در پاسخ به چرای مطرح شده در قسمت قبل ، یعنی چرا بی توجه و سهل انگار هستیم نسبت به حل مسائل و مشکلات خودمان ، باید گفت : بی توجه و سهل انگار هستیم چرا که به تواناییهای خود ایمان نداریم ، چرا که خود را نشناخته ایم ، همانطور که خلقت و خالق خود را نشناخته ایم . می گوییم خداشناسیم ولی اینطور نیست . میگوییم به خدا ایمان داریم ولی این ایمان واقعی نیست . چرا که ایمان بدون شناخت امکان ندارد . ما که هنوز خود و مخلوقات و قوانین حاکم بر آنها را نمیشناسیم چگونه میتوانیم خالق همه اینها را بشناسیم ؟ کسی هم که از خود و خدای خود شناخت نداشته باشد ایمان ندارد و در خسران و زیاندهی است . ایمان زمانی واقعیست که همراه با شناخت باشد. شناخت هم با زبان نمیشود . باید دلیل عقلی و عینی داشته باشیم تا ایمان استوار بماند . غیر از این باشد میشود داستان گوساله سامرایی ; تا کاهی به کوهی بخورد نظر عوض میشود و راه به انحراف میرود .
اگر از راز های نهفته در خلقت و قوانین آن آگاه نشویم ایمانمان نسبت به خالق سطحی است و دوام نخواهد یافت . همانطور که اگر دقت کنیم می بینیم که بارها در طول تاریخ کسانی بعنوان پیغامبر، مصلح ،دانشمند ،فیلسوف ، و.و.و. با افکار و ایده های خوبی در برهه ای از زمان ظهور پیدا کرده و تلاش کرده اند در زندگی انسانها تغییرات اساسی بوجود آورند ، اگر چه همه اینها به پیشرفت زندگی بشریت کمک کرده اند ولی پس از مدتی دوباره مردم از مسیر منحرف شده و به گمراهی رفته اند.
تاریخ خود ما گویای این حقیقت است . اگر چه شاید هیچیک از ما تاریخ خود را بدرستی مطالعه نکرده باشیم و مسائل آنرا مورد تجزیه و تحلیل قرار نداده باشیم ، که این هم یکی از علل عدم توانایی در حل مشکلات است ، ولی اگر فقط به آنچه جسته و گریخته شنیده ایم هم توجه کنیم متوجه میشویم که داستان گوساله سامرایی به کرات در زندگی انسانها تکرار شده است . و بر اثر غفلت، گول حرفهای بزک کرده را خورده و منحرف شده ایم . اگر یک نگاهی به خودمان بیندازیم و زندگی خود و اطرافیانمان را نگاه کنیم متوجه بسیاری از مسائل میشویم . مثلا ما خود را مسلمان میدانیم و عقیده داریم مسلمانی بهترین روش زندگی است . ولی اصلا میدانیم مسلمانی یعنی چه ؟! و مسلمان باید چطور زندگی کند ؟ یا نمیدانیم و اگر هم میدانیم مراعات نمیکنیم چرا که ایمانمان بهمان دلایل که عرض کردم ضعیف است . پیروان سایر مذاهب هم همینگونه اند ! مگر ما به امید اینکه به بهشت برسیم زندگی نمیکنیم؟ اگر زندگی این باشد که هست ، یعنی چند سالی تلاش و زحمت و در نهایت درد و محنت و مرگ ، دارای آن ارزش هست که ما را به بهشت برساند ؟ قبلا که عرض کردم با وضعیت موجود ما اصلا بلد نیستسم چطور در بهشت زندگی کنیم ! فرض کنیم همین فردا به ما بگویند این کلید بهشت مخصوص شما و بفرمایید داخل بهشت. آیا بلدیم بدون اشتباه در آنجا زندگی کنیم که ما را دوباره بیرون نیندازند ؟! پس باید به خود آییم و تلاش کنیم راه نجات از این وضعیت را پیدا کنیم . اینچنین زندگی جز خسران نیست و نهایتش همین مرگ است همراه با زجر .
