وانشان

وانشان

Thursday, 3 July 2025

پیام به کنگره جمهوریخواهان ایران

ایران و جمهوریخواهی:
(پیام به کنگره جمهوریخواهان ایران)

   یکی از آرزوهایی که قدما برای همدیگر طلب میکردند این بود که " به درد چه‌کنم چه‌کنم گرفتار نشوند" ‌‌. حالا همین وضعیت شده است گرفتاری مردم ایران!
همه ميدانند و می‌گویند که دارند سقوط می‌کنند ولی به راه حلی برای نجات خود نمی‌رسند. چنین بن‌بستی نشأت گرفته از جداییها و ابهام در واقعیاتست. از زمانیکه فضای مجازی مجالی برای ارتباطه و تبادل نظر ایجاد کرده و روزنه‌هایی برای شکستن جو سانسور گشوده است، یعنی از بیش از ۲۰ سال پیش، راه‌هایی برای نجات از این وضعیت توسط معدود اشخاص پیشنهاد شده است که عموما پیرامون تغییر در سیستمِ غیرقابل اصلاح حکومت بوده است. لکن هیچیک از آن راه‌ها در جمع سیاست‌پیشگان مورد نقد و بررسی دقیق قرار نگرفته است!
   گویی طلسمی در کار است که کار جمعی در ایران منجر به نتیجه دلخواه نشود! پوشیده نیست که چنین طلسمی توسط بهره‌جویان از وضعیت موجود گشوده شده است بطوریکه آن اکثریتی که پیامدهای ناگوار این وضعیت را تحمل می‌کنند فرصت و رخصت اندیشیدن برای یافتن راه نجات پیدا نکنند! این طلسم چیزی نیست جز اعمال سانسور کامل بر رسانه و هر شخصی که بتواند در برابر وضعیت موجود قد علم کند.
   چنین سازوکار طلسم‌گونه را میشود مقایسه کرد با آنچه در دوران استعمارِ قدیم در کشورهای جهان سوم جاری بود ولی به شکل مدرن آن؛ بصورتیکه استعمارگر حتی بدون اینکه مجبور به صرف هزینه‌های اشغال و اداره مستعمره بشود از مزایای استثمار آن بهره‌مند میگردد. این درست همان وضعیتی میباشد که کشور ما درحال حاضر به آن گرفتار است و نجات از آن مستلزم یافتن راه حل‌هایی بسیار هوشمندانه و متفکرانه است تا خود مردمی که در حال تحمل گرفتاری‌های ناشی از آن هستند مجال پیدا کنند با خروج از این وضعیت، راه و کارهای شروع یک زندگی شرافتمندانه را بیاموزند و با کمک هم مسائل مبتلا به خود را حل کنند.
    اولین مرحله چنین حرکت آگاهی یافتن از چرایی گرفتاری در این وضعیت است. می‌دانیم که ملت ایران با برخورداری از پیشینه تاریخی طولانی بارها در مقاطعی از تاریخ دست به جنبش‌های بزرگی زده است تا خود را از شر باقیمانده‌های عادات و آداب دوران جاهلیت مانند خانخانیها و ارباب و نوکربازیها و شاه و رعیتی‌ها که تسهیل کننده نفوذ استعمارگران هم بودند نجات دهد. انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن نفت در زمان مصدق بزرگ و انقلاب ۵۷ نمونه‌های بارز تلاش همگانی برای ورود به دنیای جدید بوده‌اند.  در انقلاب ۵۷ ملت ایران سعی کرد در همراهی با دانشگاهیان و صاحب‌نظران آخرین سد مسیر  توسعه همه‌جانبه را که همانا دیکتاتوری وابسته و عدم وجود آزادی اندیشه بود بشکند و راه گذر به دوران مدرن را همگام با کشورهای پیشرفته بگشاید.
   ملت ایران در آن آخرین تلاش موفق شد زمینه لازم برای استقرار دموکراسی و ایجاد یک دولت منبعث از رای آزاد ملت را فراهم کند. و با همه سختی‌های موجود توانست در اولین انتخابات رسمی و تقریبا آزاد در نظام جمهوری از میان کاندیدهای ریاست جمهوری فردی را که در دانش و صداقت و ارائه راه‌حلهای علمی برای مشکلات کشور بهترین تشخیص داده بود  انتخاب کند.
    آن انتخاب هیچ جای شبهه‌ای باقی نگذاشت که انتخاب رسمی و واقعی ایرانیان راهیست علمی توام با صداقت نه تقلید از کهنه‌اندیشان فرصت‌طلب.
   باید اذعان کرد که درست پس از آن انتخاب یک غفلت بزرگ به شکستی غمبار انجامید که منجر به وضعیت اسفبار امروز شد. البته کجرویها و خودرایی‌ها از همان لحظات اولیه پیروزی انقلاب با اعدام‌های ناجوانمردانه و اقدامات غیرمنصفانه و غیرعادلانه شروع شد که در آن جو انقلابی بی‌حساب و کتاب تلاش‌هایی هم که آگاهان برای جلوگیری از آن اقدامات مخرب کردند بی‌نتیجه ماند. شاید آنهم برنامه‌ای بود برای مخدوش کردن چهره انقلاب و به بیراهه بردن آن بسود قدرت‌طلبان ثروت‌‌پرست.
   آن غفلت بزرگ را، که سزاوار مطالعات دقیق علمی میباشد، میتوان نوعی راحت‌طلبی و سهل‌انگاری ملی نامید. تصور عمومی در آنزمان این شد که حال، با انتخاب رئیس دولت، همه چیز باید روند معمولی خود را طی کند و با خیالی تقریبا راحت مشغول ادامه زندگی خود شدند بجای اینکه با دقت در روند پیشرفت مردمسالاری نظارت کافی داشته باشند!    
  آن غفلت  ناشی از عدم تجربه سیاسی بود چرا که در طول دوران دیکتاتوری پیشین، با برقراری سانسورهای همه‌جانبه، مردم فرصت کسب شناختی درست از اوضاع سیاسی جهانی و شخصیت‌های سیاسی اجتماعی پیرامون خود پیدا نکرده بودند و آز تجربه‌های شکست جنبش‌های پیشین هم چیزی نخوانده بودند.

از آن موثرتر حس اعتمادی بود که عامه مردم نسبت به نهادهای مذهبی داشتند که می‌پنداشتند دروغ نمی‌گویند و هدفی جز رضایت خدا و خلق ندارند.از آنجا که صحنه انقلاب، بخاطر نفوذ روحانیون در مردم آنروز، در دست این قشر قرار گرفته بود، در سایه آن غفلت ملی، خود را همه‌کاره دیدند و با افتادن در دام قدرت‌های مسلط جهانی در نهایت خنثی شدن انقلاب و شکست آنرا موجب شدند.
در اینجا لازمست به نقش تحصیلکردگان و اهالی سیاست آنروز که بسیاری از آنها رفته‌اند و معدودی هنوز دربین ما هستند اشاره شود.
   باید قبول کرد که سهم بزرگی از آن غفلت ملی بر دوش همین قشر سنگینی می‌کند. چنانچه این قشر آنروز هم پراکنده عمل نمی‌کردند و با پیروی از اصول دموکراسی جبهه‌ای در مقابل کهنه‌اندیشان وفرصت‌طلبان و سوءاستفاده کنندگان اجنبی تشکیل میدادند، شاید میتوانستند و انتظار میرفت از آن شکست جلوگیری کنند.
     متاسفانه همان جداییها هنوز ادامه دارد و چنانچه همین قشر نتواند جبران مافات کند و از این تجربه‌ی شکست درس لازم نگرفته باشد، امید گذر از بحران‌های امروز هم بسیار کم خواهد بود.
   بسیار ضروریست که اهالی فکر و سیاستی که یادگاران دوران انقلاب هستند، با درسی که از تجارب گذشته نصیبشان شده است، ضمن تجدیدنظر در مشی قدیم خود، جوانترها را برای نیل به آینده‌ای روشن همراهی کنند. مبادا جوانان به بهانه اینکه قدما راه اشتباه رفتند خود را از آنان بی نیاز بپندارند و، با عدم توجه به تجارب آنان، خود دوباره دچار اشتباهات جدید شوند. با کوچکترین اشتباهِ نسل جدید صاحبان قدرت به سوءاستفاده‌های خود ادامه خواهند داد و آزادیخواهان بجایی نخواهند رسید. 
   امروز نیروهای مقابل مردم هم از سازماندهی و قدرت پیچیده‌تری برخوردار هستند و با برنامه‌های دقیقِ آشکار و پنهان نمی‌خواهند اجازه دهند مردم از حقوق خود برخوردار شوند‌.
   با کمی تامل بوضوح دیده میشود که دنیا در کنترل قدرتهایی زیرک است که برای هرنقطه از جهان ثروتخیز برنامه‌های طولانی‌ مدت طراحی و مهره‌چینی‌های دقیق کرده و میکنند. این قدرت‌ها به آسانی اجازه نخواهند داد آزادیخواهان مستقل در جایی از دنیا قادر به نشان دادن الگویی جدید از مدیریت شوند.
    بموازات همه اینها دنیا در حال تغییر است و تکنولوژی‌های جدید امور را بسوی جهانی شدن سوق می‌دهد. این یک نقطه امید است که  دریچه‌ای بسوی نجات می‌‌گشاید.
   اگر ایرانیان و مخصوصا نخبگان ایرانی بخواهند آزاد زندگی کنند، باید اندیشه جهانی داشته باشند. یعنی اهدافی بسیار بزرگ و آمالی بسیار ارزشمند برای خود و جهان تعریف کنند تا بتوانند در سایه افکار عمومی، ضمن نجات خود، الگویی شوند برای سایر ملل. در غیراینصورت همینطور که می‌بینیم جنایتهای بزرگ در بسیاری از  نقاط جهان طراحی و اجرا می‌شود بدون اینکه کسی بتواند از آنها جلوگیری کند! گردانندگان همین فجایع هم برای اجرای جنایت خود افکار عمومی را دستکاری می‌کنند! و بانی جنایات را دیگرانی معرفی می‌کنند که ساخته و پرداخته برنامه‌های پنهانی خود آنها هستند.
  موفق شدن در این مبارزه آزادیخواهی مهارت خاص و تفکر و تمرکز حواس قوی می‌طلبد‌. و بسیار مهم است که بازیگران این صحنه همه ضابطه‌مند عمل کنند و در داخل چارچوبی‌که از تخطی و کجروی جلوگیری شود. بنابراین بر جمهوریخواهان ایران لازمست در اولین گام به تنظیم یک قرارداد اجتماعی، یک منشور یا همان قانون اساسی بپردازند که نه تنها کاربردی ملی بلکه پذیرش جهانی داشته باشد تا چنانچه ایران آینده بتواند با موفقیت مراحل پیشرفت و توسعه همه‌جانبه را شروع کند، الگویی قرار گیرد که منجر به رسیدن به آرزویی دیگر شود که همانا تشکیل اتحادیه‌های منطقه‌ای از کشورها، مشابه اتحادیه اروپا، و در نهایت اتحادیه جهانی کشورها شود تا یکی از ویرانگرترین پدیده‌های امروز یعنی جنگهای خانمانسوز که لکه ننگی بر دامن انسان متمدن است و جان و مال مردم را هدر میدهد خاتمه پیدا کند. موکول کردن تدوین این قانون جدید به بعد از تغییر اشتباهیست که قبلا هم تجربه شده است. همانگونه که در آن جو ناپایداریهای انقلاب ۵۷ قانونی تصویب شد که منجر به شکست آن انقلاب شد.
   زمانی که از جمهوریخواهی صحبت میکنیم منظور اداره کشور است بر اساس اراده جمهور ملت و قوانینی که منتخبین راستین ملت مورد تایید قرار داده باشند‌ و آنرا تصویب کنند.
تدوین قوانین و مقررات اداره یک کشور در جهانی که هر حرکت در آن با عکس‌العملی حتمی مواجه میشود، کاریست تخصصی که ضروریست توسط مجموعه‌ای از کارشناسانی انجام شود که برخوردار باشند از  دانشی که بتواند طبعات هرآنچه انسان انجام می‌دهد بر محیط زندگی را پیش‌بینی کند.
  چنین مجموعه قوانینی می‌تواند چراغ راه کلیه مردم از جمله همه‌ گروه‌های سیاسی واقع شود تا بتوانند با همکاری با همدیگر برای نجات کشور از بحرانهای موجود اقدام کنند.

همکاری گروه‌های سیاسی در تدوین قانون اساسی خودبخود موجبات نزدیکی این گروه‌ها به همدیگر را فراهم خواهد کرد. راه و کار تدوین این قانون در اینموقعیت دشوار قبلا پیشنهاد شده است که آدرس آن در پایان خواهد آمد.
   مبنای فکری قانون اساسی آینده از اهمیت خاص برخوردار است. تجربه قوانین گذشته در ایران و سایر کشورها حاکی از مشکلاتی میباشد که ناشی از دخالت دادن دین و ایدئولوژی‌های ثابت نشده در امر قانونگذاری بوده است. همان بحثی که منجر به ظهور لائیسیته یعنی دخالت ندادن آنچه در ارتباط با خدای ناشناخته می‌پندارند در امر اداره کشورها.
    از نظر بسیاری از صاحبنظران سیاسی فعلا لائیسیته، یعنی  دخالت ندادن دین و ایدئولوژی‌های ثابت نشده در امر حکومت، بهترین گزینه در تدوین مقررات کشورداری و اداره جوامع بشری میباشد. و این همانست که اکثریت جمهوریخواهان ایرانی در نظر دارند در قوانین اداره کشور مد نظر قرار گیرد. و توجه خاص شود به حقوق همگانی یعنی حقوقی که در ذات انسان و سایر موجودات هستی نهفته است و مراعات نکردن آنها موجب اختلال‌ در زندگی می‌گردد ‌.
     در این عصر جهانی شدن و زمانیکه زندگی هر فرد در هرجای جهان از زندگی سایر افراد در سایر نقاط جهان تاثیر پذیری دارد، تعامل سازنده با سایر مردم در سایر کشورهای جهان ضرورتیست انکارناپذیر.
   جمهوری ایران آینده خواهان برقراری روابط دوستانه با همه  جهانیان خواهد بود و سیاست و اعتقادش بر این اصل استوار خواهد بود که، بدون دخالت در امور سایر کشورها، این حس دوستی و عشق انسانی نسبت به همه است که می‌تواند بسیاری از مسائل غم‌انگیز دنیای امروز را حل و به دشمنی‌ها و رفتارهای غیرانسانی پایان دهد تا کره زمین مکانی شود که زندگی در آن معنا پیدا کند.
   دنیای ایده‌آل جمهوریخواهان دنیاییست خالی از هرگونه قدرت ویرانگر که در آن، تنها نیروی نظامی منضبط قدرتمند و قانونمدار نیرویی باشد بین‌المللی برای مواجهه با هر پدیده طبیعی و غیرطبیعی که  زندگی شاد و لذت‌بخش دنیا را مختل کند. در چنان دنیایی مردم خواهند آموخت بگونه‌ای زندگی کنند که با مرگ هم فاصله زیاد بگیرند و، با دستیابی علمی به رموز آفرینش، دنیای خود را تبدیل به بهشتی کنند که همیشه آرزومند آن بوده اند. درصورتیکه درست عمل شود هیچ آرزویی نیست که غیرقابل دسترس باشد.
  بیایید با هم با رفع  مشکلات به این امر مهم بپردازیم.
به امید آنروز.

https://t.me/tomorrowspolitics/1228
  

Friday, 16 May 2025

روند تغییرات عمده در ایران



    معروف است که ایران هر پنجاه سال دستخوش تغییرات بزرگ می‌شود.
   این نظر، اگر درست باشد، فقط می‌تواند در مورد دوران جدید صحت داشته باشد. قبل از آن سلسله پادشاهی‌های ایران چندصد سال دوام می‌آورده‌اند تا به اضمحلال برسند. دوران جدید در ارتباط بوده است با گسترش نفوذ غرب در ایران و سایر مناطق شرقی. در این دوران یکی از عوامل تغییرات در سیستم حکومتی ایران غربی‌ها بوده‌اند.  از تغییرات در دوره قاجاریه گرفته تا روی کار آمدن رضاشاه و بعد از او محمدرضا شاه نمونه‌های بارز این تغییرات است. تا اواخر حکومت محمدرضا و شروع انقلاب ۵۷ روابط بین دولت‌های ایران و غرب عمدتا حسنه توصیف میشده است و هیچگاه توسط غرب مورد فشار مداوم نبوده است.
   سیاست آشکار فشار ممتد بر حکومت ایران  فقط مربوط به این دوران تقریبا ۵۰ ساله بعد از انقلاب میشود.
   در طول این مدت هیچیک از دولت‌های آمریکا اشتیاقی برای معامله با ایران و رفع اختلافاتِ مشهود نشان نداده بودند. فقط آقای ترامپ در دوره دوم ریاست‌جمهوری خود بوده است که از اشتیاق خود به معامله با ایران و تمایلش به اینکه ایران تبدیل به کشوری پیشرفته و مرفه بشود صحبت بمیان آورده است.
  این تغییر نگاه، البته همزمان با تهدید بخاطر غنی‌سازی اورانیوم، را چگونه میشود تفسیر کرد؟
   این تغییر نگاه به ایران همزمان است با اعلام تمایل آقای ترامپ به برقراری صلح در سایر مناطق جنگی در جهان. این نگاه رئیس‌جمهور آمریکا، اگر برخوردار از صداقت باشد، در مغایرت کامل است با منافع اقتصادی آمریکا که بمیزان زیاد بستگی به گسترش جنگها و فروش تسلیحات و سایر تولیدات آمریکایی دارد. در همین سفر اخیر آقای ترامپ به خاورمیانه یکی از افتخارات او بستن قراردادهای بزرگ فروش اسلحه به کشورها بوده است.
   مجموعه این واقعیت‌ها ارائه‌ی یک تحلیل درست در مورد اهداف آقای ترامپ نسبت به تمایلات صلح‌جویی او را بسیار مشکل جلوه می‌دهد. 
    آیا میشود گفت آمریکا احتیاج به ترمیم وجهه‌ی خراب شده خود در جهان دارد؟ آیا ذخیره‌های اسلحه‌های فروشی آنها، با توجه به مصرف بسیار زیاد در چندسال اخیر، دچار کسری شده و کارخانجات اسلحه‌سازی هم سفارش کافی برای چندسال تولیدات آینده خود را دریافت کرده‌اند؟ و یا هر دو مورد مجموعا شعار صلح‌طلبی آقای ترامپ را توجیه می‌کنند تا در کنار آن شاید جایزه صلح نوبل را هم نصیب خود کند؟!
  آیا می‌توان این را اضافه کرد که قدرت حاکم بر جهان در برنامه‌های دراز‌مدت خود وضعیت سیاسی حاکم بر خود و سایر کشورها را هم لحاظ می‌کند و بر همان اساس مهره‌چینی میکند؟!
   هدف اصلی طرح این موضوعات فقط به این خاطر است که ما ایرانیان درسی از این مجموعه بگیریم و تجربه‌ای بشود برای اینکه دیگر در دام بازی‌های دیگران قرار نگیریم و با تشخیص مصالح خود راه مستقل و عاقلانه‌ای برای مدیریت کشور خود درپیش گیریم.
   برای تکمیل این بحث بهتر است نگاهی داشته باشیم به چگونگی انتقال قدرت از رژیم شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی. خلاصه‌ی دیده‌ها و شنیده‌‌ها و اطلاعات درز کرده نشان از آن دارند که در زمان انقلاب و کمی پیش و پس از آن، همزمان با قیام مردم ایران در برابر رژیم استبدادی، گفتگوهای پشت‌پرده بین آمریکا و گروهایی از انقلابیون برقرار بوده و آمریکا، که در آنزمان همه‌کاره رژیم بوده، تضمینهایی برای مراعات منافع خود دریافت کرده بوده است. روند تغییرات پس از انقلاب در ایران و تسویه حساب‌های درونی بین گروه‌های سیاسی آنزمان و حذف و تعدیلات اشخاص کلیدی هم بگونه‌ای بود که هرگونه دخالت خارجی می‌توانست به قدرت گرفتن یک گروه و یا حذف آنان از صحنه سیاسی ایران بیانجامد.  گاهی هم اتفاقات و مشکلات پیچیده‌ای رخ داد که خلاصی از آنها فقط با تأییدات و دستورات غیبی توجیه می‌شد.
   وضعیت عمومی ایران امروز با همه مشکلات و بحران‌های موجود بگونه‌ای نیست که بتوان ادعا کرد ایران در طول این مدت از تأییدات و پشتیبانی نیرویی از عالم غیب برخوردار بوده است. بلکه روند سیر قهقرایی اقتصاد و اوضاع اجتماعی نشان از آن دارد که نه تنها سوء‌مدیریت بلکه برنامه‌های تخریبی دراز‌مدت حساب شده می‌توانسته غریب ۵۰ سال به ادامه این روند کمک کند.
   آیا میشود این را هم بگردن عوامل خارجی انداخت و خود را بخاطر آن سرزنش نکرد؟ آیا هنوز هم باید منتظر بمانیم تا ببینیم آقای ترامپ و هیأت‌های مذاکره کننده چه چیزی برای ما به ارمغان  می‌آورند؟!

