ایران و جمهوریخواهی:
(پیام به کنگره جمهوریخواهان ایران)
یکی از آرزوهایی که قدما برای همدیگر طلب میکردند این بود که " به درد چهکنم چهکنم گرفتار نشوند" . حالا همین وضعیت شده است گرفتاری مردم ایران!
همه ميدانند و میگویند که دارند سقوط میکنند ولی به راه حلی برای نجات خود نمیرسند. چنین بنبستی نشأت گرفته از جداییها و ابهام در واقعیاتست. از زمانیکه فضای مجازی مجالی برای ارتباطه و تبادل نظر ایجاد کرده و روزنههایی برای شکستن جو سانسور گشوده است، یعنی از بیش از ۲۰ سال پیش، راههایی برای نجات از این وضعیت توسط معدود اشخاص پیشنهاد شده است که عموما پیرامون تغییر در سیستمِ غیرقابل اصلاح حکومت بوده است. لکن هیچیک از آن راهها در جمع سیاستپیشگان مورد نقد و بررسی دقیق قرار نگرفته است!
گویی طلسمی در کار است که کار جمعی در ایران منجر به نتیجه دلخواه نشود! پوشیده نیست که چنین طلسمی توسط بهرهجویان از وضعیت موجود گشوده شده است بطوریکه آن اکثریتی که پیامدهای ناگوار این وضعیت را تحمل میکنند فرصت و رخصت اندیشیدن برای یافتن راه نجات پیدا نکنند! این طلسم چیزی نیست جز اعمال سانسور کامل بر رسانه و هر شخصی که بتواند در برابر وضعیت موجود قد علم کند.
چنین سازوکار طلسمگونه را میشود مقایسه کرد با آنچه در دوران استعمارِ قدیم در کشورهای جهان سوم جاری بود ولی به شکل مدرن آن؛ بصورتیکه استعمارگر حتی بدون اینکه مجبور به صرف هزینههای اشغال و اداره مستعمره بشود از مزایای استثمار آن بهرهمند میگردد. این درست همان وضعیتی میباشد که کشور ما درحال حاضر به آن گرفتار است و نجات از آن مستلزم یافتن راه حلهایی بسیار هوشمندانه و متفکرانه است تا خود مردمی که در حال تحمل گرفتاریهای ناشی از آن هستند مجال پیدا کنند با خروج از این وضعیت، راه و کارهای شروع یک زندگی شرافتمندانه را بیاموزند و با کمک هم مسائل مبتلا به خود را حل کنند.
اولین مرحله چنین حرکت آگاهی یافتن از چرایی گرفتاری در این وضعیت است. میدانیم که ملت ایران با برخورداری از پیشینه تاریخی طولانی بارها در مقاطعی از تاریخ دست به جنبشهای بزرگی زده است تا خود را از شر باقیماندههای عادات و آداب دوران جاهلیت مانند خانخانیها و ارباب و نوکربازیها و شاه و رعیتیها که تسهیل کننده نفوذ استعمارگران هم بودند نجات دهد. انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن نفت در زمان مصدق بزرگ و انقلاب ۵۷ نمونههای بارز تلاش همگانی برای ورود به دنیای جدید بودهاند. در انقلاب ۵۷ ملت ایران سعی کرد در همراهی با دانشگاهیان و صاحبنظران آخرین سد مسیر توسعه همهجانبه را که همانا دیکتاتوری وابسته و عدم وجود آزادی اندیشه بود بشکند و راه گذر به دوران مدرن را همگام با کشورهای پیشرفته بگشاید.
ملت ایران در آن آخرین تلاش موفق شد زمینه لازم برای استقرار دموکراسی و ایجاد یک دولت منبعث از رای آزاد ملت را فراهم کند. و با همه سختیهای موجود توانست در اولین انتخابات رسمی و تقریبا آزاد در نظام جمهوری از میان کاندیدهای ریاست جمهوری فردی را که در دانش و صداقت و ارائه راهحلهای علمی برای مشکلات کشور بهترین تشخیص داده بود انتخاب کند.
آن انتخاب هیچ جای شبههای باقی نگذاشت که انتخاب رسمی و واقعی ایرانیان راهیست علمی توام با صداقت نه تقلید از کهنهاندیشان فرصتطلب.