پس راه حل چیست ؟ اگر درست دقت میکردیم راه حل را می یافتیم . آنجا که می گوید : " اگر ایمان پیدا نکنید و درست عمل نکنید ضرر خواهید کرد ." ولی ما با دقت به شنیده ها توجه نمی کنیم و همین بی توجهی باعث تکرار تاریخ می شود و زندگی ما آنطور که باید تحول پیدا نمیکند . آن ایمانی که با شناخت و دلیل عقلی و عینی باشد چگونه ایجاد میشود ؟ نادیده را چگونه میشود شناخت ؟ آیا راهی جز شناخت آثارش داریم ؟ این تنها راهی است که برای ما موجود است . و باید از این راه وارد شویم . چطور ؟ برای شناخت مخلوقات باید چه کنیم ؟ مگر راهی جز مطالعه علمی آنها وجود دارد ؟
باید با مطالعه دقیق مخلوقات به راز هستی آنها پی ببریم . یعنی متوجه شویم که سلولهای تشکیل دهنده هر موجود چگونه عمل می کنند و راز بقایشان چیست . با شناخت موجودات از جمله خود انسان میتوانیم یاد بگیریم چگونه زندگی خود را بهتر کنیم . فکر میکنید مثلا انسانی که زندگی نیمه وحشی داشت و پیاده راه میرفت و یا فوقش الاغ سواری و اسب سواری می کرد چگونه توانست ماشین بسازد ، هواپیما بسازد و فضا پیما شود ؟ همه اینها را با مطالعه موجودات و علم پیدا کردن به عملکرد آنچه در طبیعت بوده و هست یاد گرفته است . آیا با آنچه بشر تا کنون به آن علم پیدا کرده است کافی است که به خدای عالم ایمان بیاوریم ؟ ایمانی که دیگر قابل برگشت نباشد ؟ شاید نه ! هنوز شبهاتی باقی مانده است . البته آن دانشمندانی که به اجزائی از عالم هستی علم پیدا کرده اند به ایمان نزدیک تر شده اند تا دیگران . و هرچه علم فرد بیشتر باشد به ایمان نزدیک تر . ولی برای رفع هرگونه شبهه باید تمام رموز هستی کشف شود . برای سرعت بخشیدن به این کشف باید همه کمک کنند . باید با کمک همدیگر ، یعنی با آموختن آنچه دیگران آموخته اند و ارائه آموخته های خود به دیگران و تلاش برای کشف نا آموخته ها این راه را ادامه دهیم . و اگر بتوانیم یک نوع تقسیم کار در بین خود برنامه ریزی کنیم بهتر و سریعتر به کشفیات جدید میرسیم . این همان توصیه به حق و به صبر است .
می گویند آنچه بشر را به این حد از پیشرفت رسانده است حاصل کار و تلاش فقط دو درصد از مردم دنیا است . حال میتوان تصور کرد که اگر همه مردم در این تلاش شرکت کنند چه میشود !. و به چنین کاری میشود گفت " وحدت " یعنی تلاش همگانی و هماهنگ برای کشف حقیقت . آنچه را که به حقیقتش علم پیدا کرده ایم به دیگران توصیه کنیم و ادامه همین راه را هم به یکدیگر توصیه کنیم . البته حقی که باید به دیگران توصیه کنیم همان علم ثابت شده ایست که به آن رسیده ایم ، نه خیال و تصورات خود . بعضیها تصورات را علم میدانند و خود را هم عالم می پندارند . اگر آنچه را علم مینامند قابل اثبات نباشد ممکن است گمراهی باشد .
اگر بدنبال کشف حقیقت باشیم دیگر در خسران نخواهیم بود و روز بروز از تعداد مشکلات و گرفتاریهایمان کمتر میشود تا زمانیکه دیگر مشکلی نباشد و آماده زندگی جاودانه در بهشت دلخواهمان گردیم . اگر زندگی ما در حال حاضر پر از غم و اندوه است و اگر با مشکلات فراوان روبرو هستیم برای اینست که از مرحله پرت هستیم . به همین کلمه " وحدت " نگاه کنید . ببینید ما وحدت را در چه می بینیم ! در بعضی جوامع وحدت معنی شده است به اینکه همه مردم از یکنفر و یا یک گروه پیروی کنند . و اگر غیر از این کنند می گویند به وحدت لطمه میخورد و چه بسا مجازاتها شامل شکننده های این وحدت شود . این درست مخالف تعریف واقعی وحدت است و این همان گمراهی است که به جهنم ختم میشود ! و متاسفانه در طول تاریخ بشریت بیشتر اوقات گمراهان مسلط بوده اند . علت تسلط گمراهان هم همان بی توجهی عامه مردم و نداشتن ایمان به تواناییهای خود بوده است . مانند آن گروه از موجودات صاحب قدرت که گاهی مورد محاصره و تعقیب چند حیوان درنده قرار می گیرند و هر یک تلاش می کنند با فرار خود را نجات دهد و در این میان هر بار چند تا از آنان طعمه میشوند و دیگران هم در کمال بیچارگی به تماشا می ایستند . در صورتیکه اگر نسبت به قدرت خود مومن بودند بجای فرار کردن همه باهم به سمت آن چند درنده هجوم می بردند تا زیر پایشان له شوند .