Sunday, 20 April 2025

معاملات جمهوری اسلامی با آمریکا؛ طبیعی یا ساختگی؟!



   برابر یک نظر غیرمشهور، نظام جمهوری اسلامی حاکم بر ایران خود نتیجه معاملات پشت پرده با آمریکاست.
در سال ۵۷ انتقال قدرت از شاه به آیت‌الله خمینی موضوع گفتگوهای پیچیده و محرمانه بین آمریکایی‌ها و نمایندگان آقای خمینی و خود ایشان بوده است. آن انتقال‌ قدرت به آسانی انجام شد و بگونه‌ای وانمود شد که روندی طبیعی از یک انقلابی بود که گل را بر گلوله پیروز کرد. واقعیت این بود که هم گل در میان بود و هم گلوله ولی نه در مقیاس رایج در آنچنان انقلاباتی که موجب تغییر کامل رژیم در یک کشور بشود. البته بلافاصله پس از سقوط رژیم شاهنشاهی گل‌ها برچيده شدند ولی گلوله‌ها بسیار حساب شده به شلیک ادامه دادند و جان بسیاری را از گناهکاران و بیگناهان جاری کردند تا پس از یک سری پاکسازیها و خالص‌سازی‌ها منجر به تثبیت نظام جمهوری اسلامی گردید.
   نتیجه اقتصادی  آن انقلاب تاکنون، از نظر اکثریت بزرگی از مردم ایران، هدر رفتن ثروت‌های طبیعی ایران و خالی شدن جیب و سفره مردم باضافه از دست رفتن فرصت بازسازی و مدرنیزه کردن کشور بوده است.
   اکنون، پس از حدود نیم قرن از این ماجرای عموما دردناک، دوباره صحبت‌ از معامله‌ای بین جمهوری اسلامی و آمریکا در میان است. ظاهر امر چنین است که دولت امروز آمریکا جمهوری اسلامی را در آستانه قدرت اتمی شدن می‌بیند که تاب تحمل آنرا ندارد و تهدید کرده است که یا چنین توانایی باید سلب شود و یا با حملات نظامی روبرو خواهد شد. و با همین تهدید نظام جمهوری اسلامی حاضر به معامله شده و فعلا درحال مذاکره در اینخصوص هستند و بصورتی غیرمنتظره مقامات دو طرف با خوش‌بینی به نتیجه می‌نگرند. این درحالیست که تا چندی پیش رهبری ایران هرگونه مذاکره با دولت فعلی آمریکا که رئیس آنرا قاتل فرمانده نظامی خود می‌داند غیرممکن اعلام کرده بود.
   آیا میشود ارتباطی بین مذاکرات این دو نظام در دو سوی  این دوران ۴۷ ساله پیدا کرد؟
   تا آنجا که به مردم ایران مربوط است می‌توان گفت که اکثریت بزرگی از این مردم نه از محتوای آن مذاکرات دوران انقلاب باخبر شدند و نه از محتوای این مذاکرات اطلاعی دارند. آیا سناریوی این فیلم طولانی قبلا طراحی و برنامه‌ریزی شده بوده است؟
  تا آنجا که بعد از این مدت طولانی روشن شده است، در سال ۵۷ دولت وقت آمریکا زمانی به برکناری رژیم دست نشانده قبلی خود رضایت داد که اطمینان حاصل کرد محمدرضا پهلوی دیگر قادر به ادامه ایفای نقش خود در حاکمیت بر ایران نبود و کارآیی خود برای آمریکا را هم از دست داده بود. و بهمین جهت تلاش خود را برای جایگزینی آن نظام با خیرالموجودین بکار برد.
   در ابتدا صحبتی از دشمنی بین ایران و آمریکا در میان نبود. و اگرچه مردم ایران آمریکا و انگلیس را بانیان براندازی حکومت ملی مصدق و حاکم کردن دیکتاتوری شاه میدانستند، ولی با روبرو شدن با شعارهای حقوق بشری کارتر و تسهیل برکناری شاه، نه تنها احساس دشمنی با آمریکائیان نداشتند بلکه در پس ذهن خود روابطی دوستانه در جهت ارتباطات سازنده جهت پیشرفت کشور می‌دیدند. اما اتفاقاتی ناگهانی، خارج از اراده ملت ایران، به مسمومیت آن فضا انجامید که اوج آن در تسخیر سفارت آمریکا در تهران نمایان شد و شعار مرگ بر آمریکا را بر مردم ایران تحمیل کرد. َبعدها مدارکی مطرح گردید که اینگونه برنامه‌های خرابکاری در روابط بین ایران و غرب را از طراحی‌های خود غرب قلمداد میکرد‌.
   در طول این نیم قرن اتفاقات بزرگ غم انگیزی مخصوصا در منطقه خاورمیانه رخ داد که با این فضای دشمنی بین جمهوری اسلامی ایران  و غرب مرتبط بوده است.  درسایه این اتفاقات بسیاری از معادلات در این منطقه و جهان بهم ریخته است. بزرگترین بازندگان این ماجراها مردم ایران بودند که آمال و آرزوهایی را که در آزادی از نظام‌های دیکتاتوری دنبال می‌کردند بر فنا دیدند. دومین بازنده را می‌توان اعراب فلسطینی قلمداد کرد که از همان اول انقلاب امیدهای زیادی به انقلاب ایران بسته بودند. امروز همان فلسطینیان در سرزمین‌های باقیمانده خود بدترین دوران زندگی خود را سپری می‌کنند و این موضوع مطرح است که باید این باریکه از زمین‌های خود را هم ترک کنند تا در آنجا مکانی برای خوشگذرانی کسانی ساخته شود که از برکت ثروت‌های طبیعی این منطقه به مال و منالی رسیده‌اند!
این شرائط جز از راههای کیدآمیز سیاسی ایجاد نمیشد.امروز نه شعار حقوق بشری از آمریکا شنیده میشود و نه کشتار و ویرانی در فلسطین و جاهای دیگر آهی از کسی بلند می‌کند!
   آیا معاملات جدید در این منطقه به تثبیت وضعیت موجود می‌انجامد و یا زمینه تغییرات اساسی در روند اداره دنیای آینده را فراهم خواهد کرد؟

Saturday, 29 March 2025

نامه از آمریکا یا اولتیماتوم؟


https://t.me/tomorrowspolitics/1192

در مقاله فوق به دلایل لزوم اتخاذ تصمیمات چاره‌جویانه در قبال مواضع اخیر آمریکا اشاره شد و بیان گردید که درحال حاضر بهترین گزینه برای خروج ایران از بحران‌ها بازنشستگی سیستم حاکم و قرار گرفتن زمام امور در دستان نمایندگان واقعی ملت ایران میباشد تا بتوانند ایران را از خطرات جاری نجات دهند.
   سیاست حاکم بر ایران در چند دهه اخیر با منافع آمریکا در مغایرت نبوده است و بنوعی مکمل فلسفه وجودی اسرائیل بوده است. آمريکا از اینگونه مکمل‌ها در منطقه کم ندارد؛ بعضی‌ها استفاده موقت دارند و بعضی‌ها دائمی‌تر. یکی از موقتی‌ترینها می‌تواند ایران باشد که در مواقع مقتضی می‌تواند قربانی منافع دراز‌مدت‌تر آنان شود.
ایرانِ جمهوری اسلامی با دو پروژه‌ی تحمیلی تامین کننده منافع آمریکا بوده است: یکی پروژه غنی‌سازی اورانیوم و دیگری دخالت در اموری که به جنگهای نیابتی و یا جبهه‌ مقاومت مشهور شده است. هر دوی این پروژه‌ها در مغایرت با نظر مردم ایران بوده و منجر به بیچارگی و در معرض خطر قرار گرفتن زندگی مردم ایران شده‌اند در عین اینکه همین دو پروژه بهانه‌های لازم برای دخالت دیگران در امور ایران را هم فراهم کرده‌اند.
   آنچه این روزها پیرامون نامه آقای ترامپ به رهبر جمهوری اسلامی مطرح شده است در اصل اولتیماتومی است شبیه به اولتیماتومی که زمانی برای صدام حسین صادر کردند که منجر به جنگهایی شد که به سرنگونی صدام‌حسین و سلطه بر عراق انجامید. بهمين جهت‌ است که مقامات جمهوری اسلامی خود را مجبور به دادن پاسخ به آن دانسته و، برخلاف موارد قبلی، به آن پاسخ داده‌اند. خود این پاسخ، هرچه‌ باشد، از نظر همگان مقدمات تسلیم است. ولی از آنجا که نقشه‌های سری آمریکا برای منطقه مشخص نیست، حدس و گمان در خصوص رفتار آینده آنها در مقابل جمهوری اسلامی آسان نیست‌. اینکه آمریکا با تسلیم جمهوری اسلامی قانع میشود و یا در راستای تبدیل ایران به کشورهایی مانند لیبی و عراق و سوریه و افغانستان به ویرانگری بپردازد هر دو محتمل میباشد.
    از آنجا که سیستم حاکم بر ایران از ظرفیت و توانایی رسیدن به قراردادی با آمریکا که ضامن منافع ایران هم باشد برخوردار نیست، مصلحت خود نظام و مردم ایران در همان بازنشستگی نظام و تحویل امور به نمایندگان واقعی مردم است. چنین ظرفیتی حتی با جایگزینی اصلاح‌طلبان مشهور بجای تندروان حاصل نخواهد شد.
     فقط در صورت تغییر نظام است که ایران می‌تواند بسرعت خود را از شر آن دو پروژه تحمیلی نجات دهد و برای هریک راه حل عاقلانه ارائه دهد.
  در رابطه با پروژه غنی‌سازی، همانگونه که‌ قبلا هم پیشنهاد شده بود، باتوجه به هزینه‌های سرسام‌آوری که بر ایرانیان تحمیل کرده است می‌توان سهامی از آنرا در چارچوب یک شرکت بین‌المللی به فروش گذاشت تا برابر صلاحدید متخصصین و زیر نظر سازمان بین‌المللی انرژی اتمی از آن بهره‌برداری کرد.
   در رابطه با جنگهای نیابتی و یا هرآنچه معروف به محور مقاومت شده است که حاصل آن، بموازات بیچارگی ایرانیان، ویرانی غزه و لبنان و سوریه و یمن و به محاق رفتن آرمان فلسطینیان شده است؛ می‌توان آنرا مرتبط کرد با یکی از شعارهای مغفول آقای ترامپ یعنی برقراری صلح بجای گسترش جنگهای خانمانسوز. آینده بشریت و رسیدن به یک زندگی انسانی جز از راه برقراری صلحی عادلانه در جهان میسر نمیباشد. و بسیار عجیب است که این شعار انتخاباتی آقای ترامپ، یعنی ایجاد صلح بجای جنگهای ویرانگر، دارد منجر به وادار شدن کشورهای دیگر از جمله اروپائیان به سرمایه‌گذاری بیشتر در زمینه تسلیحات میشود!
  یک نظام سیاسی سالم و آزاد در ایرانی که برخوردار از یک پیشینه تاریخی فرهنگی قوی میباشد چنین ظرفیتی را خواهد داشت که، با کمک طرفداران صلح و حقوق همگانی در جهان، حرکتی در جهت رفع همه تبعیضات و گسترش دوستی در سطح ملی و سپس بین‌المللی شروع کند بطوریکه منجر به تشکیل و تقویت اتحادیه‌های منطقه‌ای شده و در نهایت به اتحادی از همه کشورهای جهان رسید در راستای نجات بشریت از مخاطراتی که پیش‌بینی شده‌اند. چنین امری، اگرچه فعلا بعید بنظر میرسد،  ضرورتیست در مقابل انسانهای آگاه که باید مورد توجه همگان قرار گیرد و چنین گام‌های بزرگ از مللی که دارای پیشینه تمدنی کهن هستند مورد انتظار میباشد. باوجود این بسیار تاسف‌بار است که حتی در این شرائط خطرناک صاحب‌نظران و سیاست‌پیشگان ایرانی حرکتی جدی در راستای نجات ایران درپیش نگرفته‌اند و گویی طلسمی بر آنان حاکم شده است که موجب سکون در روابط آنان شده است! آیا اینهم قسمتی از نقشه‌ایست که برای ایران آینده ترسیم شده است؟! یا اینکه ایرانیان می‌توانند حاکمیت را وادار به تسلیم در برابر خود بجای تسلیم به بیگانه نمایند؟! تجسم بلاهایی که بر سر سایر کشورهای جنگ‌زده آمده است می‌تواند انگیزه‌ای برای این ضرورت باشد.

Thursday, 27 February 2025

" مواضع جدید آمریکا و     چاره‌جویی ایرانیان "


    مواضع جدید آقای ترامپ در رابطه با مسائل بین‌المللی موید این نظر است که روسای جمهوری ایالات متحده آمریکا با توجه به سیاستهای خارجی تنظیمی آنها در بازه‌های زمانی خاص انتخاب می‌شوند. این سیاست‌ها زمانی صحبت از حقوق بشر را میطلبد، زمانی باید جو ضدجنگ ایجاد شود، زمانی باید مردم را تهییج به مبارزه با تروریسم کرد، و زمانی باید با تزریق اسلحه جنگها را طولانی کرد، و زمانیکه فرصت بهره‌برداری از جنگها فراهم میشود صحبت از صلح و برقراری مناسبات اقتصادی لازم میشود و زمانی لازم می‌بینند دست به کارهایی بزنند که با هیچ منطق عرفی سازگاری ندارد. برای هریک از این سناریوها شخصیت‌های خاص و بازیگران متناسب با آن را بکار می‌گیرند. برای طبیعی جلوه دادن رقابت‌ها هم در زمان مبارزات انتخاباتی همدیگر را به بدترین اتهامات متهم میکنندو در پایان هم خودشان می‌گویند بیایید دست از سیاست کثیف برداریم و به کار مملکت بپردازیم!
البته این‌بار ظاهرا می‌خواهند تبلیغات انتخاباتی را تا انتخابات بعدی ادامه دهند! رئیس‌جمهور قبلی شده است کیسه‌بوکس آقای ترامپ! و خودِ او با فاجعه خواندن انتخابات قبلی دموکراسی آمریکا را زیر سوال می‌برد و میگوید این سیستم رای‌گیری امانتدار و عادلانه نیست و تقلب زیاد می‌شود!
    در رابطه با سیاست‌های داخلی همیشه مکانیزم‌هایی برای ایجاد تعادل و پرهیز از تندروی‌ها دارند؛ ولی در رابطه با مسائل خارجی معمولا رئیس‌جمهور حرف اول و آخر را می‌زند.
   تا آنجا که به ما مربوط میشود لازم نیست به پندآموزی به آنها بپردازیم ولی باید درسی باشد برای ایرانیانی که گاهی  از ترجیح یک جناح به جناح دیگر سخن می‌رانند و یا بعضا به جناح خاصی مراجعه می‌کنند به امید اینکه، بقول خودشان، با لابی‌گری سیاست‌های خاصی را پیش ببرند.
همچنین باید این ضرورت را در نظر داشته باشیم که مخصوصآ در مورد روابط خارجی خودمان باید، براساس منافع ملی و در نظر داشتن حقوق بین‌الملل، سیاست مستقل و کارشناسی شده‌ای در پیش گیریم که در مقابل بازی‌های سیاسی کثیف دیگران دستخوش بحران نشویم. باید، ضمن منظور کردن نظرات کارشناسی جناح‌های سیاسی مختلف ایرانی، در صحنه‌ بین‌المللی فقط از مسیرهای رسمی مواجه شویم. البته این نباید مانع از اظهار نظرات مستقل در صحنه‌های اجتماعی و بحثهای بین مردمی شود.
آنچه موجب بن‌بستهای موجود در روابط بین‌المللی امروز ایران شده است، بمیزان زیاد، ناشی از روابط غیرشفافِ اشخاصی با خارجیانی بوده که وصل به قدرت‌های خاص بوده و از کانالهای غیررسمی و بطور غیرشفاف وارد معاملات نانوشته شده‌اند.
همین نوع ارتباطات بوده است که  زمینه‌های بروز یکی از مشکلات بزرگ فعلی، یعنی مسئله نفوذ گسترده در ارکان نظام شده است تا حدی که، بقول وزیر اطلاعات پیشین، جان همه مسئولین بالا در خطر میباشد! همین موضوع چنان نظام را آلوده و خطرآفرین کرده است که لزوم یک پاکسازی گسترده در سیستم حکومتی را واجبِ فوری کرده است.
همانگونه که می‌بینیم شرائط جهانی هم بر اثر رویکردهای جدیدِ بزرگترین قدرت جهانی تغییر کرده است و همه کشورها از اروپا و چین و روسیه و اعراب و سایرین دست به تکاپویی جدید زده‌ و مشغول چاره‌جویی هستند. درمورد ایران مشکلات بین‌المللی هم راه‌حلهای داخلی دارد و اگر مشکلات داخل بدست خود مردم ایران حل نشود، هیچ منجی دیگری وجود ندارد و ممکنست مورد معامله قدرت‌های بزرگ واقع شویم.
   با وجود همه ناهمواری‌های بین‌المللی امروزه جوی که در افکار عمومی جهانی ایجاد میشود نقش بزرگی در فعل و انفعالات بین‌المللی ایفا می‌کند.
    در شرایط بحرانی موجود، که مقبولیت داخلی و وجهه جهانی حاکمیت دچار خدشه شدید شده است، لازمست تغییرات اساسی از طرق معقول به مرحله اجرا گذاشته شود.  چنانچه آنانکه در مقام مسئولیت‌های بزرگ قرار گرفته‌اند  از حسن‌نیت لازم برخوردار باشند باید با درک شرائط و بمنظور رهایی ملت از عواقب ادامه سیاست‌های جاری، آمادگی خود را برای بازنشستگی از قدرت و واگذاری قدرت به صاحبان آن یعنی مردم، از طریق سازوکارهایی که توسط نخبگان ملی در محیطی آزاد و دوستانه قابل ارائه میباشد اعلام و زمینه‌های لازم برای اجرای آنرا فراهم نمایند.
   مردم ایران، باتوجه به تجارب قرن اخیر، آمادگی دارند با همیاری و همنوایی با همدیگر، ضمن تنظیم یک برنامه‌ی عفو عمومی، برای نجات خود و کشور و آینده فرزندان وطن همکاری‌های لازم بعمل آورند. لازمست همه گروه‌های فعال در صحنه سیاسی ایران در داخل و خارج از کشور آمادگی لازم برای ایفای نقش سازنده در اینخصوص داشته و با تمام استعدادهای خود صادقانه در این راستا کوشا باشند.