باید اذعان کرد که درست پس از آن انتخاب یک غفلت بزرگ به شکستی غمبار انجامید که منجر به وضعیت اسفبار امروز شد. البته کجرویها و خودراییها از همان لحظات اولیه پیروزی انقلاب با اعدامهای ناجوانمردانه و اقدامات غیرمنصفانه و غیرعادلانه شروع شد که در آن جو انقلابی بیحساب و کتاب تلاشهایی هم که آگاهان برای جلوگیری از آن اقدامات مخرب کردند بینتیجه ماند. شاید آنهم برنامهای بود برای مخدوش کردن چهره انقلاب و به بیراهه بردن آن بسود قدرتطلبان ثروتپرست.
آن غفلت بزرگ را، که سزاوار مطالعات دقیق علمی میباشد، میتوان نوعی راحتطلبی و سهلانگاری ملی نامید. تصور عمومی در آنزمان این شد که حال، با انتخاب رئیس دولت، همه چیز باید روند معمولی خود را طی کند و با خیالی تقریبا راحت مشغول ادامه زندگی خود شدند بجای اینکه با دقت در روند پیشرفت مردمسالاری نظارت کافی داشته باشند!
آن غفلت ناشی از عدم تجربه سیاسی بود چرا که در طول دوران دیکتاتوری پیشین، با برقراری سانسورهای همهجانبه، مردم فرصت کسب شناختی درست از اوضاع سیاسی جهانی و شخصیتهای سیاسی اجتماعی پیرامون خود پیدا نکرده بودند و آز تجربههای شکست جنبشهای پیشین هم چیزی نخوانده بودند.
از آن موثرتر حس اعتمادی بود که عامه مردم نسبت به نهادهای مذهبی داشتند که میپنداشتند دروغ نمیگویند و هدفی جز رضایت خدا و خلق ندارند.از آنجا که صحنه انقلاب، بخاطر نفوذ روحانیون در مردم آنروز، در دست این قشر قرار گرفته بود، در سایه آن غفلت ملی، خود را همهکاره دیدند و با افتادن در دام قدرتهای مسلط جهانی در نهایت خنثی شدن انقلاب و شکست آنرا موجب شدند.
در اینجا لازمست به نقش تحصیلکردگان و اهالی سیاست آنروز که بسیاری از آنها رفتهاند و معدودی هنوز دربین ما هستند اشاره شود.
باید قبول کرد که سهم بزرگی از آن غفلت ملی بر دوش همین قشر سنگینی میکند. چنانچه این قشر آنروز هم پراکنده عمل نمیکردند و با پیروی از اصول دموکراسی جبههای در مقابل کهنهاندیشان وفرصتطلبان و سوءاستفاده کنندگان اجنبی تشکیل میدادند، شاید میتوانستند و انتظار میرفت از آن شکست جلوگیری کنند.
متاسفانه همان جداییها هنوز ادامه دارد و چنانچه همین قشر نتواند جبران مافات کند و از این تجربهی شکست درس لازم نگرفته باشد، امید گذر از بحرانهای امروز هم بسیار کم خواهد بود.
بسیار ضروریست که اهالی فکر و سیاستی که یادگاران دوران انقلاب هستند، با درسی که از تجارب گذشته نصیبشان شده است، ضمن تجدیدنظر در مشی قدیم خود، جوانترها را برای نیل به آیندهای روشن همراهی کنند. مبادا جوانان به بهانه اینکه قدما راه اشتباه رفتند خود را از آنان بی نیاز بپندارند و، با عدم توجه به تجارب آنان، خود دوباره دچار اشتباهات جدید شوند. با کوچکترین اشتباهِ نسل جدید صاحبان قدرت به سوءاستفادههای خود ادامه خواهند داد و آزادیخواهان بجایی نخواهند رسید.
امروز نیروهای مقابل مردم هم از سازماندهی و قدرت پیچیدهتری برخوردار هستند و با برنامههای دقیقِ آشکار و پنهان نمیخواهند اجازه دهند مردم از حقوق خود برخوردار شوند.
با کمی تامل بوضوح دیده میشود که دنیا در کنترل قدرتهایی زیرک است که برای هرنقطه از جهان ثروتخیز برنامههای طولانی مدت طراحی و مهرهچینیهای دقیق کرده و میکنند. این قدرتها به آسانی اجازه نخواهند داد آزادیخواهان مستقل در جایی از دنیا قادر به نشان دادن الگویی جدید از مدیریت شوند.