این قصه همانست که بسیاری از جوامع فعلی بشری هم به آن گرفتارند . و بر اثر تسلط گمراهان بر آنان ، راه مستقیم زندگی را گم کرده اند و روز بروز بر مشکلاتشان افزوده میشود . همین موضوع مرگ و میر در بین ما را توجه کنید . در زمانی که در بعضی جوامع طول عمر افراد روزبروز بیشتر میشود ، ما گرفتار مرگ زودرس هستیم . جوانان ما گرفتار امراضی میشوند که تا کنون در این سنین سابقه نداشته است . صحبت از هجوم سونامی امراض کشنده در میان است و تازه این آثار اولیه کج رویهای گذشته است ! کج رویهایی که منجر به ناسالمی روح و روان ما شده است ، کج رویهایی که موجب ناسالمی آب و هوا و غذای ما شده است که منجر به اینگونه مرگ ومیرها می گردد. کج رویهایی که باعث شده است بجای اینکه ما فرصتی برای تفکر و مطالعه در مورد احوال خودمان داشته باشیم ، باید نان بدود ، آب بدود و ما هم بدنبال آنها ! و تا بیدار نشویم و راه وحدت واقعی را نیابیم ، حق را از ناحق تشخیص ندهیم و به حق توصیه نکنیم راهی را ادامه میدهیم که خسر الدنیا و الآخره هست .
اکنون در جوامعی که به علم بها میدهند و کسانی در فکر ایجاد شرائط بهتر برای زندگی انسانها هستند ، پیشرفتهای خوبی در زمینه سلامت انسانها و جلوگیری از تلفات انسانی حاصل شده است . با استفاده از تکنولوژیهای جدید در کار ساخت اعضاء بدن انسانها برای جایگزینی اعضاء معیوب و فرسوده هستند . حتی صحبت از اینست که اعضائ مختلف بدن نوسازی شوند . همین امروز خواندم که مغز مصنوعی ساخته اند که میتواند با مغز طبیعی انسان مرتبط شود و از هرکس نابغه فکری بسازد . از طرف دیگر پیشرفت تکنولوژیهای ارتباطی ، ابزار لازم برای ایجاد همفکری و هماهنگی بین انسانها را بیش از پیش فراهم می نماید . اگر همه مردم دنیا بتوانند با استفاده صحیح از امکانات موجود به این مسیر پیشرفت بپیوندند ، بعید نخواهد بود که در آینده ای نه چندان دور انسان به طولانی کردن عمر خود و پایان دادن به غم از دست دادن غزیزان خود موفق گردد . در آنزمان دعای ما هم که طلب " غم آخر " است مستجاب میگردد . ( همانطور که قبلا آورده ام این مطلب را تقریبا دو هفته قبل نوشتم و بخاطر طولانی شدنش آنرا در چند بخش منتشر کردم که این آخرین بخش است ، ولی در همین چند روز اخبار جدیدی در همین رابطه خواندم که فکر کردم در اینجا بیان کنم و آن اینست که برابر آمار موجود ، در کشورهای پیشرفته در حال حاضر هر سال سه ماه به میانگین عمر مردم افزوده می شود و تعداد افرادی که بالای صد سال عمر می کنند در حال افزایش است . در همین منبع خبری از یک دانشمند انگلیسی نقل شده که پیش بینی می کند او در زمان حیاتش کودکانی را خواهد دید که صد و پنجاه سال عمر خواهند کرد و بیست سال بعد از آن انسانهایی بدنیا خواهند آمد که تا هزار سال عمر می کنند . همه اینها با پیشرفت علم به واقعیت می پیوندند و به قول ایشان در آینده مردم بجای اینکه برای رفع بیماریهایشان به دکتر و بیمارستان مراجعه کنند برای ترمیم سلولها و جوان کردن آنها به بیمارستان میروند . )
پس جا دارد که بازهم دعا کنیم ، ولی باید روش دعا کردنمان را هم تغییر دهیم. منظور از دعا اینست که هر روز به خود متذکر شویم که سعی کنیم به راه درست و فکر درست و عمل درست دست یابیم . انحرافات را کنار زده و راه پیشرفت خود و همنوعانمان در اقصی نقاط دنیا را هموار سازیم . به امید آنروز .