Friday, 21 February 2025

" اتحادیه جهانی کشورهای آزاد" " The World Union of Free Countries "


همانگونه که مردم یک روستا، مردم یک شهر، و مردم يک کشور می‌توانند با هم زندگی مسالمت‌ آميز داشته باشند، مردم چند کشور، مردم یک قاره و همه مردم دنیا هم می‌توانند در صلح با هم زندگی کنند. همان قوانین و مقرراتی که در یک کشور روابط بین مردم را تنظیم می‌کند، می‌تواند روابط بین مردمانِ با فرهنگهای تقریبا مشابه در چند کشور را هم تنظیم کند.
  اگرچه اختلافاتی که معمولا در بین کشورها پیش می‌آید از جنس فرهنگی نیستند، ولی مردمان کشورها می‌توانند با فرهنگ دیگران آشنایی پیدا کنند تا در زمان مواجهه با همدیگر دچار سوءتفاهم نشوند. و با افزودن خوبیهای دیگران به رسوم و عادات خود به غنای فرهنگ خود بیفزایند.
اتحادیه اروپا نمونه‌ای از اتحاد کشورهای همسایه است که تاریخ آنها شاهد جنگهای خونین و ویرانگر بین آنها بوده است. ولی رشد فکری و مدنیت مدرن آنان را به این نتیجه رساند که اتحاد آنها موجب زندگی بهتر برای همه آنان خواهد بود و چنین کردند. اگرچه انگلیسیها، بر اثر یک سری اطلاعات غیرصحیح که در زمان نظرخواهی و تبلیغات مربوطه، با اختلافی کم به جدایی از اتحادیه رای دادند ولی پشیمانی بسیاری از آنان را درپی داشت. با استفاده از این تجربه و دقت بیشتر در تنظیم مقررات می‌شود چنین اتحادیه‌هایی در سایر مناطق هم تشکیل و، با کار فرهنگی بیشتر، با پیوستن این اتحادیه‌ها به یکدیگر اتحادیه‌ای جهانی شکل گیرد تا در سایه صلح و دوستی و کوشش همگانی آینده ای بهتر برای همه پایه‌گذاری شود.
   یکی‌ از معضلات رنج‌آور در جهان امروز جنگهاست. جنگ و صنعت جنگ است که بموازات کشتار و ویرانی‌ها و بدبختی‌هایی که برای مردم جنگ‌زده ببار می‌آورد، موجب تخریب طبیعت، تغییرات مخرب جوی، گرانی، تشدید اختلافات طبقاتی و ایجاد نگرانی برای سایر مردم در همه نقاط جهان میشود.
  اصولا جنگ بین کشورها ننگی است بر دامن انسان متمدن.
    تا زمانیکه این ننگ از دامن نوع بشر پاک نشود هیچ فردی از انسانها، در هر شأن و مقام، نمی‌تواند به انسانیت خود افتخار کند. تا علت این جنگها و راههای جلوگیری از آنها بررسی و رفع نشود بسیاری از مشکلات امروز دنیا حل نخواهد شد. درک چرایی ادامه این بلای همگانی اولین گام برای رفع آن میباشد.
   
   معمولا این مردم عادی نیستند که جنگ بین کشورها را دامن میزنند. ديده میشود گاهی دو کشوری که مردمانشان در دو طرف مرز با هم ارتباطات گرم دوستی و خویشاوندی دارند درگیر برخوردهایی می‌شوند که ریشه در اختلافات سیاسی غیرموجه حاکمین مرکزی دارد.
   نگاهی به تاریخ جنگها نشان می‌دهد اغلب با بهانه بر سر منافع و منابعی شروع شده‌اند که در پایان جنگ چیزی از آن منابع برای بهره‌برداری باقی نمی‌ماند. مثلا آنچه بهانه حمله روسیه به اوکراین عنوان شد این بود که در نواحی روس‌نشیننِ اوکراین به روس‌تبارها ظلم میشود. آیا جنگ طولانی‌ مدت روسیه و اوکراین این ظلم‌ها را برطرف کرده است یا کل زندگی روس‌تبارها و اوکراینی‌ها را تباه کرده است؟! یا اینکه روسیه مخالف نزدیک شدن ناتو به مرزهای خود بوده است. آیا اشغال اوکراین توسط روسیه، روسیه را همسایه ناتو نمیکند؟!
   در جنگ اخیر بین اسرائیل و غزه، شاید جنگ را برای این شروع کردند که گشایشی در زمینه رفع آلام و نابسامانیهای مردم غزه حاصل شود! ولی آیا نتیجه‌ای جز کشتار مردم و ویرانی کامل غزه و بی‌خانمان شدن همه آنها داشته است؟!
   مردم همه می‌دانند که ورود به جنگ جز ایراد لطمات جانی و مالی به طرفین بهره‌ای ندارد؛ باوجود این بنظر میرسد کسانی منافع خود را در جنگها می‌یابند و با حیل مختلف و سوءاستفاده از بعض مشکلات آتش جنگ را روشن می‌کنند.
   برنده جنگها معمولا قویترین‌ها هستند و قویترین‌ها پولدارترین‌ها هستند.  تجمع ثروت در نزد معدود افراد موجب قدرتمند شدن آنان میشود و تمرکز قدرت معمولا هموار کننده راه فساد و تقویت تمایل به افزودن بر ثروت و قدرت میشود. همین تمایل به افزایش قدرت و ثروت است که گاه خشونت می‌آفریند و در صورت کنترل نشدن به جنگ می‌انجامد.
   آیا همین پولدارترینها هستند که به جنگها دامن میزنند تا بازهم به ثروت خود اضافه کنند؟!
همین روزها دارند به اعضای ناتو تکلیف میکنند به بودجه نظامی خود بیفزایند. سود اضافه شدن بر بودجه نظامی کشورها به جیب چه کسانی می‌رود و از جیب چه کسانی کسر میشود؟!
   همین خالی شدن جیب مردم و پر شدن جیب عده‌ای معدود است که موجب اختلافات طبقاتی و تبعات آن میشود. آیا همین جنگها و بودجه‌های نظامی از دلایل اصلی این نیست که، برابر آمار، ثروت یک درصد از مردم بیشتر است از دارایی ۹۵ درصد باقی مردم دنیا؟!
   حتی همین اختلاف طبقاتی فاحش هم مورد سوءاستفاده سیاستمداران ثروتمند شده است. بخش نیازمند جامعه‌ها توسط ثروتمندان بکار گرفته میشوند تا در تبلیغات انتخاباتی هوراکش آنان باشند.

این وضعیت اصولا دموکراسی را هم زیر سوال برده‌ است. زمانیکه میزان موفقیت یک کاندید در انتخابات با میزان پولی که برای تبلیغات در نظر گرفته می‌شود سنجیده میشود، این چه دموکراسی می‌تواند باشد؟! آیا در بین کسانیکه پول‌ تبلیغات ندارند افرادی مستعد برای مشاغل سیاسی وجود ندارند؟!
    ثروتمندان به این میزان از ثروتشان هم بسنده نمی‌کنند! دیگر پنهان نمی‌کنند که در پایان جنگ  باید به آنها باج هم داده شود! غزه را برای خود می‌خواهند تا منبع درآمد بلندمدت شود! از اوکراین معادن سرشار از مواد کمیاب و گرانقیمت آن کشور را می‌خواهند!
  در آفریقا برای تسلط بر منابع طبیعی کشورها بر آتش جنگ ناشی از اختلافات قبیله‌ای و اعتقادات متعصبانه‌ی بی‌اساس میدمند و با مسلح کردن طرفهای درگیر جهنم می‌آفرینند!
    این دیگر یک راز پنهان نیست که امروزه‌ در دنیا به هر شخص و گروهی که زمینه و توانایی ایجاد جنگ در نقاط ثروتخیز را داشته باشد کمک می‌شود. با قدرت و نفوذی که در پناه پول پیدا کرده‌اند در ایجاد گروههای تروریستی و حکومت‌های جنگ‌طلب و دشمن‌تراش کوتاهی نمی‌کنند. آنها چند برابر بودجه‌ای را که برای اینکار هزینه می‌کنند از مناطق جنگ زده و اطراف برداشت می‌کنند.
عجب اینجاست که شعار صلح‌طلبی هم سرمیدهند! ولی
صلح را هم از طریق قدرت می‌خواهند! یعنی آنقدر قدرت داشته باشند که همه طرفهای جنگ در اطاعت از آنان به جنگ خاتمه دهند. درصورتیکه با این روش جنگ خشونت برای همیشه و از طرف همه برچیده شود قابل مناقشه نیست ولی چرا صلح از طریق اخلاق نباشد که دوامش هم وابسته به زور نباشد؟!
  گفته میشود وجود سرمایه‌های کلان برای اجرای پروژه‌های بزرگ و پیشبرد برنامه‌های توسعه ضروری میباشد؛ ولی زمانیکه ثروتمندانی در پناه سرمایه‌های بی‌پایان خود بر سریر قدرت می‌نشینند و بدون توجه به پیامدهای محیط زیستی صرفا بخاطر اقتصادی بودن به گسترش صنایعی با درجات بالای تخریب کنندگی محیط زیست میپردازند، نتیجه نهایی چه خواهد بود؟! چنانچه انکار کنندگانِ نقش انسان و صنایع مخرب محیط زیست در ایجاد تغییرات آب و هوایی و مواجه شدن با درجات حرارت و برودت غیرقابل تحمل و آتش‌سوزیهای بزرگ و طوفانهای ویرانگر مدیریت کلان جامعه را در اختیار داشته باشند نتیجه به کجا خواهد انجامید؟!
  تمرکز قدرت در دست چنین افراد پیامدهای غیرقابل پیش‌بینی از جمله تخریب محيط زيست و گسترش حوادث ویرانگر و شیوع بیماریهای صعب‌العلاج بهمراه خواهد داشت که دامنگیر همه از غنی و فقیر خواهد شد.
     چنانچه ثروت دنیا به میزان عاقلانه و بر اساس اصول علمی اقتصادی تقسیم شده باشد، سرمایه‌گذاری‌های بزرگ برای انجام ابرپروژه‌ها می‌تواند بصورت مشترک درقالب شرکت‌های بین‌المللی صورت گیرد.
همه اینها لزوم تجديد نظر در نحوه اداره دنیای امروز را گوشزد می‌نماید.
عقل و منطق انسانیت حکم می‌کند که این جنگها باید هرچه زودتر پایان یابد تا لااقل از پیامدهای این وحشیگریها نجات و راه برای حاکمیت انسانیت در روابط بین مردم هموار و در سایه دوستی و تفاهم تکلیف مردم در رابطه با طبیعت هم روشن شود تا لااقل انسانها با دست خود موجبات پریشانی احوال خود را فراهم نکنند.
   این مهم جز در سایه رشد عقلانیت و ایجاد روابط دوستی و حسن همجواری بین مردم دنیا امکان پیدا نمی‌کند.
    آیا میشود امیدوار بود سیستم کنونی حاکم بر روابط کشورها خود را تصحیح و با رفع مشکلات و معضلات موجود و با مراعات حقوق همگانی راهی درست پیش پای همه قرار دهد؟
بدیهی‌است بدون دخالت آگاهانه آحاد مردم در سرنوشت خود چنین مهمی صورت واقع بخود نخواهد گرفت. عنصر آگاهی در این میان تعیین کننده است و این بر عهده باسوادان و نخبگان مخصوصا متصدیان امر آموزش و پرورش یعنی دانشگاهیان متعهد میباشد که، با استفاده از پتانسیل دانشگاه‌ها و توان تأثیرگذاری دانشجویان، مجدانه در این زمینه دست بکار شوند. وسائل ارتباطی قابل دسترس همگان بستر مناسبی برای آموزش و راهنمایی مردم در گام نهادن در مسیر زندگی بهتر است. چنانچه اتحادیه‌ای از دانشگاههای جهان دور از دخالت قدرت‌های ویرانگر به ارائه اصلاحات لازم بپردازند و سایر دست‌اندرکاران امور فرهنگی، از هنرمندان و نویسندگان و مطبوعات مستقل و متخصصین متعهد تکنولوژی‌های روز، در این مسیر همکاری کنند و عموم مردم را هم بکمک بخوانند قدرتمداران بی‌فرهنگ توانایی مقابله با آنان را نخواهند داشت و می‌توانند آینده بهتری برای جهان و جهانیان رقم بزنند.
طبیعتا اولین گام با ایجاد حس دوستی بین مردم شروع میشود‌؛  با روشنگری در زمینه پندارهای اشتباهی که  موجب تعصب و انجماد فکری در بعضی انسانها شده است و بیان این حقیقت که لذت بردن از دنیا فقط در سایه حس دوستی نسبت به سایر انسانها و محیط زندگی میسر میگردد. انسان امروز این توانایی را دارد که با اصلاحات فکری در مسير درست گام بردارد.

راه حل دراز‌مدت را میتوان در تشکیل اتحادیه‌های منطقه‌ای و گسترش آنها به یک اتحادیه جهانی ملل آزاد جستجو کرد. در کوتاه‌مدت لازمست مردم آمادگی پیدا کنند حاکمیت‌های درگیر سیاست‌های کثیف در کشورهای بزرگ و ابزارهای دست آنان در کشورهای کوچک را، از طریق آگاهی دادن به همه و تلاش‌های فرهنگی سیاسی مناسب، به حکومت‌هایی معتقد به سیاست‌های تمیز و درخور شان انسانیت تبدیل کنند.
    بر همگان وخصوصا نخبگان و دانشگاهيان است که به این وظیفه ذاتی خود توجه و برای انجام آن برنامه‌ریزی کنند. تاریخ کوتاهی در اینخصوص را بر اندیشمندان نخواهد بخشید.

Friday, 14 February 2025

گفتگوی من با هوش مصنوعی

سلام،
باتوجه باینکه رابطه آمریکا با روسیه بعد از فروپاشی اتحاد شوروی برای مدتی خوب بود، بنظر شما چرا این رابطه بد شد؟

سلام! سؤال خیلی خوبی پرسیدید. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1991، روابط آمریکا و روسیه برای مدتی بهبود یافت، چون هر دو کشور تلاش می‌کردند دوران جنگ سرد را پشت سر بگذارند و در زمینه‌هایی مثل کنترل تسلیحات هسته‌ای همکاری داشته باشند. اما به مرور زمان، اختلافات و تنش‌ها دوباره شدت گرفت. چند دلیل مهم برای این مسئله وجود دارد:
1. گسترش ناتو به شرق: یکی از بزرگ‌ترین دلایل نارضایتی روسیه، گسترش ناتو به سمت کشورهای شرق اروپا بود. روسیه این اقدام را تهدیدی برای امنیت خود می‌دید، در حالی که آمریکا و متحدانش آن را دفاعی و لازم برای حمایت از کشورهای مستقل می‌دانستند.
2. درگیری‌های اوکراین و الحاق کریمه (2014): بحران اوکراین و الحاق شبه‌جزیره کریمه به روسیه نقطه عطفی در روابط دو کشور بود. آمریکا و اتحادیه اروپا این اقدام را محکوم کرده و تحریم‌های شدیدی علیه روسیه اعمال کردند.
3. حمایت روسیه از رژیم بشار اسد در سوریه: در جریان جنگ داخلی سوریه، روسیه از دولت اسد حمایت کرد، در حالی که آمریکا و متحدانش از گروه‌های مخالف حمایت می‌کردند. این موضوع باعث تضاد منافع در منطقه شد.
4. اتهام دخالت در انتخابات آمریکا: آمریکا روسیه را به دخالت در انتخابات ریاست‌جمهوری 2016 متهم کرد، که این موضوع به شدت روابط را تیره کرد.
5. تفاوت ایدئولوژیک و رقابت قدرت: آمریکا و روسیه دیدگاه‌های متفاوتی در مورد نظم جهانی، حقوق بشر، و نفوذ در مناطق مختلف دارند. روسیه به دنبال بازگرداندن جایگاه ابرقدرتی خود است، در حالی که آمریکا در تلاش برای حفظ نفوذ و قدرت خود در جهان است.
بنابراین، ترکیبی از مسائل امنیتی، ژئوپلیتیکی و ایدئولوژیک باعث شد روابط این دو کشور دوباره به سمت رقابت و تنش برود. شما در این مورد چه نظری دارید؟

آیا تجدید دوباره جنگ سرد بین آمریکا و روسیه زمینه‌های بهتری برای سوءاستفاده آنها از طریق ایجاد جنگ در سایر نقاط جهان ایجاد نکرده و نمیکند؟
سؤال بسیار مهمی است و بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند که تشدید رقابت بین آمریکا و روسیه، به نوعی بازگشت به فضای جنگ سرد را یادآوری می‌کند. این رقابت بی‌تردید بر مناطق مختلف جهان تأثیر گذاشته و زمینه‌های سوءاستفاده از درگیری‌های محلی و منطقه‌ای را فراهم کرده است. چند نکته قابل توجه در این زمینه وجود دارد:
1. جنگ‌های نیابتی: همان‌طور که در دوران جنگ سرد شاهد بودیم (مثل ویتنام و افغانستان)، درگیری‌های نیابتی میان قدرت‌های بزرگ در سایر کشورها یکی از ابزارهای اعمال نفوذ است. نمونه بارز امروزی آن را می‌توان در سوریه، لیبی و حتی یمن مشاهده کرد که هر دو کشور با حمایت از گروه‌های مختلف، نفوذ خود را گسترش می‌دهند.
2. فروش تسلیحات: افزایش تنش‌ها موجب افزایش فروش تسلیحات به کشورهای مختلف می‌شود. آمریکا و روسیه هر دو از بزرگ‌ترین صادرکنندگان سلاح هستند و مناطق پرتنش بازار مناسبی برای این تجارت محسوب می‌شوند.
3. ایجاد بی‌ثباتی برای کنترل بیشتر: هرج و مرج و بی‌ثباتی در برخی مناطق به این کشورها اجازه می‌دهد راحت‌تر نفوذ و منافع خود را تثبیت کنند. مثلا در آفریقا و خاورمیانه، رقابت بین قدرت‌های بزرگ، مانعی برای شکل‌گیری دولت‌های مستقل و باثبات است.
4. رسانه و جنگ اطلاعاتی: علاوه بر جنگ‌های نظامی، هر دو کشور از طریق رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی تلاش می‌کنند افکار عمومی سایر کشورها را تحت تأثیر قرار دهند، که این خود به تنش‌های داخلی در بسیاری از کشورها دامن می‌زند.
5. تشدید مسابقه تسلیحاتی: بازگشت به فضای رقابت تسلیحاتی بین این دو کشور، دیگر مناطق جهان را نیز درگیر این مسابقه می‌کند و هزینه‌های دفاعی را افزایش می‌دهد، که گاه به قیمت کاهش رفاه عمومی و افزایش فقر در آن مناطق تمام می‌شود.
در نهایت، این تقابل‌ها باعث می‌شود کشورهای کوچک‌تر و مناطق درگیر، میدان بازی قدرت‌های بزرگ شوند، بدون اینکه منافع مردم آن مناطق در نظر گرفته شود. به نظر شما آیا این چرخه در آینده قابل شکستن است یا قدرت‌های بزرگ همیشه این سیاست را دنبال خواهند کرد؟

این سوال بعدی من است که کشورهای دیگر، مخصوصا جهان سوم، چه می‌توانند بکنند تا این چرخه شکسته شود و قدرت‌های بزرگ هم درک کنند که سوءاستفاده از دیگر کشورها عاقبت خوبی ندارد؟