بموازات همه اینها دنیا در حال تغییر است و تکنولوژیهای جدید امور را بسوی جهانی شدن سوق میدهد. این یک نقطه امید است که دریچهای بسوی نجات میگشاید.
اگر ایرانیان و مخصوصا نخبگان ایرانی بخواهند آزاد زندگی کنند، باید اندیشه جهانی داشته باشند. یعنی اهدافی بسیار بزرگ و آمالی بسیار ارزشمند برای خود و جهان تعریف کنند تا بتوانند در سایه افکار عمومی، ضمن نجات خود، الگویی شوند برای سایر ملل. در غیراینصورت همینطور که میبینیم جنایتهای بزرگ در بسیاری از نقاط جهان طراحی و اجرا میشود بدون اینکه کسی بتواند از آنها جلوگیری کند! گردانندگان همین فجایع هم برای اجرای جنایت خود افکار عمومی را دستکاری میکنند! و بانی جنایات را دیگرانی معرفی میکنند که ساخته و پرداخته برنامههای پنهانی خود آنها هستند.
موفق شدن در این مبارزه آزادیخواهی مهارت خاص و تفکر و تمرکز حواس قوی میطلبد. و بسیار مهم است که بازیگران این صحنه همه ضابطهمند عمل کنند و در داخل چارچوبیکه از تخطی و کجروی جلوگیری شود. بنابراین بر جمهوریخواهان ایران لازمست در اولین گام به تنظیم یک قرارداد اجتماعی، یک منشور یا همان قانون اساسی بپردازند که نه تنها کاربردی ملی بلکه پذیرش جهانی داشته باشد تا چنانچه ایران آینده بتواند با موفقیت مراحل پیشرفت و توسعه همهجانبه را شروع کند، الگویی قرار گیرد که منجر به رسیدن به آرزویی دیگر شود که همانا تشکیل اتحادیههای منطقهای از کشورها، مشابه اتحادیه اروپا، و در نهایت اتحادیه جهانی کشورها شود تا یکی از ویرانگرترین پدیدههای امروز یعنی جنگهای خانمانسوز که لکه ننگی بر دامن انسان متمدن است و جان و مال مردم را هدر میدهد خاتمه پیدا کند. موکول کردن تدوین این قانون جدید به بعد از تغییر اشتباهیست که قبلا هم تجربه شده است. همانگونه که در آن جو ناپایداریهای انقلاب ۵۷ قانونی تصویب شد که منجر به شکست آن انقلاب شد.
زمانی که از جمهوریخواهی صحبت میکنیم منظور اداره کشور است بر اساس اراده جمهور ملت و قوانینی که منتخبین راستین ملت مورد تایید قرار داده باشند و آنرا تصویب کنند.
تدوین قوانین و مقررات اداره یک کشور در جهانی که هر حرکت در آن با عکسالعملی حتمی مواجه میشود، کاریست تخصصی که ضروریست توسط مجموعهای از کارشناسانی انجام شود که برخوردار باشند از دانشی که بتواند طبعات هرآنچه انسان انجام میدهد بر محیط زندگی را پیشبینی کند.
چنین مجموعه قوانینی میتواند چراغ راه کلیه مردم از جمله همه گروههای سیاسی واقع شود تا بتوانند با همکاری با همدیگر برای نجات کشور از بحرانهای موجود اقدام کنند.
همکاری گروههای سیاسی در تدوین قانون اساسی خودبخود موجبات نزدیکی این گروهها به همدیگر را فراهم خواهد کرد. راه و کار تدوین این قانون در اینموقعیت دشوار قبلا پیشنهاد شده است که آدرس آن در پایان خواهد آمد.
مبنای فکری قانون اساسی آینده از اهمیت خاص برخوردار است. تجربه قوانین گذشته در ایران و سایر کشورها حاکی از مشکلاتی میباشد که ناشی از دخالت دادن دین و ایدئولوژیهای ثابت نشده در امر قانونگذاری بوده است. همان بحثی که منجر به ظهور لائیسیته یعنی دخالت ندادن آنچه در ارتباط با خدای ناشناخته میپندارند در امر اداره کشورها.
