرا در بعضی جاها دیده شده است، موجبات غیرقابل زندگی شدن زمین فراهم میشود بطوریکه بر اثر سرما و یا گرمای شدید همه موجودات زنده از جمله انسانها در سرما و یا در آتش و سایر آنچه بلایای طبیعی نامیده میشود در جهنم ایجاد شده توسط خود از بین میروند و از روی زمین محو میگردند! اضافه کنید شایعاتی را که میگویند در بعضی نظامهای بسته و غیرمسئول آزمایشگاههای شیمیایی بر پا کردهاند که در آنها روی تولید ویروسهای کشنده کار میشود و خطر انتشار آنها بین مردم وجود دارد!
پیشبینی دیگر اینستکه در نتیجهی پیشرفتهای علمی و رفتار انسانها در مطابقت با قوانین طبیعت موجبات تامین سلامتی دائمی، تا حد نو کردن اعضاء بدن، زندگی جاویدان ممکن و انسان شرائطی برای خود فراهم میکند که به آنچه بهشتش نامیده است برسد و در کمال شادی و خرسندی از زندگی در بهشتی که میسازد لذت میبرد.
در مقیاس افراد معمولی و بزبان ما روستائیان هم زندگی خوب شامل یک زندگی میشود که در آن موجبات شادی دائمی همراه با عزت و سربلندی فرد فراهم باشد. اگرچه شادی میتواند درجاتی داشته باشد ولی حداقلهای یک زندگی شاد شامل خواب و خوراک کافی، تفریحات سالم، برخورداری از ایمنی و سلامتی همیشگی و عاری بودن از غم و غصه میباشد. استمرار چنین شادی و سلامتی، یعنی همان چیزی که معمولا در تعارفات روزمره برای همدیگر آرزو میکنیم، مستلزم همگانی بودن آن و دائمی بودن آنست. یعنی باید به دفع همه آفات و بلیات و مرگ انسانها بینجامد.
راه حل مسائل امروز را باید در رفع هرآنچه موجبات درد و مرگ میشود و کسب آنچه موجبات یک زندگی شاد و سالم را فراهم میکند یافت. و این مهم جز با شناخت رمز و رموز جهان هستی و عمل در راستای قوانین زندگیبخش هستی ممکن نخواهد شد.
حال ببینیم کدامیک از سه قشر اشاره شده در فراهم نمودن این شرائط برای خود موفق بودهاند و یا تصور تامین آنرا برای خود فراهم کردهاند؟
شاید افرادی از قشر فوقثروتمند مدعی باشند از نظر خوراک و تفریحات تامین هستند. ولی آیا نسبت به سلامتی و ایمنی خود و مصونیت از بلایای طبیعی و لطمات ناشی از اعمال سایر افراد اطمینان خاطر دارند؟ آیا توانستهاند موجبات سلامتی دائمی خود و رهایی از مرگ و میر نزدیکان خود که موجب غم و اندوه آنان میشود را فراهم کنند؟ آیا با ثروت فوقنیاز خود میتوانند با شرایطی که موجب غم و اندوه آنان میشود مقابله کنند؟ مگر طول عمر مفید و برخوردار از شادیِ آنان چقدر از طول عمر سایر اقشار بیشترست؟حتما همه آنان میدانند که در شرائط موجود آنان هم حداکثر تا سنی حدود ۱۰۰ سال از یک زندگی مرفه و احتمالا شاد برخوردار و سپس گرفتار انواع بیماری و درد و رنج و مرگ میگردند. واین را هم قبول دارند که زندگی خالی از شادی و سلامتی ارزشی ندارد. آیا ثروت باقیمانده از آنان میتواند کمکی برای آنان بعد از مرگشان شود؟
آیا این قشر فوق ثروتمند اصلا بفکر فردای خود هستند یا فقط حال را خوشند و بیخیال از فردای خود و آنچه بر دیگران میگذرد!؟ اگر چنین هستند چرا باید فرصت پیدا کرده باشند اینهمه ثروت دنیا را به تصاحب خود درآورده باشند؟
در گفتار بعد به نقشی که هریک از این اقشار در زندگی آینده میتوانند داشته باشند پرداخته میشود.