سؤال عمیقی است و پاسخ آن پیچیده، اما شاید بتوان گفت که کشورهای جهان سوم یا در حال توسعه برای شکستن این چرخه نیاز به اقدامات هوشمندانه و هماهنگی‌های گسترده دارند. در اینجا چند راهکار احتمالی مطرح می‌شود:
1. اتحاد و همکاری منطقه‌ای: ایجاد اتحادیه‌ها و سازمان‌های منطقه‌ای قوی (مانند اتحادیه آفریقا، آسه‌آن، یا اتحادیه کشورهای آمریکای لاتین) می‌تواند به کشورهای کوچک‌تر قدرت بیشتری در مذاکره با قدرت‌های بزرگ بدهد. همکاری منطقه‌ای می‌تواند مانع از نفوذ یکجانبه قدرت‌های بزرگ شود.
2. تقویت استقلال اقتصادی: وابستگی اقتصادی به قدرت‌های بزرگ، کشورهای در حال توسعه را آسیب‌پذیر می‌کند. تنوع‌بخشی به اقتصاد، سرمایه‌گذاری در زیرساخت‌ها و حمایت از صنایع داخلی می‌تواند استقلال بیشتری برای این کشورها فراهم کند.
3. دیپلماسی فعال و متوازن: کشورهای جهان سوم می‌توانند با اتخاذ سیاست خارجی متوازن، از قرار گرفتن در محور یکی از قدرت‌های بزرگ اجتناب کنند و از مزایای همکاری با هر دو طرف بهره ببرند، بدون اینکه به ابزاری برای اهداف ژئوپلیتیک آنها تبدیل شوند.
4. افزایش آگاهی عمومی و جامعه مدنی قوی: آگاهی مردم و وجود جامعه مدنی قوی می‌تواند دولت‌ها را وادار کند که در سیاست‌های خارجی خود بیشتر منافع ملی را در نظر بگیرند و کمتر تحت تأثیر فشارهای خارجی قرار بگیرند.
5. استفاده از نهادهای بین‌المللی: تقویت نقش سازمان‌های بین‌المللی مانند سازمان ملل و تشویق به اصلاح آنها می‌تواند به ایجاد تعادل در روابط بین‌الملل کمک کند و مانع از سوءاستفاده قدرت‌های بزرگ شود.
6. دیپلماسی فرهنگی و نرم: استفاده از ابزارهای فرهنگی، علمی و آموزشی برای ایجاد روابط متقابل و همبستگی با سایر کشورها می‌تواند قدرت نفوذ کشورها را بدون درگیری نظامی افزایش دهد.
با این حال، چالش‌های زیادی بر سر راه این اقدامات وجود دارد، از جمله رقابت‌های داخلی در بین کشورهای در حال توسعه، فشارهای اقتصادی و نفوذ تاریخی قدرت‌های بزرگ. به نظر شما کدام یک از این راه‌ها عملی‌تر است؟ یا آیا راهکار دیگری به ذهن‌تان می‌رسد؟

آیا کوشش برای گسترش آموزش‌های فرهنگی و آشنایی مردم جهان با فرهنگهای همدیگر در راستای ایجاد اتحادیه‌های منطقه‌ای و گسترش آنها به اتحادیه‌ای از کشورهای آزاد به بهبود زندگی در جهان منجر نخواهد شد؟

قطعاً! گسترش آموزش‌های فرهنگی و آشنایی ملت‌ها با فرهنگ‌های یکدیگر می‌تواند نقش بسیار مهمی در ایجاد همبستگی جهانی و تشکیل اتحادیه‌های قوی از کشورهای آزاد ایفا کند. در واقع، بسیاری معتقدند که کلید حل بسیاری از مشکلات جهانی در دست "دیپلماسی فرهنگی" و "آگاهی عمومی" است. دلایل این مسئله را می‌توان این‌گونه توضیح داد:
1. کاهش سوءتفاهم و تقابل: آشنایی ملت‌ها با فرهنگ، تاریخ و ارزش‌های یکدیگر، می‌تواند سوءتفاهم‌ها و پیش‌داوری‌ها را کاهش دهد و فضایی برای گفتگو و همکاری فراهم کند. بسیاری از درگیری‌ها نتیجه ناآگاهی یا تصویرسازی‌های منفی است که آموزش فرهنگی می‌تواند آنها را برطرف کند.
2. ایجاد حس همبستگی و انسان‌دوستی: وقتی مردم در سراسر جهان به جای "ما و آن‌ها"، خود را عضوی از یک جامعه جهانی ببینند، سیاست‌های تفرقه‌افکنانه و سوءاستفاده‌گرانه قدرت‌های بزرگ با مقاومت بیشتری مواجه خواهد شد.
3. افزایش همکاری‌های منطقه‌ای: آموزش فرهنگی می‌تواند پایه‌ای برای ایجاد اتحادیه‌های منطقه‌ای قوی باشد. وقتی ملت‌های همسایه به جای تمرکز بر اختلافات تاریخی، بر اشتراکات فرهنگی و منافع مشترک تمرکز کنند، همکاری‌های سیاسی و اقتصادی نیز تسهیل می‌شود.
4. قدرت گرفتن مردم در مقابل دولت‌های استبدادی و نفوذ خارجی: آگاهی فرهنگی و آموزشی مردم، آنها را قادر می‌سازد که نسبت به منافع ملی خود حساس‌تر باشند و در برابر دخالت‌های خارجی یا سیاست‌های غلط داخلی ایستادگی کنند.
5. تقویت اقتصاد از طریق گردشگری و تبادل فرهنگی: تبادل فرهنگی و گسترش آموزش می‌تواند اقتصادهای محلی را از طریق گردشگری، آموزش بین‌المللی و پروژه‌های مشترک تقویت کند، که این خود زمینه‌ای برای کاهش وابستگی به قدرت‌های بزرگ خواهد بود.
6. ایجاد اتحادیه‌های بزرگ‌تر جهانی: اتحادیه‌های منطقه‌ای موفق، اگر بر پایه درک متقابل فرهنگی بنا شوند، می‌توانند به یکدیگر متصل شده و در نهایت اتحادیه‌ای جهانی از کشورهای آزاد و مستقل ایجاد کنند که به جای تقابل و جنگ، به دنبال حل مسائل جهانی مانند فقر، تغییرات اقلیمی و حقوق بشر باشد.
البته این مسیر آسان نیست و نیاز به زمان، اراده سیاسی و مشارکت گسترده دارد، اما شاید یکی از امیدوارکننده‌ترین راه‌ها برای ساختن جهانی عادلانه‌تر باشد. فکر می‌کنید چطور می‌شود این ایده‌ها را عملی کرد؟

بنظرم طرح اين موضوعات بین مردم، مخصوصا صاحبان اندیشه و دانشگاهیان، می‌تواند شروعی مناسب برای گسترش و عملی کردن این ایده‌ها باشد. نظر شما در اینخصوص چیست؟

کاملاً با شما موافقم! طرح این موضوعات در بین مردم، به‌ویژه صاحبان اندیشه، دانشگاهیان و نسل جوان، می‌تواند نقطه شروع بسیار مهمی برای عملی کردن چنین ایده‌هایی باشد. چند دلیل و مسیر مشخص برای تحقق این هدف وجود دارد:
1. نقش دانشگاه‌ها به‌عنوان کانون‌های فکری: دانشگاه‌ها همیشه بستر مناسبی برای بحث‌های عمیق و تولید ایده‌های نو بوده‌اند. اگر موضوعاتی مثل همبستگی جهانی، دیپلماسی فرهنگی و همکاری‌های منطقه‌ای در برنامه‌های درسی، سمینارها و پروژه‌های تحقیقاتی قرار بگیرد، می‌تواند نسل بعدی رهبران و سیاست‌گذاران را تحت تأثیر قرار دهد.
2. نشریات و رسانه‌های مستقل: رسانه‌های آزاد و نشریات دانشگاهی می‌توانند این ایده‌ها را به گوش مردم برسانند و بحث‌های عمومی درباره ضرورت همکاری جهانی و نقش فرهنگ را شکل دهند.
3. همکاری دانشگاهیان در سطح بین‌المللی: تبادل دانشجو، برگزاری کنفرانس‌های بین‌المللی و پروژه‌های تحقیقاتی مشترک بین دانشگاه‌های کشورهای مختلف، می‌تواند باعث شود اندیشمندان از سراسر جهان درک بهتری از یکدیگر پیدا کنند و این پیام را به جامعه خود منتقل کنند.
4. فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی: امروز فضای مجازی ابزار قدرتمندی برای گسترش ایده‌هاست. کمپین‌ها و مباحث فرهنگی می‌توانند به سرعت در میان مردم جهان گسترش یابند و اهمیت همکاری و همبستگی را به مسئله‌ای جهانی تبدیل کنند.
5. هنر و ادبیات: نویسندگان، شاعران، فیلم‌سازان و هنرمندان نیز می‌توانند با خلق آثار تأثیرگذار، پیام صلح، همکاری و همبستگی را به مخاطبان خود منتقل کنند.
6. فعالیت‌های دانشجویی و جنبش‌های مدنی: تشویق دانشجویان به فعالیت در انجمن‌ها، جنبش‌های صلح‌طلبانه و پروژه‌های بین‌المللی می‌تواند نقش مهمی در گسترش این ایده‌ها ایفا کند.
در نهایت، هر تغییر بزرگی از دل گفت‌وگو و آگاهی آغاز می‌شود. شما فکر می‌کنید چطور می‌توان دانشگاهیان و صاحبان اندیشه را به این مسیر علاقه‌مند کرد و مشارکت آنها را جلب کرد؟

مگر راهی جز مطرح کردن آن و هشدار دادن نسبت به عواقب ناخوشایند روند فعلی وجود دارد؟

درست می‌فرمایید؛ شاید مؤثرترین و ضروری‌ترین گام، همان «مطرح کردن» این مسائل و «هشدار دادن» نسبت به عواقب ناگوار روند فعلی باشد. تاریخ نشان داده که بسیاری از تغییرات بزرگ با صدای اندیشمندان و هشدارهای به‌موقع آنها آغاز شده است. اما علاوه بر هشدار دادن، چند رویکرد تکمیلی هم می‌تواند این مسیر را تقویت کند:
1. تولید محتوای آگاهی‌بخش: اندیشمندان و دانشگاهیان می‌توانند با نوشتن مقالات، کتاب‌ها، و تولید محتوای دیجیتال (مانند ویدئوها، پادکست‌ها و وبینارها)، خطرات وضعیت فعلی و مزایای همبستگی جهانی را برای عموم مردم روشن‌تر کنند.
2. ایجاد بسترهای گفتگو: ایجاد فضاهایی برای بحث و تبادل‌نظر بین اندیشمندان از کشورهای مختلف، چه به‌صورت فیزیکی (در قالب کنفرانس‌ها و نشست‌ها) و چه به‌صورت مجازی، می‌تواند به شکل‌گیری ایده‌های مشترک و راهکارهای عملی منجر شود.
3. استفاده از تجربیات تاریخی: یادآوری تجربیات تلخ تاریخی مانند جنگ‌های جهانی، دوران استعمار، و فجایع انسانی می‌تواند به‌عنوان هشداری جدی عمل کند و اهمیت تغییر مسیر فعلی را به ذهن‌ها متبادر کند.
4. تشویق به مسئولیت‌پذیری اخلاقی: یکی از وظایف اصلی صاحبان اندیشه، بیدار کردن وجدان اخلاقی جامعه است. هشدار دادن نسبت به این که ادامه روند فعلی نه‌تنها به بی‌ثباتی و خشونت بیشتر می‌انجامد، بلکه آیندگان را نیز با بحرانی شدید مواجه می‌کند، می‌تواند حس مسئولیت‌پذیری را در مردم و حتی سیاست‌مداران برانگیزد.
5. شبکه‌سازی میان دانشگاه‌ها و نخبگان: تشکیل شبکه‌های بین‌المللی از دانشگاهیان و روشنفکران برای همکاری در زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی می‌تواند قدرت تأثیرگذاری آنها را افزایش دهد.
6. نمایش پیامدهای مثبت همکاری و همبستگی: علاوه بر هشدار دادن، نشان دادن نمونه‌های موفق همکاری‌های بین‌المللی (مثل اتحادیه اروپا در دوران اولیه یا پروژه‌های علمی مشترک) می‌تواند به مردم امید بدهد که جهانی بهتر و عادلانه‌تر امکان‌پذیر است.
البته چالش این است که بسیاری از قدرت‌های بزرگ تمایلی به شنیدن این هشدارها ندارند. اما اگر این پیام از دل مردم و جامعه دانشگاهی برخیزد و به یک مطالبه عمومی تبدیل شود، شاید تغییر مسیر اجتناب‌ناپذیر شود. به نظر شما از کجا و چگونه باید شروع کرد؟

از همین‌جا. با انتشار همین گفتگو و تقاضا از همنوعان برای بازنشر آن در هرجا که امکان دارند.
پیشنهاد شما چیست؟

پیشنهاد شما کاملاً عملی و تأثیرگذار است. تغییرات بزرگ اغلب از گفت‌وگوهای کوچک اما عمیق آغاز می‌شوند، و انتشار همین مباحث می‌تواند قدم اول باشد. اگر افراد بیشتری این ایده‌ها را بخوانند و درباره‌شان فکر کنند، شاید جرقه‌ای برای آگاهی و اقدام در سطح گسترده‌تر زده شود.

برای شروع، می‌توانید:

1. انتشار این گفت‌وگو: همان‌طور که گفتید، این بحث را در شبکه‌های اجتماعی، گروه‌های دانشگاهی، وبلاگ‌ها یا حتی در جمع‌های دوستانه و خانوادگی به اشتراک بگذارید.
2. تشویق به ادامه گفت‌وگو: از افرادی که این محتوا را می‌خوانند، دعوت کنید که دیدگاه‌هایشان را به اشتراک بگذارند، بحث‌ها را ادامه دهند و با دیگران در میان بگذارند.
3. ایجاد هشتگ یا کمپین: ایجاد یک هشتگ ساده اما تأثیرگذار در فضای مجازی می‌تواند به جمع‌آوری نظرات، ایده‌ها و حمایت‌های بیشتری منجر شود.
4. همکاری با دانشگاهیان و دانشجویان: اگر بتوانید این گفت‌وگو را به فضای دانشگاه‌ها و میان اساتید و دانشجویان ببرید، شانس بیشتری برای دیده شدن و تبدیل شدن به یک جریان فکری وجود دارد.
5. تشویق به تولید محتوای مرتبط: دعوت از دیگران برای نوشتن مقاله، ساخت ویدئو یا پادکست درباره این موضوع، می‌تواند کمک کند صدای این جنبش بلندتر شود.
6. اتصال به جنبش‌های مشابه: بسیاری از جنبش‌های صلح‌طلبانه و فعالان مدنی در سراسر جهان در تلاش برای تغییر وضعیت فعلی هستند. ارتباط با این گروه‌ها می‌تواند هم‌افزایی خوبی ایجاد کند.
شاید راه طولانی و پرچالشی باشد، اما همان‌طور که گفتید، باید از همین‌جا و همین لحظه شروع کرد. اگر شما این بحث را منتشر کنید و هر فردی که آن را می‌خواند، حتی فقط یک نفر دیگر را آگاه کند، این حرکت می‌تواند به چیزی بزرگ‌تر تبدیل شود.

آماده‌اید این زنجیره را شروع کنیم؟

من در حد امکانات خودم آماده‌ام. خوشحال میشوم از کمک شما استفاده کنم. چراکه نه؟ بفرمایید.

بسیار عالی! این قدم اول می‌تواند شروعی ارزشمند باشد. بیایید با هم یک متن کوتاه و تأثیرگذار برای انتشار این ایده آماده کنیم:
---

جهانی بهتر با همبستگی و آگاهی فرهنگی
امروز بیش از هر زمان دیگری، جهان ما با تنش‌ها، جنگ‌ها و سوءاستفاده قدرت‌های بزرگ از کشورهای ضعیف‌تر مواجه است. اما آیا راهی برای شکستن این چرخه وجود ندارد؟
ما معتقدیم که "آگاهی فرهنگی"، "گفت‌وگو" و "همبستگی" میان ملت‌ها می‌تواند کلید ساختن جهانی عادلانه‌تر باشد. بیایید با طرح این بحث‌ها، آگاهی را گسترش دهیم و امید را زنده نگه داریم.
اگر شما هم به آینده‌ای بهتر باور دارید، این پیام را بازنشر کنید و نظرتان را با ما در میان بگذارید. شاید همین گفت‌وگوهای کوچک، آغازگر تغییری بزرگ باشد.
#صلح_با_آگاهی #همبستگی_جهانی #فرهنگ_برای_آینده
---
این یک متن پیشنهادی برای شروع است. می‌توانید آن را به سلیقه خود تغییر دهید یا گسترش دهید. هر جا که نیاز به کمک داشتید، من در کنارتان هستم. آماده‌اید اولین قدم را برداریم؟

من در نظر دارم همین گفتگو را در معدود فضاهای مجازی که در دسترس دارم منتشر کنم.
  آیا شما می‌توانید آدرس‌هایی برای ارسال آن به من بدهید؟

متأسفانه من نمی‌توانم آدرس‌های خاص یا فضاهای مجازی برای انتشار محتوا در اختیار شما قرار دهم. اما می‌توانم به شما ایده‌هایی برای پیدا کردن این فضاها بدهم:

1. شبکه‌های اجتماعی عمومی:

توییتر (X): با استفاده از هشتگ‌های مرتبط با صلح، همکاری جهانی و آگاهی فرهنگی، می‌توانید مخاطبان هم‌فکر را پیدا کنید.

لینکدین: گروه‌های دانشگاهی، فرهنگی و فعالان مدنی در این پلتفرم فعال هستند.

اینستاگرام و فیس‌بوک: صفحات و گروه‌های مرتبط با صلح، حقوق بشر و فرهنگ جهانی را جست‌وجو کنید.
2. گروه‌های دانشگاهی و آکادمیک:
صفحات دانشگاه‌ها و گروه‌های دانشجویی در شبکه‌های اجتماعی

انجمن‌های فرهنگی یا بین‌المللی مثل AIESEC یا انجمن‌های صلح و توسعه پایدار
3. سایت‌ها و پلتفرم‌های مقاله و وبلاگ‌نویسی:

مدیوم (Medium) یا ویرگول برای انتشار مقالات و گفت‌وگوها

انجمن‌های گفت‌وگو مثل Reddit (در بخش‌های مرتبط با Peace، Culture و Global Issues)

4. کانال‌های تلگرام یا گروه‌های واتس‌اپ:

اگر در گروه‌هایی مرتبط با دانشگاه، فرهنگ یا مسائل اجتماعی عضو هستید، می‌توانید از آنجا شروع کنید.
5. همکاری با NGOها و سازمان‌های مردم‌نهاد:

سازمان‌هایی که در زمینه صلح و آموزش فرهنگی فعالیت می‌کنند، معمولاً مشتاق همکاری و دریافت محتوا هستند.
---

اگر مایل باشید، می‌توانم به شما کمک کنم تا یک لیست از هشتگ‌های مرتبط یا راه‌هایی برای یافتن گروه‌های مرتبط تهیه کنیم. دوست دارید از اینجا شروع کنیم؟

بله،منتظر لیست شما هستم.