از نظر بسیاری از صاحبنظران سیاسی فعلا لائیسیته، یعنی دخالت ندادن دین و ایدئولوژیهای ثابت نشده در امر حکومت، بهترین گزینه در تدوین مقررات کشورداری و اداره جوامع بشری میباشد. و این همانست که اکثریت جمهوریخواهان ایرانی در نظر دارند در قوانین اداره کشور مد نظر قرار گیرد. و توجه خاص شود به حقوق همگانی یعنی حقوقی که در ذات انسان و سایر موجودات هستی نهفته است و مراعات نکردن آنها موجب اختلال در زندگی میگردد .
در این عصر جهانی شدن و زمانیکه زندگی هر فرد در هرجای جهان از زندگی سایر افراد در سایر نقاط جهان تاثیر پذیری دارد، تعامل سازنده با سایر مردم در سایر کشورهای جهان ضرورتیست انکارناپذیر.
جمهوری ایران آینده خواهان برقراری روابط دوستانه با همه جهانیان خواهد بود و سیاست و اعتقادش بر این اصل استوار خواهد بود که، بدون دخالت در امور سایر کشورها، این حس دوستی و عشق انسانی نسبت به همه است که میتواند بسیاری از مسائل غمانگیز دنیای امروز را حل و به دشمنیها و رفتارهای غیرانسانی پایان دهد تا کره زمین مکانی شود که زندگی در آن معنا پیدا کند.
دنیای ایدهآل جمهوریخواهان دنیاییست خالی از هرگونه قدرت ویرانگر که در آن، تنها نیروی نظامی منضبط قدرتمند و قانونمدار نیرویی باشد بینالمللی برای مواجهه با هر پدیده طبیعی و غیرطبیعی که زندگی شاد و لذتبخش دنیا را مختل کند. در چنان دنیایی مردم خواهند آموخت بگونهای زندگی کنند که با مرگ هم فاصله زیاد بگیرند و، با دستیابی علمی به رموز آفرینش، دنیای خود را تبدیل به بهشتی کنند که همیشه آرزومند آن بوده اند. درصورتیکه درست عمل شود هیچ آرزویی نیست که غیرقابل دسترس باشد.
بیایید با هم با رفع مشکلات به این امر مهم بپردازیم.
به امید آنروز.
https://t.me/tomorrowspolitics/1228
(پیام به کنگره جمهوریخواهان ایران)
یکی از آرزوهایی که قدما برای همدیگر طلب میکردند این بود که " به درد چهکنم چهکنم گرفتار نشوند" . حالا همین وضعیت شده است گرفتاری مردم ایران!
همه ميدانند و میگویند که دارند سقوط میکنند ولی به راه حلی برای نجات خود نمیرسند. چنین بنبستی نشأت گرفته از جداییها و ابهام در واقعیاتست. از زمانیکه فضای مجازی مجالی برای ارتباطه و تبادل نظر ایجاد کرده و روزنههایی برای شکستن جو سانسور گشوده است، یعنی از بیش از ۲۰ سال پیش، راههایی برای نجات از این وضعیت توسط معدود اشخاص پیشنهاد شده است که عموما پیرامون تغییر در سیستمِ غیرقابل اصلاح حکومت بوده است. لکن هیچیک از آن راهها در جمع سیاستپیشگان مورد نقد و بررسی دقیق قرار نگرفته است!
گویی طلسمی در کار است که کار جمعی در ایران منجر به نتیجه دلخواه نشود! پوشیده نیست که چنین طلسمی توسط بهرهجویان از وضعیت موجود گشوده شده است بطوریکه آن اکثریتی که پیامدهای ناگوار این وضعیت را تحمل میکنند فرصت و رخصت اندیشیدن برای یافتن راه نجات پیدا نکنند! این طلسم چیزی نیست جز اعمال سانسور کامل بر رسانه و هر شخصی که بتواند در برابر وضعیت موجود قد علم کند.
چنین سازوکار طلسمگونه را میشود مقایسه کرد با آنچه در دوران استعمارِ قدیم در کشورهای جهان سوم جاری بود ولی به شکل مدرن آن؛ بصورتیکه استعمارگر حتی بدون اینکه مجبور به صرف هزینههای اشغال و اداره مستعمره بشود از مزایای استثمار آن بهرهمند میگردد. این درست همان وضعیتی میباشد که کشور ما درحال حاضر به آن گرفتار است و نجات از آن مستلزم یافتن راه حلهایی بسیار هوشمندانه و متفکرانه است تا خود مردمی که در حال تحمل گرفتاریهای ناشی از آن هستند مجال پیدا کنند با خروج از این وضعیت، راه و کارهای شروع یک زندگی شرافتمندانه را بیاموزند و با کمک هم مسائل مبتلا به خود را حل کنند.