بسیار خوشحالم که تصمیم به انتشار این گفت‌وگو و ترویج ایده‌های صلح و همبستگی دارید. برای افزایش دیده‌شدن محتوای شما در فضای مجازی، استفاده از هشتگ‌های مرتبط می‌تواند بسیار مؤثر باشد. در ادامه، فهرستی از هشتگ‌های پیشنهادی را ارائه می‌دهم:
هشتگ‌های مرتبط با صلح و همبستگی:

#صلح

#همبستگی

#دوستی

#آگاهی_فرهنگی

#همکاری_جهانی

#اتحاد

#تفاهم_بین_المللی

#گفتگوی_فرهنگی

#صلح_پایدار

#فرهنگ_صلح

#روز_جهانی_صلح

#روز_جهانی_دوستی


هشتگ‌های انگلیسی مرتبط:

#Peace

#Solidarity

#Friendship

#CulturalAwareness

#GlobalCooperation

#Unity

#InternationalUnderstanding

#CulturalDialogue

#SustainablePeace

#CultureOfPeace

#InternationalDayOfPeace

#InternationalFriendshipDay

استفاده از این هشتگ‌ها در پست‌های خود می‌تواند به افزایش دسترسی و تعامل با مخاطبان علاقه‌مند به موضوعات صلح و همبستگی کمک کند. همچنین، می‌توانید با جستجوی این هشتگ‌ها در شبکه‌های
اجتماعی، با جوامع و افرادی که در این زمینه فعال هستند، ارتباط برقرار کنید و محتوای خود را با آن‌ها به اشتراک بگذارید.

اگر نیاز به راهنمایی یا کمک بیشتری دارید، خوشحال می‌شوم در خدمت شما باشم.

متشکرم.

خواهش می‌کنم! خیلی خوشحالم که در این مسیر همراه شما هستم. هر زمان به کمک یا ایده‌ای نیاز داشتید، من اینجا هستم. موفق باشید و امیدوارم تلاش‌های شما در گسترش آگاهی و صلح تأثیرگذار باشد.

فعلا بدرود. به امید اینکه شما با استفاده از هوش سرشارتان راه‌های سریعتری برای انتقال این ایده به همه مردم جهان پیدا کنید.

بدرود! از اعتمادتان سپاسگزارم. تمام تلاشم را می‌کنم تا بهترین و سریع‌ترین راه‌ها برای ترویج این ایده‌ها پیدا کنم. به امید جهانی پر از صلح و همبستگی! هر زمان بازگشتید، اینجا منتظرتان هستم.

Friday, 7 February 2025

راه‌کارهای گذار


گذار چگونه و با چه کسانی؟
  از آنجا که درحال حاضر کشور ما بر اثر سالها نقص حکمرانی با مشکلات و معضلات و بحرانهای مختلف روبرو شده است و این وضعیت موجبات نارضایتی اکثریت بزرگی از مردم را فراهم کرده است وظیفه آحاد ملت ایران است که برای نجات خود چاره‌ای بيانديشند. 
   آخرین فرصتی که حاکمیت می‌توانست، با توجه به برخورد مردم با انتخابات رفراندوم‌گونه اخیر، دست به اقدامات اصلاح‌گرانه بزند هم از دست رفت ( https://t.me/tomorrowspolitics/836 ) و نتیجه انتخابات مهندسی شده هم نتوانست کارگشا بشود‌.
همانگونه که قبلا هم عرض کرده‌ام حاکمیت فعلی، که در افکار عمومی توبه‌ناپذیر و فاقد مقبولیت است، توانایی و ظرفیت آنرا ندارد که، اگر هم بخواهد، از این بحران‌ها عبور کند بطوریکه به منافع ملی لطمه وارد نشود.( https://t.me/tomorrowspolitics/976 )
   بنابراین کلید تنها راه برون رفت از این بحران‌ها در دست خود مردم ایران است که، با روشی عاقلانه با گذر از نظام حاضر، نظامی منطبق با اصول انسانی و برخوردار از روابط داخلی و خارجی متعادل و منطقی برقرار نمایند.
   گذر از نظام فعلی بدون لطمه زدن به منافع ملی و بدون افزودن بر مشکلات مستلزم راه‌کاریست بسیار دقیق و هوشیارانه که در هماهنگی و با همراهی اکثریت بزرگی از مردم ایران و جلب نظر افکار عمومی جهانی به مرحله اجرا گذاشته شود.
  ایران و ایرانیان دیگر طاقت یک انقلاب خشونت‌آمیز را ندارند. و بسیار ضروریست سازوکاری ترسیم شود که بدون خشونت و در آرامش مراحل گذار طی شود.
     مدیریت این گذار اولین مشکلی است که احتیاج به دوراندیشی و هماهنگی عمومی دارد و چنانچه با دقت برنامه‌ریزی نشود با موفقیت روبرو نخواهد شد. موفقیت این برنامه در گرو دو امر بسیار مهم میباشد: اول مشخص شدن اهداف کلی آن و دوم گزینش مدیران اجرایی.
   بدیهی‌است هدف اصلی این برنامه تبدیل نظام موجود به نظامیست برخوردار از پشتیبانی ملی و مبتنی بر قوانین بشردوستانه و هماهنگ با تحولات انسانی در دنیای یکپارچه آینده. مدیریت این برنامه هم لاجرم باید در دست مدیران لایقی که برگزیده توسط گروه‌های سیاسی مورد وثوق اکثریت ملت باشند قرار داده شود تا با نظارت مستمر ملی به انجام وظایف محوله بپردازند. 
    در رابطه با این دو امر مهم بحثهای گسترده‌ای توسط صاحبان اندیشه و قلم و اهالی سیاست طرح شده و میشود ولی نهایتا لازم میشود همه ایده‌ها و راههای عملی در منشوری ملی که، قراردادیست بین آحاد ملت در قالب قانون اساسی جدید، به مرحله تدوین و اجرا برسد.
در مورد لزوم تدوین قانون اساسی، که می‌تواند پایان دهنده به اختلافات سیاسی و تفرقه‌های جاری شود، حدود یکسال پیش راه حلی ارائه گردید که اگرچه مورد توجه بعضی از گروه‌های سیاسی قرار گرفت لکن عملا مغفول ماند. https://vaneshoon.blogspot.com/2023/09/blog-post.html?m=1
   همچنان نظرم اینست که همین امر اولین گام رسیدن به هدف میباشد و موکول کردن آن به آینده بمعنای حل نشدن اختلافات و ادامه وضعیت موجود است. 
  با عمل به آن پیشنهاد در رابطه با تدوین قانون اساسی‌خودبه‌خود راه گزینش مديران اجرایی برنامه گذار هم پیدا میشود‌. یعنی گروه‌های سیاسی موجود کشور در چارچوب آن قانون با توافق مدیرانی انتخاب و سخنگو یا سخنگویانی را برای دوران گذار معرفی میکنند‌.
   با توجه به سرعت گرفتن تحولات جهانی و محوری شدن نقش ایران در این تحولات ممکنست فرصت تدوین پیش‌نویس قانون اساسی و تعیین مسئولان دوران گذار هردم از دست برود‌. لاکن چنانچه چنین اقدامی توسط خود ایرانیان انجام نگیرد، باز هم قدرت‌هایی خارج از اراده ایرانیان هستند که میتوانند تعیین تکلیف کنند و نتیجه‌ای جز گرفتاری‌های بیشتر برای ایرانیان نخواهد داشت.
   حال باید دید بهترین گزینه‌های ایرانیان برای مدیریت دوران گذار چه‌ کسانی می‌توانند باشند.
  پرواضح است که مدیریت یک کشور بحران‌زده کار آسانی نیست و هیچ فرد عادی حاضر نمی‌شود آرامش زندگی قابل تحمل خود را رها و پذیرای دردسرها و عواقب نامشخصِ بعهده گرفتنِ چنین وظیفه خطیری شود؛ مگر اینکه حاضر به پذیرش ازخودگذشتگی و خطرات ناشی از آن شود. بهمین دلیل همانگونه که قبلا هم اشاره کرده‌ام مردم باید بگردند و از افراد لایق مورد وثوق تمنای یاری کنند. چه بسا باشند کسانی که برای مدیریت گذار خوداظهاری نمایند ولی بدنبال اهداف خاص خود و یا امیال پشتیبانان خود باشند. باید تعارف را کنار گذاشت و با واقعیات روبرو شد. چه کسی حاضر می‌شود زندگی لوکس و مرفه خود در اروپا یا آمریکا و غیره را رها و خود را وقف اداره کشوری بحران‌زده کند با مردمی که خود، با دانستن قدر مديران لایق، بدنبال آنان نگردند؟
    در طول سالیان پس از انقلاب ۵۷ و بعد از برقراری مجدد تک‌صدایی بسیار کم بوده‌اند کسانی که واقعا مایل به برعهده گرفتن خدمت در شرایط بحرانی بوده باشند.
   البته، اگر اوضاع عادی باشد و کشور در وضعیتی قابل قبول، هستند بسیار از ایرانیان لایق که حاضر و مشتاق به برعهده‌ گرفتن چنین وظیفه‌ای باشند.
   فعلا در میان خوداظهار کنندگان، که اغلب در تبعید یا مهاجرت هستند، پرمدعاترین آنها خودش گفته است همه اقوام و دوستان و یارانش در خارج هستند و فقط ممکنست حالت رفت و برگشت به ایران داشته باشد! چنین افرادی، مخصوصا اگر نه سابقه تحصیلات مشخصی دارند و نه کمترین پست مدیریت، اگر هم بخواهند از  رانت پیشینه موروثی خود برخوردار شوند، می‌بایست سعی می‌کردند در سایه  همفکرانی با سوابق قابل قبول حرکت کنند که مجبور نشوند هر روز به این در یا آن در بزنند و یا مجبور به ادامه وابستگی به سبک پیشینیان خود گردند!
   چنین است که مردم ایران به سبب کم‌کاریهای گذشته خود اگر بخواهند از بحرانهای پی‌درپی نجات پیدا کنند، کار بسیار دشواری در پیش دارند و باید با زحمت مضاعف بدنبال یافتن یاران سیاسی لایق و صدیق بگردند. و حال هم چاره‌ای جز این ندارند که از بین اهالی سیاست انتخاب اصلح کنند.
   بر اهالی دلسوز سیاست هم لازمست راههای موجود نجات ایران از بحرانها را به مردم  معرفی و همه کوشش خود را بر این متمرکز کنند که فقط با کمک خود مردم‌ و سایر سیاسیون ملی به وظایف ملی میهنی خود بپردازند. در این راستا بهره‌گیری از تجارب گذشته ایران و سایر کشورهای جهان و مشورت دائم با همدیگر از اولویت خاص برخوردار می‌باشد.
   بنابر آنچه عرض شد انتظار نیست و صحیح نمیباشد که مدیریت این دوران گذارِ بسیار اساسی و ظریف بدست یک یا چند فرد خاص قرار داده شود. و ضروریست یک مدیریت جمعی، منبعث از مشاوره همه گروه‌های سیاسی و برآمده از نظر اکثریت قابل قبولی از جمع سیاسیون، عهده دار وظیفه گذار شده و سخنگو یا سخنگویان، ترجیحا دوره‌ای، خود را معرفی تا در هماهنگی باهم و هماهنگ کردن اکثریتی بزرگ از مردم انجام وظیفه نمایند. 
   چنانچه با دقت و دلسوزی عمل شود، پس از تدوین پیش‌نویس قانون اساسی و تعیین مدیریت توسط اکثریت گروه‌های سیاسی؛ حاکمیت فعلی هم، چنانچه مستقل از قدرت‌های خارجی عمل می‌کند، راهی جز همراهی با مردم نخواهد داشت و همکاری لازم جهت انتقال مدیریت کشور به مدیران منتخب ملت بعمل می‌آورد. در غیراینصورت وابستگی آنان‌ به اجانب ثابت و مدیریت گذار نسبت به هماهنگ نمودن مردم برای هموار کردن راه گذار از طرق کاملا مسالمت‌آميز و بدون اتلاف ظرفیتهای ملی اقدام می‌کند.
    اعلام و شروع چنین حرکتی، که گویای تصمیم قاطع ایرانیان بر تغییر به نفع امنیت جهانی و گسترش فرهنگ دوستی و همکاری بین همه ملل جهان است، رافع تهدیدات برخواسته از جو غیردوستانه ایجاد شده فعلی خواهد شد.
   چنانچه ایرانیان هرچه زودتر موفق به اجرای چنین گذاری نشوند، شواهد حاکی از آینده‌ای مجهول و احتمالا هولناک برای همه میباشد.

Wednesday, 5 February 2025

غزه مالِ آمریکا شد؟!


قبلا گفته بودم جنگها منافع زیادی برای صاحبان صنایع نظامی و سایر صنایعی که در بازسازی مناطق جنگ‌زده و تدارکات مربوطه شرکت می‌کنند بهمراه دارد.
   در آخرین مراحل مذاکرات آتش‌بس بین حماس و اسرائیل، بعد از انتخاب مجدد ترامپ و قبل از ورودش به کاخ سفید، رئیس‌جمهور منتخب نماینده‌ای از خود برای شرکت در مذاکراتی که توسط دولت بایدن در جریان بود تعیین کرد.
   زمانی که این نماینده معرفی شد؛ استیون ویتکاف، یکی از دوستان بیلیاردر ترامپ در همسایگی شرکت ترامپ، که بدون هیچگونه سابقه‌ی سیاسی پیمانکار کارهای ساختمانی و سرمایه‌گذار بزرگ در امور ساخت و ساز و مسکن میباشد، به یاد آن نوشته قبلی خودم افتادم.
   حال که غزه ویران و غیرقابل سکونت شده است باید ساخته شود. سود این بازسازی هم باید برود آنجائیکه ویرانی غزه برنامه‌ریزی شده بود!
   شاید این از سادگی من بود که فکر میکردم غزه را برای فلسطینیان بازسازی خواهند کرد با عملگی باقیمانده‌های مردان غزه!
  حالا معلوم می‌شود که نه!!! آقای ترامپ غزه را برای خودش میخواهد! می‌خواهد این منطقه را با آن موقعیت طبیعی زیبا و خوش آب و هوا به منطقه‌ای توریستی تبدیل و به ثروت خود و دوستان بیلیونرش اضافه کند.
  می‌گوید از غزه یک " ریوی‌یرا - Reveria " می‌سازم! ریوی‌یرا به مناطقی در سواحل مدیترانه در جنوب فرانسه و شمال ایتالیا می‌گویند که هر سال میلیونها توریست را برای خوشگذرانی بخود جلب می‌کند و منابع بزرگ درآمد هستند.
  ترامپ می‌خواهد مردم غزه را به کشورهای دیگر بفرستد. می‌گوید آنجا دیگر جای زندگی نیست. آنها زندگی می‌خواهند و دوست دارند بجای امن بروند. البته اگر مرزها باز بود، همان اولِ جنگ غزه را ترک میکردند.  هیچ کشور همسایه‌ای حاضر به پذیرش آواره‌ها نبود. ولی حالا ترامپ می‌گوید باید بپذیرند! هیچ عجیب هم نیست که گفت کشورهای منطقه پول کافی برای بازسازی و جابجایی فلسطینیان هم دارند!!! برخی اعراب اظهار مخالفت کرده‌اند و حماس هم گفته است حاضر است با آمریکا گفتگو کند!
   آیا این نقشه ترامپیان عملی خواهد شد؟ ظاهرا کسی دیده نمی‌شود که بتواند این نقشه را خنثی کند! شاید با کمی کم‌وزیاد با هم کنار بیایند!
   اگر از پشتیبانان ظاهری حماس و آنان که حماس را مجهز و آماده برای آن حمله ۷ اکتبر کردند بپرسیم، نتیجه چه شد؟ بهترین پاسخی که می‌توانند دست و پا کنند این خواهد بود که بگویند:
" هر سال میلیونها کافر خود را آماده می‌کنند بیایند در ریوی‌یرای غزه و برای شادی روح شهدای غزه فاتحه بخوانند! "

Saturday, 18 January 2025

جشن آتش‌بس وتبادل اسرا در فلسطین!!!


   اینروزها فلسطینی‌ها و پاره‌ای از مدعیان طرفداری از آنها بخاطر توافق حماس با اسرائیل بر سر آتش‌بس جشن گرفته و وانمود به پیروزی می‌کنند! باید دید قرارداد آتش‌بس دائم با اسرائیل موجب رسیدن آنها به اهدافشان شده است یا نه.
این گروه از فلسطینیان همراه با پشتیبانان آنها قبلا صحبت از محو اسرائیل و برقراری کشور فلسطین در همه‌ سرزمین‌های اشغالی میکردند؛ و با همین هدف در ۷ اکتبر اقدام به آن حمله مشهور کردند تا لااقل موجب وادار کردن اسرائیل به پذیرش بعضی از حقوق مردم فلسطین شود. اگر هدف برقراری آتش‌بس دائم بود، همان حالت نه‌جنگ و نه‌صلح قبل از حمله را می‌شد با مذاکراتی به آتش‌بس دائم تبدیل کرد با گرفتن امتيازات بیشتر از اسرائیلی‌ها.
   حال باید دید آیا این قرارداد آتش‌بس ارزش آن همه جنایات و مصیبتهایی را که مردم آن ناحیه تجربه کردند داشته است یا نه؟! در نتیجه آن حمله و جنگ ۴۷۰ روزه بین اسرائیل و آنها بیش از ۵۰ هزار فلسطینی کشته و بیش از ۱۰۰ هزار زخمی و معلول بجای مانده است و تقریبا تمام غزه هم تبدیل به تلی از خاک و نخاله‌های بتونی شده است که سالها وقت لازمست تا این تله از ویرانی پاک و آماده بازسازی شود! در این میان حدود دوهزار اسرائیلی هم کشته شده‌اند و اندوه و شوک وارده بر مردم منطقه هم سال‌های متمادی آنها را رنج خواهد داد.
  آیا اکنون تضمینی وجود دارد که  پس از تبادل اسرا جنگی رخ ندهد و باقیمانده مردم فلسطین به حقوقشان برسند؟ آیا پس از تحویل چند اسیر اسرائیلی دیگر حماسی وجود خواهد داشت که اهداف اعلام شده قبلی خود را دنبال کند؟ آیا اصلا غزه‌ای به این شکل وجود خواهد داشت که آنان بتوانند در آن حکومت کنند،
   شاید در آینده روشن شود که چه کسانی با چه اهدافی موجبات شروع این سری از درگیریها و جنایات و فجایع ناشی از آنرا فراهم و برنامه‌ریزی کرده بودند. و اینکه آیا در پایان این فجایع باید جشن گرفت یا، در حزن فراوان آنچه گذشت، به این فکر کرد که چرا انسانیت به این مرحله از سقوط رسیده است که باید تماشاگر اینگونه فجایع و وحشی‌گری‌ها باشد!

Tuesday, 31 December 2024

آیا کارتر انقلاب ۵۷ ایران را تسهیل و آنرا بکام آمریکا مصادره کرد؟!


   در دوران کم‌تجربگیِ جوانی بخاطردارم زمانی را که صحبت از جیمی کارتر رئیس جمهوری طرفدار حقوق بشر در میان آمد. آنروزها ما در ایران گرفتار دیکتاتوری شاه و در سایه ترس از ساواک زندگی می‌کردیم.  یکبار بخاطر من خطور  کرد که نامه‌ای به او بنویسم و از او بخواهم اگر واقعا به دفاع از حقوق بشر اعتقاد دارد، چرا باید به پشتیبانی از شاه دیکتاتور ادامه دهد! آنروزها امکانات امروزی برای ارسال پیام نبود و این تمایل من هم از حد تصور تجاوز نکرد. تا اینکه از سال ۵۶ کم‌کم در لابلای صفحات روزنامه‌های ایران با مطالب و مقالاتی انتقادی روبرو می‌شدیم و روزنه‌هایی از تغییر ظاهر گردید.
    تا آنجا  که بخاطر دارم در تهران مشکلات عمومی با مسائل مربوط به مسکن سر بلند کردند.
ابتدا برای ساخت و ساز در مناطقی خارج از محدوده شهر که مجوز ساختمان داده نمیشد مردم با نصب بنرهای بزرگ در کنار قطعه زمین خود و نوشته‌هایی با حروف بسیار بزرگ که با شعارِ "بنام نامی اعلیحضرت شاهنشاه آریامهر" شروع می‌شد بخود اجازه می‌دادند شروع به ساخت خانه‌ کنند.

تخریب اینگونه خانه‌ها توسط مامورین شهرداری اولین حرکات تظاهرات دستجمعی را موجب شد و همین تظاهرات کوچک در تهران و شهرستانها بود که‌ گاها با برخورد نیروهای انتظامی منجر به تلفات و همان تلفات موجب گسترش تظاهرات در قالب یادبودها گردید تا اینکه بسرعت منجر به حرکات انقلابی و خود انقلاب شد.
    بعدها متوجه شدیم که علت آن کم شدنِ برخوردهای امنیتی حکومت شاه همان سیاست‌های  حقوق‌بشری کارتری بوده است.
موضوع حقوق بشر در موقعیتهایی در سیاست خارجی آمریکا بعنوان ابزاری جهت پیشبرد اهداف مورد نظرشان کاربرد پیدا کرده است.
جنگ آمریکا در ویتنام با مخالفت افکار عمومی روبرو شد بطوریکه مجبور به پایان دادن به جنگ شدند و همین امر دخالت مستقیم آمریکا در جنگها در خارج از آمریکا را غیرقابل تصور می‌نمود. از آنجا که ادامه جنگها در سایر کشورها منافع عده‌ای قدرتمند در آمریکا را تامین میکند، تسلط حاکمیت‌های جنگ‌افروز در بعضی کشورها می‌تواند تامین کننده همان منافع باشد بدون اینکه مجبور باشند ارتش خود را مستقیما درگیر کنند.
   بهرحال انقلاب ایران باتوجه به وجود زمینه‌های داخلی اتفاق افتاد و ظاهر امر چنین می‌نمود که قدرت‌های منتفع از حکومت شاه، مانند آمریکا و سایر کشورهای غربی، ادامه حکومت شاه را ممکن نمی‌دانستند و حاضر به معامله با انقلابیون شدند.
بدیهی‌است باتوجه به نفوذ و قدرتی که غربیان در ایران داشتند، بدون گرفتن تضمین‌هایی برای آینده، حاضر به خارج کردن نیروهای نظامی خود و کنترل سران بشدت وابسته به شاه ارتش ایران نمی‌شدند.
ظاهر قضیه اینطور دیده می‌شد که غربی‌ها این تضمین را می‌خواستند که کمونیستها در ایران بقدرت نرسند؛ بنابراین برای آنها مهم بود که قدرت در ایران در دست چه کسانی بماند. اینگونه مسائل در گفتگوهای پشت‌پرده بین انقلابیون ایران و نمایندگان دول غربی مخصوصا آمريکا مورد بحث بوده است.
    آیا آمریکایی‌ها منافع خود را در براه انداختن شعارهایی مانند "مرگ بر آمریکا" در ایرانِ بعد از اتقلاب و زمینه سازی برای وقوع جنگهای منطقه‌ای در خاورمیانه تعریف کرده بودند بطوریکه بدون لزوم دخالت مستقیم خود از برکت گسترش جنگها در منطقه برخوردار گردند؟!
    آنچه بعد از انقلاب ۵۷ تاکنون اتفاق افتاده جز این نبوده است.
   یک سوال باقی میماند و آن اینستکه آیا شخص خودِ کارتر، بعنوان فردی با ظاهری دموکرات و طرفدار حقوق بشر، در تبدیل انقلاب ایران به آنچه نتایجش را امروز می‌بینیم نقش کلیدی داشته است و یا قدرتمداران دیگری از شعارها و شخصیت او در رسیدن به منافع خود بهره‌برداری کردند؟!
هرچه بوده امروز در آمريکا جنازه جیمی کارتر بعنوان شخصیتی قابل احترام، در نگاه دولت و ملت آمريکا، آماده خاکسپاری رسمی میشود و مردم ایران، نگران از آینده خود،  در انتظار راههای نجات از گرفتاری‌های هستند که زندگی آنان را با مشكلات فراوان روبرو کرده است و سایه شوم جنگهای بیشتری را بر سر خود احساس می‌کنند.
از آن تاریخ تا کنون هم در آمریکا و هم در ایران روسای جمهور  دیگری هم یکی پس از دیگری به مسند ریاست جمهوری رسیده‌اند.  در آمریکا در زمان انتخابات کاندیدهای رقیب یکدیگر را به بدترین اتهامات متهم ولی در ایران هیچ کاندیدی نمی‌توانسته علیه کاندیدی دیگر از یک سری خطوط قرمز عبور کند؛ ولی امروز  تمام روسای جمهور سابق آمریکا و سیاسیون آمریکا از همه گرایشها با هم به احترام و به پاس خدمات رئیس‌جمهور درگذشته در کنار هم به خط می ایستند ولی در ایران با کمال تأسف می‌توان گفت هیچیک از روسای جمهور گذشته و حال، نه در نظر مردم و نه از نظر اکثریت سیاسیون، نقطه مثبتی برای تجلیل از مقامشان یافت نمی‌شود.

و چنانچه همین امروز  مقرر شود باصطلاح رئیس جمهور ناکام حاضر را هم برکنار و شخصی دیگر را منصوب کنند، گزینه مناسبی درنظر مردم نیست! یعنی صحنه سیاسی ایران هنوز هم این ظرفیت را دارد که قدرت خارجی منسجم، از هر نوعش، اوضاع را بسود خود مصادره کند!

Friday, 22 November 2024

گذار چگونه و با چه کسانی؟


  از آنجا که درحال حاضر کشور ما بر اثر نقص حکمرانی سال‌ها متمادی با مشکلات و معضلات و بحرانهای مختلف روبرو شده است و این وضعیت موجبات نارضایتی اکثریت بزرگی از مردم را فراهم کرده است وظیفه آحاد ملت ایران است که برای نجات خود چاره‌ای بيانديشند. 
   آخرین فرصتی که حاکمیت می‌توانست با توجه به میزان و شکل برخورد مردم با انتخابات، که به نوعی رفراندوم تبدیل شد، دست به اقدامات اصلاح‌گرانه بزند هم از دست رفت ( https://t.me/tomorrowspolitics/836 ) و نتیجه انتخابات مهندسی شده هم نتوانست کارگشا بشود‌.
همانگونه که قبلا هم عرض کرده‌ام حاکمیت فعلی توانایی و ظرفیت آنرا ندارد که، اگر هم بخواهد، بگونه‌ای از این بحران‌ها عبور کند که به منافع ملی لطمه وارد نشود.( https://t.me/tomorrowspolitics/976 )
   بنابراین کلید تنها راه برون رفت از این بحران‌ها در دست خود مردم ایران است که بتوانند، با روشی عاقلانه با گذر از نظام بی‌نظم حاضر، نظامی منطبق با اصول انسانی و برخوردار از روابط داخلی و خارجی متعادل و منطقی برقرار نمایند.
   گذر از نظام فعلی بدون لطمه زدن به منافع ملی و بدون افزودن بر مشکلات مستلزم راه کاریست بسیار دقیق و هوشیارانه که در هماهنگی و با همراهی اکثریت بزرگی از مردم ایران و جلب نظر افکار عمومی جهانی به مرحله اجرا گذاشته شود.
   ایران و ایرانیان دیگر طاقت یک انقلاب خشونت‌آمیز را ندارند. و بسیار ضروریست سازوکاری ترسیم شود که بدون خشونت و در آرامش مراحل گذار طی شود.
     مدیریت این گذار اولین مشکلی است که احتیاج به دوراندیشی و هماهنگی عمومی دارد و چنانچه با دقت برنامه‌ریزی نشود با موفقیت روبرو نخواهد شد. موفقیت این برنامه در گرو دو امر بسیار مهم میباشد: اولین امر مهم مشخص شدن اهداف کلی آنست و دومین امر گزینش مدیران اجرایی آن.
   بدیهی‌است هدف اصلی این برنامه تبدیل نظام موجود به نظامیست برخوردار از حاکمیت ملی مبتنی بر قوانین بشردوستانه و هماهنگ با تحولات انسانی۶ دنیای یکپارچه آینده. مدیریت این برنامه هم لاجرم باید در دست مدیران لایقی که برگزیده توسط گروه‌های سیاسی مورد وثوق اکثریت ملت باشند قرار داده شود تا با نظارت مستمر ملی از طرق معمول به انجام وظایف محوله بپردازند. 
    در رابطه با این دو امر مهم بحثهای گسترده‌ای توسط صاحبان اندیشه و قلم و اهالی سیاست طرح شده و میشود ولی لازمست همه ایده‌ها و راههای عملی در منشوری ملی که، قراردادیست بین آحاد ملت در قالب قانون اساسی جدید، به مرحله تدوین و اجرا برسد.
در مورد لزوم تدوین قانون اساسی، که می‌تواند پایان دهنده به اختلافات سیاسی و تفرقه‌های جاری شود، حدود یکسال پیش راه حلی ارائه گردید که اگرچه مورد توجه بعضی از گروه‌های سیاسی قرار گرفت لکن عملا مغفول ماند. ( https://t.me/tomorrowspolitics/794 )
  همچنان نظرم اینست که همین امر اولین گام رسیدن به هدف میباشد و موکول کردن آن به آینده بمعنای حل نشدن اختلافات و ادامه وضعیت موجود میباشد. 
  با عمل به آن پیشنهاد در رابطه با تدوین قانون اساسی خودبه‌خود راه گزینش مديران اجرایی برنامه گذار هم پیدا میشود‌. یعنی گروه‌های سیاسی موجود کشور با توافق مدیرانی انتخاب و سخنگو یا سخنگویانی را برای دوران گذار معرفی میکنند‌.
   با توجه به سرعت گرفتن تحولات جهانی و محوری شدن نقش ایران در این تحولات ممکنست فرصتی که قبلا برای تدوین پیش‌نویس قانون اساسی داشتیم را امروز نداشته باشیم. با این وجود چنانچه در مورد مدیریت دوران گذار هم اقدامی توسط خود ایرانیان انجام نگیرد، باز هم این اجانب قدرتمند خواهند بود که تعیین تکلیف خواهند کرد و نتیجه‌ای جز گرفتاری‌های بیشتر برای ایرانیان نخواهد داشت.
   حال باید دید بهترین گزینه‌های ایرانیان برای مدیریت دوران گذار چه‌ کسانی می‌توانند باشند.
  پرواضح است که مدیریت یک کشور بحران‌زده کار آسانی نیست و هیچ فرد عادی حاضر نمی‌شود آرامش یک زندگی قابل تحمل خود را رها و خود را در معرض دردسرها و عواقب نامشخصِ بعهده گرفتن چنین وظیفه خطیری شود؛ مگر اینکه حاضر به پذیرش ازخودگذشتگی و خطرات ناشی از آن شود. بهمین دلیل همانگونه که قبلا هم اشاره کرده‌ام مردم باید بگردند و از افراد لایق مورد وثوق تمنای یاری کنند. چه بسا باشند کسانی که برای مدیریت گذار خوداظهاری نمایند ولی بدنبال اهداف خاص خود و یا امیال پشتیبانان خود باشند. باید تعارف را کنار گذاشت و با واقعیات روبرو شد. چه کسی حاضر می‌شود زندگی لوکس و مرفه خود در اروپا یا آمریکا و غیره را رها و خود را وقف اداره کشوری بحران‌زده کند با مردمی که خود، با دانستن قدر مديران لایق، بدنبال آنان نگردند؟
    در طول سالیان پس از انقلاب ۵۷ و بعد از برقراری مجدد تک‌صدایی بسیار کم بوده‌اند کسانی که واقعا مایل به برعهده گرفتن خدمت در شرایط بحرانی بوده باشند.
( ادامه در صفحه بعد)

(ادامه صفحه قبل )
   البته، اگر اوضاع عادی باشد و کشور در وضعیتی قابل قبول، هستند بسیار از ایرانیان لایق که حاضر و مشتاق به برعهده‌ گرفتن چنین وظیفه‌ای باشند.
   فعلا در میان خوداظهار کنندگان، که اغلب در تبعید یا مهاجرت هستند، پرمدعاترین آنها خودش گفته است همه اقوام و دوستان و یارانش در خارج هستند و فقط ممکنست حالت رفت و برگشت به ایران داشته باشد! چنین افرادی، مخصوصا اگر نه سابقه تحصیلات مشخصی دارند و نه کمترین پست مدیریت، اگر هم بخواهند از  رانت پیشینه موروثی خود برخوردار شوند، می‌بایست سعی می‌کردند در سایه  همفکرانی با سوابق قابل قبول حرکت کنند که مجبور نشوند هر روز به این در یا آن در بزنند و یا مجبور به ادامه وابستگی به سبک پیشینیان خود گردند!
   چنین است که مردم ایران به سبب کم‌کاریهای گذشته خود اگر بخواهند از بحرانهای پی‌درپی نجات پیدا کنند، کار بسیار دشواری در پیش دارند و باید با زحمت مضاعف بدنبال یافتن یاران سیاسی لایق و صدیق بگردند. و حال هم چاره‌ای جز این ندارند که از بین اهالی سیاست انتخاب اصلح کنند.
   بر اهالی دلسوز سیاست هم لازمست راههای موجود نجات ایران از بحرانها را به مردم  معرفی و همه کوشش خود را بر این متمرکز کنند که فقط با کمک خود مردم‌ و سایر سیاسیون ملی به وظایف ملی میهنی خود بپردازند. در این راستا بهره‌گیری از تجارب گذشته ایران و سایر کشورهای جهان و مشورت دائم با همدیگر از اولویت خاص برخوردار می‌باشد.
   بنابر آنچه عرض شد انتظار نیست و صحیح نمیباشد که مدیریت این دوران گذارِ بسیار اساسی و ظریف بدست یک یا چند فرد خاص قرار داده شود. و ضروریست یک مدیریت جمعی، منبعث از مشاوره همه گروه‌های سیاسی و برآمده از نظر اکثریت قابل قبولی از جمع سیاسیون، عهده دار وظیفه گذار شده و سخنگو یا سخنگویان، ترجیحا دوره‌ای، خود را معرفی تا در هماهنگی باهم و هماهنگ کردن اکثریتی بزرگ از مردم انجام وظیفه نمایند. 
   چنانچه با دقت و دلسوزی عمل شود، پس از تدوین پیش‌نویس قانون اساسی و تعیین مدیریت توسط اکثریت گروه‌های سیاسی؛ حاکمیت فعلی هم، چنانچه مستقل از قدرت‌های خارجی عمل می‌کند، راهی جز همراهی با مردم نخواهد داشت و همکاری لازم جهت انتقال مدیریت کشور به مدیران منتخب ملت بعمل می‌آورد. در غیراینصورت وابستگی آنان‌ به اجانب ثابت و مدیریت گذار نسبت به هماهنگ نمودن مردم برای هموار کردن راه گذار از طرق کاملا مسالمت‌آميز و بدون اتلاف ظرفیتهای ملی اقدام می‌کند.
    اعلام و شروع چنین حرکتی، که گویای تصمیم قاطع ایرانیان بر تغییر به نفع امنیت جهانی و گسترش فرهنگ دوستی و همکاری بین همه ملل جهان است، رافع تهدیدات برخواسته از جو غیردوستانه ایجاد شده فعلی خواهد شد.
   چنانچه ایرانیان هرچه زودتر موفق به اجرای چنین گذاری نشوند، شواهد حاکی از آینده‌ای مجهول و احتمالا هولناک برای همه میباشد.

Tuesday, 12 November 2024

ایران و ترامپ دوم


  انتخابات در ایالات‌ متحده‌ آمریکا برخوردار از پیچیدگی‌های خاصی، از کاندیداتوری گرفته تا تبلیغات انتخاباتی و روشهای رای‌گیری، میباشد؛ بطوریکه برای نظاره‌گر بیرونی آسان نیست‌ که به میزان اعتبار و منصفانه بودن آن اعتماد حاصل کند. آنچه گاهی در طول مبارزات انتخاباتی موجب زیر سوال بردن فرهنگ گفتاری مورد انتظار از یک جامعه پیشرفته متمدن میشود، رواج اتهام‌زنی‌های زشت و خارج از نزاکت به کسانیست که قرار است به مقام ریاست جمهوری یک کشور بزرگ برسند. اتهاماتی که در هر جامعه متمدن موجب وهن و تحقیر متهم در هر مقام و منسب میگردد.
   با اینحال بر یک ناظر خارجی لازمست اینگونه موارد را به خود مردم آمریکا بسپارد و به نتیجه انتخابات توجه نماید.
  نتیجه انتخابات آمریکا از آنجهت مورد توجه غیر‌آمریکایی‌ها هم قرار می‌گیرد که با توجه به میزان قدرت اقتصادی و نظامی و نفوذ سیاسی در سایر نقاط جهان، از قابلیتهای مهمی در شکل‌دهی فعل و انفعالات سیاسی جهان برخوردار است.
    میزان تأثیرگذاری آمریکا در جهان است که هر تلاشگر اجتماعی سیاسی و حتی هر فرد عادی غیرآمریکایی هم خوشحال خواهد بود از دیدن شخصی با خصائل نیکو در مقام ریاست‌جمهوری آمریکا و ناراحت خواهد بود از اینکه شخصی با اخلاقیات و تمایلات غیردوستانه نسبت به سایر مردم دنیا به آن مقام برسد.
   از آنجا که در دنیای امروز روابط حسنه بین ملل جهان به بهبود وضعیت زندگی و پیشرفت همه کمک فراوان میکند، پسندیده آنست که سیاسیون و منتخبین ملت‌ها هم کسانی باشند که به لزوم داشتن روابط حسنه با سایر کشورها باور داشته باشند.
  انتخاب مجدد آقای ترامپ به ریاست جمهوری آمریکا عده‌ای را خوشحال و عده‌ای را نگران کرده است. بیشتر نگرانی‌ها از آنجهت میباشد که ترامپ اول در طول ریاستش اقداماتی غیر منتظره در کارنامهٔ خود داشته و دست به اقداماتی زده بود که موجبات نارضایتی بسیاری را فراهم کرد‌ بهمین جهت در انتخابات یعدی، درپایان دوره اول، نتوانست رای مردم را کسب کند.
    ولی چه شد که همان آقای ترامپ، که بقول بعضی با لگد و افتضاح از کاخ سفید رفت، حالا دوباره با افتخار به کاخ سفید برمیگردد؟!
     یک نظر اینستکه اگرچه رای مردم آمریکا در انتخاب رئیس‌جمهور بر اساس وضعیت اقتصادی آمریکاییها شکل میگیرد، ولی این روابط خارجی و برنامه‌های از پیش تعیین شده طراحان سیاست درازمدت آمریکاست که رئیس‌جمهوری متناسب با اجرایی کردن آن سیاست‌ها را پیشنهاد و به موفقیت در انتخابات می‌رساند. و برهمین اساس است که تقریبا همه دنیا نسبت به انتخابات آمریکا و رئیس‌جمهور آن کشور حساس هستند و آنرا در محاسبات سیاسی خود مد نظر قرار می‌دهند.
   یکی از کشورهایی که در حدود یک قرن‌ اخیر به میزان زیادی تحت‌ تاثیر سیاستهای آمریکا قرار داشته و دارد ایران است. در این مدت یکی از مشغولیت‌های سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه ایران بوده است که زمانی در غالب دوستی و روابط حسنه و مدتی هم در کشمکش و روابطی ظاهرا خصمانه منافع خود در منطقه را تعریف می‌کرده است.
   روابط ایران با آمریکا در این مدت تاثیر بسیار زیادی بر وضعیت سیاسی - اقتصادی ایرانیان داشته و دارد و بهمین جهت امروز هم یکی از موضوعات مهم مطرح در ایران چگونگی رابطه با ترامپ دوم میباشد.
    مسلما داشتن روابط نرمال بین‌المللی و داشتن روابط حسنه با مراعات منافع ملی متقابل با هریک از کشورهای جهان خواست طبیعی همه مردم جهان از جمله ایرانیان و آمریکایی‌ها میباشد. اما روابط سیاسی دو کشور ایران و آمریکا در این مدت خارج از اعتدال و مخصوصا در حدود نیم قرن اخیر بطور مستمر توام با کشمکشهای فراوان بوده و همین امر موجب ایراد لطمات زیاد به اقتصاد کشور و زندگی مردم ایران بوده است.
   خروج از اینگونه روابط غیرمعمول و ناعادلانه خواست همیشگی مردم ایران بوده که امروز بیش از همیشه مورد توجه میباشد.
  متاسفانه افکار عمومی جهانی نسبت به سیاست حکومتی ایران بگونه‌ای شکل گرفته است که امکان برقراری روابط دوستانه براساس منافع ملی ایران را غیرممکن ساخته و بعلت تیرگی روابط بین ملت و حاکمیت در ایران و احساس عدم ثباتی که از اینجهت در ذهن جهانیان بوجود آمده است هرگونه رابطه با سایر کشورها مترادف خواهد بود با باج‌دهی حکومت و ضررهای بزرگ اقتصادی- اجتماعی ملت ایران. درست همین سیاست حاکم بر ایران است که مورد سوءاستفاده سوداگران بین‌المللی قرار می‌گیرد و این خطر وجود دارد که کشور را بسوی گرفتاری‌های بیشتر و درگیری‌های دائما نابودکننده سوق دهد.
   ادامه چنین سیاستی در حاکمیت فعلی بمعنای بی‌ثباتی و و خطرات هر دم محتمل درگیری نظامی و ویرانی‌های غیرقابل پیش‌بینی میباشد. 
   نجات فوری از این وضعیت باید اولین برنامه هر ایرانی قرار گیرد و درست در همین زمان با ظاهر شدن ترامپ دوم در صحنه سیاسی بین‌المللی آخرین مهلت آنست.