اولین مرحله چنین حرکت آگاهی یافتن از چرایی گرفتاری در این وضعیت است. میدانیم که ملت ایران با برخورداری از پیشینه تاریخی طولانی بارها در مقاطعی از تاریخ دست به جنبشهای بزرگی زده است تا خود را از شر باقیماندههای عادات و آداب دوران جاهلیت مانند خانخانیها و ارباب و نوکربازیها و شاه و رعیتیها که تسهیل کننده نفوذ استعمارگران هم بودند نجات دهد. انقلاب مشروطیت و جنبش ملی کردن نفت در زمان مصدق بزرگ و انقلاب ۵۷ نمونههای بارز تلاش همگانی برای ورود به دنیای جدید بودهاند. در انقلاب ۵۷ ملت ایران سعی کرد در همراهی با دانشگاهیان و صاحبنظران آخرین سد مسیر توسعه همهجانبه را که همانا دیکتاتوری وابسته و عدم وجود آزادی اندیشه بود بشکند و راه گذر به دوران مدرن را همگام با کشورهای پیشرفته بگشاید.
ملت ایران در آن آخرین تلاش موفق شد زمینه لازم برای استقرار دموکراسی و ایجاد یک دولت منبعث از رای آزاد ملت را فراهم کند. و با همه سختیهای موجود توانست در اولین انتخابات رسمی و تقریبا آزاد در نظام جمهوری از میان کاندیدهای ریاست جمهوری فردی را که در دانش و صداقت و ارائه راهحلهای علمی برای مشکلات کشور بهترین تشخیص داده بود انتخاب کند.
آن انتخاب هیچ جای شبههای باقی نگذاشت که انتخاب رسمی و واقعی ایرانیان راهیست علمی توام با صداقت نه تقلید از کهنهاندیشان فرصتطلب.
باید اذعان کرد که درست پس از آن انتخاب یک غفلت بزرگ به شکستی غمبار انجامید که منجر به وضعیت اسفبار امروز شد. البته کجرویها و خودراییها از همان لحظات اولیه پیروزی انقلاب با اعدامهای ناجوانمردانه و اقدامات غیرمنصفانه و غیرعادلانه شروع شد که در آن جو انقلابی بیحساب و کتاب تلاشهایی هم که آگاهان برای جلوگیری از آن اقدامات مخرب کردند بینتیجه ماند. شاید آنهم برنامهای بود برای مخدوش کردن چهره انقلاب و به بیراهه بردن آن بسود قدرتطلبان ثروتپرست.
آن غفلت بزرگ را، که سزاوار مطالعات دقیق علمی میباشد، میتوان نوعی راحتطلبی و سهلانگاری ملی نامید. تصور عمومی در آنزمان این شد که حال، با انتخاب رئیس دولت، همه چیز باید روند معمولی خود را طی کند و با خیالی تقریبا راحت مشغول ادامه زندگی خود شدند بجای اینکه با دقت در روند پیشرفت مردمسالاری نظارت کافی داشته باشند!
آن غفلت ناشی از عدم تجربه سیاسی بود چرا که در طول دوران دیکتاتوری پیشین، با برقراری سانسورهای همهجانبه، مردم فرصت کسب شناختی درست از اوضاع سیاسی جهانی و شخصیتهای سیاسی اجتماعی پیرامون خود پیدا نکرده بودند و آز تجربههای شکست جنبشهای پیشین هم چیزی نخوانده بودند.
از آن موثرتر حس اعتمادی بود که عامه مردم نسبت به نهادهای مذهبی داشتند که میپنداشتند دروغ نمیگویند و هدفی جز رضایت خدا و خلق ندارند.از آنجا که صحنه انقلاب، بخاطر نفوذ روحانیون در مردم آنروز، در دست این قشر قرار گرفته بود، در سایه آن غفلت ملی، خود را همهکاره دیدند و با افتادن در دام قدرتهای مسلط جهانی در نهایت خنثی شدن انقلاب و شکست آنرا موجب شدند.