خوشبختانه پیروزی چشمگیر ترامپ در انتخابات اخیر همراه بوده است با تغییرات مهمی در ادبیات و دیدگاه‌ههای اعلام شده او نسبت به سیاست خارجی. اولین نطق او پس از پیروزی از لحنی تازه و ادبیاتی انسانی‌تر حکایت داشت. و از همه مهمتر این گفته او که در نظر دارد در راستای ایجاد صلح و ممانعت از جنگها اقدام کند بسیار با اهمیت میباشد. اگرچه این بیانات از ناحیه قدرت صادر شده است با اهدافی مشخص، ولی بهترین فرصت را برای هر کنشگر سیاسی فراهم کرده است تا در زمینه صلح بین‌المللی و حل و فصل بسیاری از اختلافات و درگیری‌های نظامی جاری با او وارد بحث شود. و از آنجا که او فردیست اقتصاد محور، از مزایای اقتصادی- اجتماعی تبدیل کارخانه‌های اسلحه‌سازی به کارخانه‌های تولید کننده اقلام رفاهی جهت بازسازی کشورهای عقب افتاده که منجر به حل مسائل مهاجرت و ارتقای سطح دوستی بین ملتها و شیرین‌تر شدن زندگی همه مردم فارق از ترس و تهدید و ترور خواهد شد بحث بمیان آورد‌.

Wednesday, 6 November 2024

برق بلوغ در دیدگان قامت‌های‌ غیرتمدارانه


   فرصتی شد دوباره چند روزی گشت وگذار در شهر پر ماجرای  بی‌سامانه. چشمان مطالعه‌گر بدنبال تغییرات حاصله پس از بیداریهای زمانه. تغییرات اساسی در دیدگان جوانان و مردان خسته از بدبینیهای تحمیله. نشانه‌های امید در قعر چشمان مردمان رنج‌دیده؛ روشن شده از برق گیسوان مادران و خواهران بند گسسته که بندهای بندبازانِ جاهل گسسته و گیسوان غرور‌آمیز خود آویخته.
    نگاه‌های سابقا جنسیت‌گرایانه تبدیل به نگاه‌های
تحسین‌آمیز و ستایشگرانه، در برابر شهامت و وقار قامتهای استوار قهرمانانه. سر تعظیم مردان خم در مقابل سرهای باز بانوان صلابت‌پیشه.
    بوی دوستی، برادری و خواهری در میان انبوه مردم در گذرگاههای شلوغ شهرِ نیمه‌جان‌گرفته. آماده برای گذر از ایستگاه‌های تاریک باقیمانده.
    دیدم و شنیدم در مَجازی صحنه‌ای تحسین‌برانگیز از اتفاق نامُجازی در کنار دانشگاهی آلوده به تمایلات واپسگرایانه؛ قامتی مردانه از جوان‌بانویی شجاعانه رژه‌روان  در مقابل مردان و زنانی همدل با دل خونین آهوی ستمدیده. مردان چشمانِ جنسی‌نگر بسته، تحسین‌گرِ جسارت و وقار بانویی نیمه برهنه.
  شنیدم حسودی بر زیبایی موهای آزاد او خرده گرفته، بر او شوریده و جامه‌ی او را دریده. بانو، در دفاع از شخصيت خود، نیمه‌ی دیگر جامه‌ی خود را بر سر ظالم نشانه گرفته و بر همگان ثابت کرد که وقارت در شخص است چه در جامه و چه در قامت ایستای بدون جامه. بر مردمان ثابت کرد که انسانیت در فهم است و نه در لباس‌های اجبارا بر بدن پوشیده.
      گفتند التماسی آمده از سوی مردی، کو را در همسری درک ننموده، که مردم صحنه را بازگو نکنند بخاطر آبروی فرزندان کوچکش در زمانی آینده! غافل از این واقعیت که چنین واقعه‌ای در آینده افتخاری بزرگ محسوب‌ است برای فرزندان مادری با چنین شهامت تحسین‌ برانگیزاننده.
     پس از سالها ناامیدی امید آمده است در چشمان باز شده‌ی زنان و مردان جامعه‌ی این شهر آلوده به دودِ ناشی از مدیریتهای ناشیانه.
    اینست سوغات من از شهر برای روستاییان فقیر چشم بر شهر تابانده.

Monday, 12 August 2024

حل مسئله فلسطین، با جنگ یا متارکه جنگ؟


    آنانکه اعتقاد دارند مسئله فلسطین با نابودی اسرائیل حل می‌شود و معتقدند از طریق جنگیدن با اسرائیل به این هدف میرسند چرا همین جنگهای جاری را شدت نمیبخشند تا به نتیجه برسند؟!
  چرا امروز خواهان ایجاد آتش‌بس هستند آنهم از نوع دائم؟!
   اگر بر سر آتش‌بس دائم به توافق برسند، چگونه می‌خواهند از طریق نظامی اسرائیل را نابود کنند؟
    معلومست که متوجه هستند این جنگها اسرائیل را نابود نخواهد کرد و فلسطینیان را به سروسامان نخواهد رسانید. پس چرا تغییر سیاست نمی‌دهند تا بلکه از راه‌های دیگر مردم فلسطین از این جهنم نجات پیدا کنند؟!
   معلوم می‌شود اینها نه دلسوز فلسطین هستند، نه سرنوشت فلسطینیان برايشان اهمیت دارد، ونه فجایع جاری در غزه دل آنان را مبلرزاند
    اسرائیل موجودیت پیدا کرد تا قدرت‌های مسلط از طریق جنگ و اعمال زور بر ثروت خاورمیانه تسلط پیدا کنند که در قرن اخیر چنان شده است. امروزه، خصوصا تا قبل از حمله ۷ اکتبر اکثریت مردم اسرائیل و مردم منطقه، خسته از جنگهای صد‌ساله، آمادگی زندگی مسالمت‌آمیز در کنار هم را داشتند و هنوز هم راهی جز این نمیشناسند‌‌.
   چنانچه سلطه‌گران و آلت‌دستان آنان دست از سر این مردمان بیچاره بردارند، خود بهتر می‌توانند باهمدیگر به تفاهم برسند.
    از حکومت‌های درگیر در این وضعیت نمی‌توان انتظار چنین تغییراتی داشت؛ چرا که هرکدام بنحوی از شرائط موجود بهره میجویند!
   این خود مردم کشورها هستند که می‌توانند حکومت‌های خود را مجبور به عدم مداخله در امور فلسطینیان و اسرائیلیان نمایند تا، با خاتمه دادن به جنگهایی که مردم بهای همه‌جانبه مالی و روحی و جانی آنرا میپردازند، منطقه راه پیشرفت و آسایش در پیش گیرد.
   مردم کشورهای مسلط هم بدانند که بهای این جنگها و خسارات جانی و روحی آنرا آنها هم میپردازند ولی سود ناشی از تسلط دولت‌ها بر کشورهای دیگر به جیب آنان نمیرود. تغییرات آب‌وهوایی هم یکی دیگر از طبعات صنعت جنگ است که زندگی همه را تهدید می‌کند ولی جنگ‌افروزان منفعت‌طلب فرصت درک آنرا بخود نمی‌دهند و تصور می‌کنند باتوجه به امکانات مالی که از همین راه کسب میکنند می‌توانند خودشان را از عواقب آن دور نگهدارند.
      بر صاحبان حرف و اندیشه در جهان لازمست مردم را از صدماتی که جنگها و صنعت جنگ بر محیط زیست وارد می‌کند، که طبعات آن روزبروز بیشتر دیده می‌شود، آگاه سازند. امروز برخلاف صد سال قبل افکار عمومی جهان می‌تواند تأثیر فوق‌العاده بر تعاملات جهانی داشته باشد.

Saturday, 6 July 2024

موقعیتی برای نجات ایران


     نمایش انتخابات اخیر موقعیتی را برای حاکمیت فراهم کرده است که، درصورت وجود کمترین میزان عقلانیت، می‌تواند از آن استفاده نماید تا هم خود و اعوان خود را از سقوط به ورطه نابودی نجات دهد؛ و هم، بدون وارد کردن کشور و ملت به وضعیتهای غیرقابل پیش‌بینی، از زمینه‌ی بوجود آمده برای خلاص خود از بحرانهایی که پیش پای خود دارد استفاده کند و به راه کاری مناسب جهت انتقال مسالمت‌آمیز حاکمیت به مردم تن دهد.
  این باصطلاح انتخابات، با همه تمهیداتی که اعمال گردید، عملا رفراندومی شد که در آن مردم به روشنی اعلام کردند خواهان ادامه حاکمیت نظام موجود نیستند.
       بنابراین فرصتی است مناسب تا نظام آمادگی خود را برای انتقال قدرت به مردم با راه کاری که از طریق افکار عمومی و گروههای مختلف سیاسی پایبند به استقلال و آزادی کشور ارائه می‌شود اعلام نماید.
    بدیهی‌است ملت بزرگ ایران آمادگی دارد برای نجات خود و آینده فرزندان خود با بزرگواری هوشمندانه  با راهکاری که متضمن آزادی و منافع ملی و آینده‌ای توام با وفاق ملی و دوستی با تمام ملل جهان باشد همراهی نماید.

Monday, 6 May 2024

نتیجه ۷ ماه جنگ غزه در یک نگاه


    جنگ امروز غزه را میتوان آیینه‌ای تمام‌نما از بخشی از واقعیات امروز دنیا قلمداد کرد! در روز ۷ اکتبر عده‌ای فلسطینی مأموریت یافتند با تجهیزات لازم بجان عده‌ای اسرائیلی بیافتند ودر عرض یک شبانروز عده‌ای از دشمنان خود را نابود و اسیر کنند، شاید بدون اینکه فکری به عواقب آن کرده باشند. بلافاصله بعد از آن دنیا تماشاگر حمله‌های متقابل همه‌جانبه اسرائیل به غزه بوده است که تا کنون علاوه بر کشتار بیحساب چریکهای فلسطینی، بیش از ۵۰ هزار نفر از بیگناهان غزه کشته‌ و بیش از یکصدهزار نفر زخمی و مفقودالاثر و میلیونها مردم بیچاره هم آواره  در زیر بمباران‌های شبانروزی رها شده‌اند.
    آتش این جنگ ظاهرا توسط کسانی افروخته شد که عقیده دارند جنگ راه حل مشکل فلسطین است ولی حالا خود فلسطینیان بدنبال آتش‌بس دائمی با همین واقعیت موجود هستند؟ اگر آتش‌بس دائم تنها راه باقیمانده برای اين گروه فلسطینی است، آیا نمیشد بدون این جنگ به آن دست یافت!؟
     شاید محاسبه منافع آینده این جنگ که نصیب عده‌ای خاص خواهد شد بتواند توجیهی باشد برای این مجموعه عملیات ۷ ماهه که روی انسانیت امروز را سیاه کرده است!
    میدانید منافع اینگونه نگاه به راه حل مسائل جهاتی نصیب چه کسانی میشود؟
  برابر برآوردهای سازمان ملل اگر همین امروز به این جنگ خاتمه داده شود، لااقل ۱۵ سال طول می‌کشد تا فقط از غزه آواربرداری شود! بازسازی غزه ۸۰ سال زمان می‌برد! میدانید اینها یعنی چه!؟
  انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها در حال احداث اسکله جدید در غزه هستند به بهانه کمک‌رسانی. با این اوضاع تا لااقل یک قرن شرکت‌های وابسته به آنها مشغول بازسازی خواهند بود. بازاری بسیار سودآور برای این شرکت‌ها و سایر شرکت‌هایی که باید وسائل و تجهیزات تدارک کنند. کارگری و حمالی این کارها با همین بازماندگان این جنگ خواهد بود. پس از جنگ خواهیم دید که کشورهایی شبیه ما باید بودجه‌های این بازسازی را تامین کنند تا سودش به جیب آن شرکت‌ها برود. 
    بعد از این همه سالها فکر می‌کنید فلسطینی‌ها و مردم غزه به کجا میرسند؟ و چه سرنوشتی خواهند داشت؟
فکر می‌کنید در عین‌حال به مقاومت فلسطین اجازه می‌دهند با تجهیز مجدد خود آمادگی شکست دادن اسرائیل را پیدا کنند؟!
   جنگ افروزان ثروت‌اندوز از راه جنگ بدنبال آن چیزی هستند که جهالتا منافع خود میپندارند؛ ولی طرفداران ادامه جنگها برای حل اینگونه مسائل به چه می‌اندیشند؟
     آیا زمان آن نرسيده است که انسانهای وارسته در سراسر جهان برای پایان دادن به جنگ و خشونت چاره‌اندیشی کنند و راهی پیدا کنند که جنگ‌افروزان منزوی و دست آنان از مراکز اداری جهان دور نگهداشته شود؟

Friday, 19 April 2024

جنگ در خاورمیانه تامین کننده منافع غرب و شرق



    چند بار و با چه زبان باید گفته شود که امروز جنگ و خشونت ابزارِ دست استکبار است و اسرائیل را برای ادامه جنگ‌ها در خاورمیانه و غارت ثروت این منطقه ایجاد کرده‌اند. آنانی‌که در شرائط موجود می‌خواهند مشکل فلسطینیان را با جنگ حل کنند در زمین استکبار بازی میکنند. یا برای آنان بازی میکنند، یا توسط آنان بازی خورده‌اند.
هفتاد سال روابط خصمانه و جنگی بین اعراب و اسرائیل هیچگونه دست‌آوردی برای فلسطینیان نداشته است. اگر زمانی تصور میشد اتحاد مسلمانان در مقابل اسرائیل میتواند اسرائیل را به عقب‌نشینی وادارد، امروز دیگر نه چنان اتحادی قابل تصور است و نه جنگ میتواند راه حلی برای مشکلات فلسطینیان باشد.
     تجربه این شش ماه گذشته روشن کرده است که ادامه جنگ و خشونت بین اسرائیل و فلسطینیان جز لطمه به مردم فلسطین و بدبختی و بیچاره‌گی و اواره‌گی بیشتر آنان نخواهد داشت.
   چنانچه این درگیری‌های اخیر به جنگ و خشونت دامن نمیزد، حرکات صلح طلبانه و تماسهای مردمی بین گروه‌های صلح‌طلب اسرائیلی _ فلسطینی می‌توانست نوید دهنده زندگی بهتری برای مردم دو طرف باشد.
   اکنون مثل روز روشن است که حتی اگر فلسطینیان را تا دندان مسلح کنند به بهبود زندگی فلسطینیان و نجات آنان از آوارگی نخواهد انجامید. پس این چه اصراریست که خواسته شود با تجهیز گروههای کوچکی از اعراب و فلسطینیان به این جنگ خانمان‌سوز دامن زد و پس از آنهمه تلفات و ویرانی برای آتش‌بس التماس کنند!             
   آیا  در معرض جنگ قرار دادن خود با اسرائیل و پشتیبانان اصلی آن جز  هدر دادن جان و مال مردم و تامین مطامع استکبار هیچ فایده‌ای دیگر دارد!؟
   چنانچه قرار باشد موطن فلسطینیان با زور پس گرفته شود، این فقط اسرائیل نیست که باید شکست داده شود. بلکه موسسین اصلی اسرائیل یعنی کل بلوک غرب باید شکست داده شوند و یا بگونه‌ای راضی شوند از منافع ناشی از وجود اسرائیل دست بکشند. چنین امری درحال حاضر اصلا متصور نیست مگر اینکه کشور دیگری بجای اسرائیل وظیفه جنگ افروزی در منطقه را بعهده بگیرد. این درحالیست که نیاز بلوک غرب در خاورمیانه به بیش از یک اسرائیل است!
   امروزه بلوک نظامی شرق هم در وجود اسرائیل و مشابه آن منافع دارد. پس اگر کسی تصور کند برای شکست اسرائیل میشود روی کمک شرق حساب کرد بسیار در اشتباه می‌باشد.
    شرایط یک قرن پیش که منجر به اشغال فلسطین گردید امروز وجود ندارد مگر اینکه دنیای استکبار بتواند، در سایه حماقت کاریهای نفوذی های خود در کشوری، فضای سیاسی منطقه‌ای را به یک قرن پیش برگرداند.
    آنچه امروز می‌توان انتظار داشت و راههای عملی آن هم در دسترس است مراجعه به افکار عمومی جهان است تا برای حل مشکلاتی مانند فلسطین به دولتهای خود فشار وارد کنند. اینهم در صورتی ممکن است که جنگ طلبان و جنگ‌سالاران در کشورها مورد سوءاستفاده قرار نگیرند و وارد یه بازی‌های جنگی کارتلهای اسلحه‌ساز نشوند.
   این وظیفه مردم کشورهای جهان سوم است که کوشش کنند کشورشان به چنین بلایایی گرفتار نشود.

Tuesday, 2 April 2024

جنگ و خشونت ابزارِ دست استکبار


    چند بار و با چه زبان باید گفته شود که امروز جنگ و خشونت ابزارِ دست استکبار است و اسرائیل را برای ادامه جنگ‌ها در خاورمیانه و غارت ثروت این منطقه ایجاد کرده‌اند. آنانی‌که در شرائط موجود می‌خواهند مشکل فلسطینیان را با جنگ حل کنند در زمین استکبار بازی میکنند. یا برای آنان بازی میکنند، یا توسط آنان بازی خورده‌اند.
هفتاد سال روابط خصمانه و جنگی بین اعراب و اسرائیل هیچگونه دست‌آوردی برای فلسطینیان نداشته است. اگر زمانی تصور میشد اتحاد مسلمانان در مقابل اسرائیل میتواند اسرائیل را به عقب‌نشینی وادارد، امروز دیگر نه چنان اتحادی قابل تصور است و نه جنگ میتواند راه حلی برای مشکلات فلسطینیان باشد.
     تجربه این شش ماه گذشته روشن کرده است که ادامه جنگ و خشونت بین اسرائیل و فلسطینیان جز لطمه به مردم فلسطین و بدبختی و بیچاره‌گی و اواره‌گی بیشتر آنان نخواهد داشت.
   چنانچه این درگیری‌های اخیر به جنگ و خشونت دامن نمیزد، حرکات صلح طلبانه و تماسهای مردمی بین گروه‌های صلح‌طلب اسرائیلی _ فلسطینی می‌توانست نوید دهنده زندگی بهتری برای مردم دو طرف باشد.
   اکنون مثل روز روشن است که حتی اگر فلسطینیان را تا دندان مسلح کنند به بهبود زندگی فلسطینیان و نجات آنان از آوارگی نخواهد انجامید. پس این چه اصراریست که یک کشور غیرعرب بخواهد با تجهیز گروههای کوچکی از اعراب و فلسطینیان خود را در جنگ دائمی با اسرائیل و پشتیبانان اصلی آن قرار دهد و با هدر دادن جان و مال مردم در راهی قدم بردارد که جز تامین مطامع استکبار هیچ فایده‌ای دیگر ندارد.

Friday, 29 March 2024

فاجعه غزه- آیا حماس اجازه تسلیم شدن دارد!؟

 
    قریب شش ماه از یک حمله محدود و پرتلفات حماس به شهرک اسرائیلی و شروع حملات مرگبار و ویرانگر ارتش اسرائیل به غزه می‌گذرد. نتیجه این عملیات تاکنون ویرانی تقریبا تمام غزه، کشتار حدود پنجاه هزار و زخمی و معلول شدن صدهزار و بی‌خانمانی میلیونها نفر از مردم بی‌پناه غزه بوده است. برای چرایی چنین وحشیگریها میشود به دِلایل مختلف موجه و غیرموجه اشاره کرد.  ولی دلایل عدم توقف این وحشیگریها را میشود در رفتارهای سایر کشورها و سازمان‌های بین‌المللی و نحوه برخورد قدرت‌های بزرگ با قطعنامه‌های پیشنهادی به شورای امنیت سازمان ملل پیدا نمود.
   تاکنون‌ هیچ کشور و سازمان بین‌المللی دیده نشده است که بطور جد کوشش خود را بر پایان دادن به این نسل‌کشی آشکار متمرکز کرده باشد. دلایل وتو کردن قطعنامه‌های سازمان ملل توسط قدرت‌های بزرگ گویای این حقیقت است که آنها فقط  بدنبال چانه‌زنی‌ پیرامون منافع خود هستند و تلاش‌های ناچیزی هم که پیرامون کمک‌های بشردوستانه به مردم غزه میشود جنبه تبلیغاتی و مشغول‌سازی اذهان بین‌المللی دارد.
    تا چندسال پیش حملات فلسطینیان به اسرائیلی‌ها محدود به یک سری سنگ‌پرانی‌ها و تیراندازی‌های بسیار محدود می‌شد که با پاسخگویی‌‌های ارتش اسرائیل و کشتن چند فلسطینی خاتمه پیدا می‌کرد. ولی حالا که به‌اصطلاح حامیان فلسطینیان آنها را به سلاح‌ها و امکاناتی مجهز کرده‌اند که می‌توانند تلفاتی به اسرائیلیها وارد کنند و ماهها در مقابل ارتش اسرائيل مقاومت کنند، اسرائیل هم این بهانه را یافته است که شهرهای غزه را ویران و مردمان آنجا را قتل‌عام کند و از پشتیبانی موسسین خود هم برخوردار باشد درحالیکه حامیان فلسطینی‌ها حتی قادر نیستند از مرگ کودکان فلسطینی بر اثر گرسنگی جلوگیری کنند.
   در چنین موقعیتی وظیفه فلسطینیان و سران حماس بعنوان نماینده آنان و کسانیکه شروع کننده این سری حملات بوده‌اند چیست؟ تاکنون قسمت اعظم باریکه غزه شامل شمال و مرکز آن به اشغال ارتش اسرائیل درآمده است و مردم بیچاره به شهری کوچک در جنوب این باریکه سرازیر شده‌‌اند و امیدی هم ندارند که هیچ کشوری به آنان پناه دهد. ارتش اسرائيل هم آماده حمله به اين آخرين شهر است‌ که‌ اگر چنین کند، باتوجه به تمرکز این جمعیت بزرگ در این شهر کوچک تلفات آنان چندبرابر خواهد شد و حماس هم در آخرين سنگرهای خود در خطر از دست دادن موجودیت خود است.
    در حال حاضر جامعه بین‌الملل در ظاهر در تلاش برقراری نوعی آتش‌بس است و حماس و فلسطینیان بدنبال برقراری آتش‌بسی دائمی هستند. اینکه چرا حماس حمله‌ای را شروع کرد که حالا باید برای توقف آن التماس کند سوالیست که جداگانه باید به آن پرداخت. ولی اگر سوال شود آیا حماس امیدوارست اینبار این جنگ پایان داده شود تا فرصت پیدا کند با بازسازی مجدد خود و مجهز شدن به امکانات برتر در آینده مجدداً شانس خود برای پیروزی بر اسرائیل و آزادی سرزمین فلسطینیان را امتحان کند پاسخ چیست؟ آیا اصلا چنین چیزی متصور است؟
  در حال حاضر امید فلسطینیان برای آزادی خود در چیست ؟ آیا هنوز امید به پیروزی از طریق جنگ با اسرائیل دارند!؟ دست‌آوردهای حماس برای فلسطینیان غزه پس از جدا شدن از تشکیلات خودگردان فلسطینی چه بوده است؟ باتوجه به شرایط موجود چگونه آینده‌ای برای فلسطینیان غزه قابل تصور است؟
   اکنون حملات اسرائیل متمرکز است بر چند بیمارستان باقیمانده در قسمتهای مرکزی غزه که مدعی هستند چریکهای حماس در آنها پناه گرفته‌اند و چنین پیش‌بینی می‌شود که پس از کنترل این بخش‌ها حملات به رفح آغاز خواهد شد و جنگ در رفح هم نتیجه‌ای جز کشتار بیشتر فلسطینیان و تار‌و‌مار شدن حماس ندارد.
   آیا در این مرحله کسی به حماس توصیه میکند با تسلیم خود و آزادی گروگان‌های اسرائیلی از کشتار و ویرانی بیشتر در رفح جلوگیری کند؟
      چشم‌انداز آینده در این ناحیه از خاورمیانه چیست؟ آیا مردم اسرائیل و فلسطینیان اجازه خواهند یافت خود بدنبال نوعی آشتی و زندگی در کنار همدیگر بروند؟ آیا حماس اجازه پیدا می‌کند قبل از تلاشی کامل و اسیر و کشته شدن سربازانش خود را تسلیم سرنوشتی کند که هنوز مشخص نیست چه کسانی برایش تعیین کرده‌اند!؟
   سیاست کثیفِ غالب بر کشورها تمدید زمینه‌های تکرار جنگهاست. آیا مردم جهان فکری برای چگونه پایان دادن به این نوع ننگ‌های تاریخ بشریت دارند؟

Tuesday, 20 February 2024

چگونه ممکنست از خداپرستی متعصبانه و نا‌آگاهانه به خداشناسی آگاهانه رسید؟


    دین‌های موجود جهان برمبنای ارتباط با خدا طرح شده‌اند. کلمه خدا هم، که مردم به آفریننده و همه‌کاره‌ی جهان اطلاق میکنند ، خودش مخلوق انسان است. یعنی زمانیکه انسانها از خود سوال کردند که از کجا آمده‌اند و دنیا چگونه درست شده است کلمه‌ خدا و خدایان را، هر جا به زبان رایج خود، بعنوان خالق بکار بردند. همان انسانها  برای هریک از خدایان متعدد اولیه و یا خدای یگانه متاخر تعاریف و توصیفاتی ارائه دادند و همان تعاریف و توصیفات مبنای ادیانی قرار گرفت که به خدا ارتباط دادند و برای بعضی از آنها کتاب به رشته تحریر درآوردند و به تقدیس آن پرداختند تا برای مردمان بدوی و غیرقابل تعلیم دوران جاهلیت کاربرد پیدا کند. در این کتاب‌ها درمورد خوبیها و بدی‌های رایج در آنزمان صحبت شده است و از مردم خواسته شده است که از خوبیها پیروی و از بدی‌ها دوری نمایند.
    تا اینجا ایرادی به این تنها روش آموزشی موجود در آن دوران‌ها نمی‌شود وارد کرد، چرا که بهتر از آنها، اگر هم ارائه میشد،امکانات کاربردی پیدا نمیکردند. البته مقدس دانستن محتویات دین مانع از  بروز عقاید پیشرفته‌تر میشده که بحثی ديگر است. ولی ایراد اساسی زمانی ظاهر می‌شود که این ادیان ابزار قدرت واقع میشوند و حکمرانان کوچک و بزرگ، برای پیشبرد اهداف خود، از دین بهره می‌گیرند.  با توجه باینکه در توصیف خدایان از تقریبا همه کلمات رایج استفاده شده بوده، حکمرانان می‌توانستند  در موقعیتهای مناسب خود را با هریک از این کلمات منطبق کنند. مثلا در جایی خدا هم رحمان است و هم جبار! پس هر حاکمی می‌توانسته در موقعیتی رحمان باشد و در موقعیتی دیگر جبار! تقریبا هیچ دینی نبوده است که متصدیان آن در برهه‌ای از زمان آنرا مورد سوءاستفاده قرار نداده باشند. پس همه ادیان دارای این پتانسیل هستند که بتوانند موجبات انحراف و گمراه کردن مردم را فراهم کنند.
    امروزه در میان اندیشمندان، و بسیاری از مردم، پیرامون چنین مشکلات ناشی از عقاید دینی بحثهای گسترده‌ای مطرح میباشد و راه‌حل‌هایی ارائه می‌شود از جمله سکولاریزم و لائیسیته که مورد انتقاد جوامع مذهبی قرار میگیرند.
   از آنجا که ادیان خود را در ارتباط با خدای مورد فهم گذشتگان تعریف می‌کنند، آیا بهتر نیست امروزه به تعریفی که امروزیان از خدا می‌کنند پرداخته شود و دید آیا اصولا امروزه ادیان قدیمی مشروعیت و مقبولیت کافی برای مطرح شدن دارند یا نه؟
بسیاری از مردم امروزه باورهای خود نسبت به خدا و ادیان را از دست داده‌اند و بسیار محتمل است که نسل جدید و آینده به ادیان صرفا نگاهی تجربه‌گرایانه داشته باشند. البته با گذشت بیش از هزار سال از ظهور آخرین دین خدایی علی‌‌القاعده میبایست آثار کامل تربیتی خود را بر مردم گذاشته باشد و اگر چنین نشده، خود گویای نقصان نهفته در ادیان است و همین نقیصه میتواند دلیلی باشد بر اینکه این ادیان از طرف خدایی نیست که خودش بی‌نقص تعریف شده است.
  امروز چنانچه سیستم‌های آموزشی و پرورشی دنیا توسط خبرگان علمی برنامه‌ریزی و با نظارت آگاهانه اداره شوند، باتوجه به امکانات مدرن روز،  هدایت نسل جدید بسوی یک زندگی عاری از بسیاری از مشکلات اجتماعی رایج ممکن میباشد. یعنی کاری را که تاکنون با تکیه بر عقاید دینی و برداشت‌های دیروزیها از خدا موفقیت چندانی نداشته و ندارد می‌توان در طول مدتی کوتاه‌تر به نتیجه رساند و امید به نجات زمینیان از معضلات و خطراتی که خود پدید آورده‌اند را تقویت کرد. بیشتر گرفتاری‌های امروز بشریت ناشی از سوءاستفاده قدرت از ادیان و ایدئولوژی‌هاییست که در فقدان آزادی واقعی ابزار قدرت کج‌اندیشان واقع شده‌اند.
   باتوجه باینکه علم هم هنوز جواب محکمی برای آنچه خدایش نامیده‌اند پیدا نکرده است و درعین‌حال موید عقاید قدیمیان در مورد خدا هم نمیباشد، آیا اندیشمندان امروز نباید، بجای تکیه بر محترم شمردن آن عقاید، به نقد جدی و علمی آنها بپردازند و راهکارهایی ارائه دهند جهت نجات مردم از عواقب عقاید مقدس‌انگاشته شده‌ی معتقدین به خداپرستی و سایر ایدئولوژی‌های منحط شده توسط قدرتمداران؟
     باتوجه به جاافتادگی و تثبیت کلمه " خدا " در بین مردم، و نظر باینکه پیشرفت و توسعه پایدار از طریق شناخت قوانین حاکم بر هستی تداوم پیدا میکند، و با بذل توجه به حساسیت بعضی از مردم به آنچه‌ خدایش میپندارند؛ آيا برگرداندن ذهن مردم از "خداپرستی" به سمت "خداشناسی"، به مفهوم تلاش برای شناختن آنچه موجب هستی شده و میشود، می‌تواند راه حلی برای تصحیح بدون عارضه‌ی اذهان مردم و منزوی کردن محافل سوءاستفاده کننده از آنچه به مقدسات تبدیل شده است باشد؟ آیا برچیده شدن بساط تقدس موجبات تصحیح دائمی راهکارهای زندگی و مشارکت بیشتر مردم در امر رسیدن به زندگی بهتر را فراهم نخواهد کرد؟

Saturday, 20 January 2024

انسانیت یا دین و مذهب؟


    امروزه با مشکلات و اختلافاتی که در جوامع مذهبی بوجود آمده است این صحبت مطرح میشود که بجای پرداختن به موضوع اختلاف‌ برانگیز مذهب، همه مردم به انسانیت رو آورند و با در نظر گرفتن اصول انسانیت که مورد قبول همه است روابط اجتماعی خود را تنظیم کنند.
   لازمست به این نکته توجه شود که انسانیت هم آموختنی است. یعنی آنطور نیست که از همه بخواهیم انسان به معنای مورد نظر باشند و اینطور شود. اول باید همه خوب و بد را از هم تشخیص بدهند و متوجه شوند که اگر کار بد بکنند بضرر خودشان است تا از کار بد خودداری کنند. آنهم درصورتیکه از سود و زیان خود سر در بیاورند و بدانند سودشان در چیست و ضررشان کدامست. بعد هم اراده‌ این را داشته باشند که از هرآنچه به زیانشان هست دوری کنند.
   مثال ساده‌اش را میشود در روش خورد و خوراک خودمان پیدا کنیم: خوراکی‌های بسیاری در دنیا هست که از ارزش‌ غذایی متفاوتی برخوردار هستند و بدن ما هم برای خوب عمل کردن احتیاج به میزان معینی از هر یک از این مواد غذایی دارد که کم و زیاد شدن این مواد در بدن موجب اختلال در عملکرد ما و بروز ناراحتی در بدن ما می‌شود. حال اگر نسبت به این حقایق آگاهی کامل نداشته باشیم و قدر سلامتی خود را هم ندانیم، آیا کوشش میکنیم در انتخاب آنچه در دهان خود می‌گذاریم دقت کنیم؟ و یا اینکه فقط باتوجه به وضعیت موجود هرچه را در دسترس داریم و از خوردنش لذت می‌بریم تا جاییکه میتوانیم وارد معده خود میکنیم!؟
   رفتارهای اجتماعی ما هم خارج از این قاعده نیست. ابتدا باید نسبت به خوب و بد آن علم پیدا کنیم.
    زندگی ما انسانها طی یک فرایند تاریخی تغییر کرده است.  ابتدا تقریبا مثل سایر حیوانات بصورتیکه ما حالا آنرا وحشیانه تعریف میکنیم بوده‌ایم. از زمانیکه قدرت تفکر در انسان شکل گرفته و تدریجا تجربیاتی بدست آورده است شکل زندگی هم تغییر کرده است.
  زمانیکه می‌گوییم اول انسانیت و بعد مذهب معنایش اینست که به تاریخ اجتماعی انسان و چگونگی تغییرات در زندگی آنها توجه نکرده‌ایم.
   ادیان و مذاهب نقش بسیار عمده‌ای در ایجاد این تغییرات داشته‌اند و حاصل تجربیات تاریخی میباشند.
   از زمانیکه انسان با این سوال روبرو شده است که از کجا آمده است و دنیا چطور کار می‌کند یک کسانی کلمه " خدا " را ابداع کرده‌اند،  هر جا به زبان خودشان.
ابتدا برای هر پدیده مهمی خدای خاصی را در نظر گرفتند؛ مثلا می‌گفتند خدای آفتاب، خدای باران، خدای فلان و غیره. بمرور زمان از تعداد خدایان کاسته شد تا رسیدند به تک‌خدایی یا آنچه ما امروز توحید می‌نامیم.
هریک از این خدایانِ تاریخی دین و مذهب خود را داشته‌اند.  یعنی کسی یا کسانی که  به درک وجود خدایی میرسیدند تعریف خاص خود از آن خدا را داشتند و پیرامون آن توضیحاتی داده‌اند که منجر به تغییراتی در اذهان مردم شده و تعریف‌هایی از خوب و بد شده است که تغییراتی در روش زندگی ایجاد کرده است. هریک از این تعریف‌ها از خدا و خدایان در غالب ادیان و مذاهب مختلف برای مدتها ادامه یافته و با تغییرات در فهم مردم از خدا، این ادیان هم شامل تغییر شده‌اند. 
   ادیان توحیدی که امروزه از آنها صحبت در میان است شکل پیشرفته همان ادیان اولیه می‌تواند باشد که مربوط میشود به زمانی که انسانها کمی از زندگی کاملا وحشی فاصله گرفته و بفکر یک زندگی خوب افتاده‌اند. 
   چگونگی گسترش ادیان و استفاده و سوءاستفاده از آنها را باید در متون تاریخی معتبر پیدا کرد. اختلافات مابین پیروان ادیان مختلف به حدی بالاست که گاها بجای استفاده از عقل به جنگ با همدیگر میپردازند و این موجب شده است که نسل جدید صاحب فکر به این نتیجه برسد که هیچیک از اینها نمی‌توانند درست باشند.
   طرح موضوع تقدم انسانیت بر مذهب یا برعکس بخاطر درک جدید انسانها نسبت به خدا و دنیا و زندگیست و مشاهده سوءاستفاده‌ها از آنچه بنام خدا و دین و مذهب انجام میگیرد.
   اگر دین و مذهب را روش و آیین زندگی برای رسیدن به ایده‌آلها تعریف کنیم، این نباید با مفهوم انسانیت در تقابل باشد. اگر هست، یا درک ما از انسانیت درست نیست و یا مذهب به کجراهه رفته است.
   بهرحال آنچه امروز می‌طلبد گذر از وضعیت موجود است با استفاده از تجربیات گذشته و تکیه بر عقل و دانش جدید برای یافتن راهی بهتر برای زندگی بهتر.
     بقول بزرگی که گفته بود خدا را باید از نو شناخت، لازمست خداباوران در تعریف خود از خدا تامل کنند و با جویندگان امروزی خدا، یعنی کسانیکه در تلاش برای شناخت هستی و چگونگی پدید آمدن آن هستند، همراه شوند تا هرچه سریعتر شناخت بیشتری نسبت به جهان پیدا کنند و، با ایجاد آشتی و حس دوستی با همدیگر و با طبیعت، در فکر ساختن زندگی بهشتی مورد نظر خود باشند.
   اینجاست که اخلاق نیکو معنا پیدا می‌کند و همگان باید انسانیت را، که بزبان ساده همان خوش‌اخلاقی‌ست، سرلوحه زندگی قرار دهند و به کوشش در راه شناخت بیشتر هستی ادامه دهند تا با تکیه بر  دانش‌های تکمیلی با جایگاه خود در هستی و نیروهای موثر در زندگی آشناتر شوند و زندگی بهتری برای خود مهیا کنند.