در اینجا لازمست به نقش تحصیلکردگان و اهالی سیاست آنروز که بسیاری از آنها رفتهاند و معدودی هنوز دربین ما هستند اشاره شود.
باید قبول کرد که سهم بزرگی از آن غفلت ملی بر دوش همین قشر سنگینی میکند. چنانچه این قشر آنروز هم پراکنده عمل نمیکردند و با پیروی از اصول دموکراسی جبههای در مقابل کهنهاندیشان وفرصتطلبان و سوءاستفاده کنندگان اجنبی تشکیل میدادند، شاید میتوانستند و انتظار میرفت از آن شکست جلوگیری کنند.
متاسفانه همان جداییها هنوز ادامه دارد و چنانچه همین قشر نتواند جبران مافات کند و از این تجربهی شکست درس لازم نگرفته باشد، امید گذر از بحرانهای امروز هم بسیار کم خواهد بود.
بسیار ضروریست که اهالی فکر و سیاستی که یادگاران دوران انقلاب هستند، با درسی که از تجارب گذشته نصیبشان شده است، ضمن تجدیدنظر در مشی قدیم خود، جوانترها را برای نیل به آیندهای روشن همراهی کنند. مبادا جوانان به بهانه اینکه قدما راه اشتباه رفتند خود را از آنان بی نیاز بپندارند و، با عدم توجه به تجارب آنان، خود دوباره دچار اشتباهات جدید شوند. با کوچکترین اشتباهِ نسل جدید صاحبان قدرت به سوءاستفادههای خود ادامه خواهند داد و آزادیخواهان بجایی نخواهند رسید.
امروز نیروهای مقابل مردم هم از سازماندهی و قدرت پیچیدهتری برخوردار هستند و با برنامههای دقیقِ آشکار و پنهان نمیخواهند اجازه دهند مردم از حقوق خود برخوردار شوند.
با کمی تامل بوضوح دیده میشود که دنیا در کنترل قدرتهایی زیرک است که برای هرنقطه از جهان ثروتخیز برنامههای طولانی مدت طراحی و مهرهچینیهای دقیق کرده و میکنند. این قدرتها به آسانی اجازه نخواهند داد آزادیخواهان مستقل در جایی از دنیا قادر به نشان دادن الگویی جدید از مدیریت شوند.
بموازات همه اینها دنیا در حال تغییر است و تکنولوژیهای جدید امور را بسوی جهانی شدن سوق میدهد. این یک نقطه امید است که دریچهای بسوی نجات میگشاید.
اگر ایرانیان و مخصوصا نخبگان ایرانی بخواهند آزاد زندگی کنند، باید اندیشه جهانی داشته باشند. یعنی اهدافی بسیار بزرگ و آمالی بسیار ارزشمند برای خود و جهان تعریف کنند تا بتوانند در سایه افکار عمومی، ضمن نجات خود، الگویی شوند برای سایر ملل. در غیراینصورت همینطور که میبینیم جنایتهای بزرگ در بسیاری از نقاط جهان طراحی و اجرا میشود بدون اینکه کسی بتواند از آنها جلوگیری کند! گردانندگان همین فجایع هم برای اجرای جنایت خود افکار عمومی را دستکاری میکنند! و بانی جنایات را دیگرانی معرفی میکنند که ساخته و پرداخته برنامههای پنهانی خود آنها هستند.
موفق شدن در این مبارزه آزادیخواهی مهارت خاص و تفکر و تمرکز حواس قوی میطلبد. و بسیار مهم است که بازیگران این صحنه همه ضابطهمند عمل کنند و در داخل چارچوبیکه از تخطی و کجروی جلوگیری شود. بنابراین بر جمهوریخواهان ایران لازمست در اولین گام به تنظیم یک قرارداد اجتماعی، یک منشور یا همان قانون اساسی بپردازند که نه تنها کاربردی ملی بلکه پذیرش جهانی داشته باشد تا چنانچه ایران آینده بتواند با موفقیت مراحل پیشرفت و توسعه همهجانبه را شروع کند، الگویی قرار گیرد که منجر به رسیدن به آرزویی دیگر شود که همانا تشکیل اتحادیههای منطقهای از کشورها، مشابه اتحادیه اروپا، و در نهایت اتحادیه جهانی کشورها شود تا یکی از ویرانگرترین پدیدههای امروز یعنی جنگهای خانمانسوز که لکه ننگی بر دامن انسان متمدن است و جان و مال مردم را هدر میدهد خاتمه پیدا کند. موکول کردن تدوین این قانون جدید به بعد از تغییر اشتباهیست که قبلا هم تجربه شده است. همانگونه که در آن جو ناپایداریهای انقلاب ۵۷ قانونی تصویب شد که منجر به شکست آن انقلاب شد.
زمانی که از جمهوریخواهی صحبت میکنیم منظور اداره کشور است بر اساس اراده جمهور ملت و قوانینی که منتخبین راستین ملت مورد تایید قرار داده باشند و آنرا تصویب کنند.
تدوین قوانین و مقررات اداره یک کشور در جهانی که هر حرکت در آن با عکسالعملی حتمی مواجه میشود، کاریست تخصصی که ضروریست توسط مجموعهای از کارشناسانی انجام شود که برخوردار باشند از دانشی که بتواند طبعات هرآنچه انسان انجام میدهد بر محیط زندگی را پیشبینی کند.
چنین مجموعه قوانینی میتواند چراغ راه کلیه مردم از جمله همه گروههای سیاسی واقع شود تا بتوانند با همکاری با همدیگر برای نجات کشور از بحرانهای موجود اقدام کنند.
همکاری گروههای سیاسی در تدوین قانون اساسی خودبخود موجبات نزدیکی این گروهها به همدیگر را فراهم خواهد کرد. راه و کار تدوین این قانون در اینموقعیت دشوار قبلا پیشنهاد شده است که آدرس آن در پایان خواهد آمد.
مبنای فکری قانون اساسی آینده از اهمیت خاص برخوردار است. تجربه قوانین گذشته در ایران و سایر کشورها حاکی از مشکلاتی میباشد که ناشی از دخالت دادن دین و ایدئولوژیهای ثابت نشده در امر قانونگذاری بوده است. همان بحثی که منجر به ظهور لائیسیته یعنی دخالت ندادن آنچه در ارتباط با خدای ناشناخته میپندارند در امر اداره کشورها.
از نظر بسیاری از صاحبنظران سیاسی فعلا لائیسیته، یعنی دخالت ندادن دین و ایدئولوژیهای ثابت نشده در امر حکومت، بهترین گزینه در تدوین مقررات کشورداری و اداره جوامع بشری میباشد. و این همانست که اکثریت جمهوریخواهان ایرانی در نظر دارند در قوانین اداره کشور مد نظر قرار گیرد. و توجه خاص شود به حقوق همگانی یعنی حقوقی که در ذات انسان و سایر موجودات هستی نهفته است و مراعات نکردن آنها موجب اختلال در زندگی میگردد .
در این عصر جهانی شدن و زمانیکه زندگی هر فرد در هرجای جهان از زندگی سایر افراد در سایر نقاط جهان تاثیر پذیری دارد، تعامل سازنده با سایر مردم در سایر کشورهای جهان ضرورتیست انکارناپذیر.
جمهوری ایران آینده خواهان برقراری روابط دوستانه با همه جهانیان خواهد بود و سیاست و اعتقادش بر این اصل استوار خواهد بود که، بدون دخالت در امور سایر کشورها، این حس دوستی و عشق انسانی نسبت به همه است که میتواند بسیاری از مسائل غمانگیز دنیای امروز را حل و به دشمنیها و رفتارهای غیرانسانی پایان دهد تا کره زمین مکانی شود که زندگی در آن معنا پیدا کند.
دنیای ایدهآل جمهوریخواهان دنیاییست خالی از هرگونه قدرت ویرانگر که در آن، تنها نیروی نظامی منضبط قدرتمند و قانونمدار نیرویی باشد بینالمللی برای مواجهه با هر پدیده طبیعی و غیرطبیعی که زندگی شاد و لذتبخش دنیا را مختل کند. در چنان دنیایی مردم خواهند آموخت بگونهای زندگی کنند که با مرگ هم فاصله زیاد بگیرند و، با دستیابی علمی به رموز آفرینش، دنیای خود را تبدیل به بهشتی کنند که همیشه آرزومند آن بوده اند. درصورتیکه درست عمل شود هیچ آرزویی نیست که غیرقابل دسترس باشد.
بیایید با هم با رفع مشکلات به این امر مهم بپردازیم.
به امید آنروز.
https://t.me/tomorrowspolitics/1228